بچههای راهآهن
معرفی کتاب
روبرتا، پیتر و فیلیپس در حال کشمکش با مشکلاتی هستند که ناگهان زندگی آنها را دگرگون کرده است. فقر، دوری از پدر و نگرانیهای مادر از زندگی در کنار راهآهن، شرایط را برای آنها دشوار ساخته است؛ اما تماشای قطارها و دست تکان دادن برای مسافران از سرگرمیهای لذتبخش بچههاست و همین امر اتفاقات جالبی را برای آنها رقم میزند.
بابای شب
معرفی کتاب
در کشور سوئد خانمهای مسن، داوطلبانه از بچههای کوچک خانواده نگهداری میکنند. آنها «مادر روز» نامیده میشوند. اما در مقابل «بابای شب» نیز وجود دارد. جولیا به اصرار مادرش که پرستار است، پذیرفته که بابای شب داشته باشد. بابای شب در گوشهای از اتاق به سختی زندگی میکرد و دلش میخواست یک رختخواب داشته باشد. این گونه بود که داستان جولیا و بابای شب آغاز شد.
هوگو و ژوزفین
معرفی کتاب
اولین روز مدرسه همه بچهها با مادرانشان آمده بودند، ولی برای ژوزفین روز خوشایندی نبود. چراکه شکل و ظاهر معلم کلاس با تصورات او مطابقتی نداشت. نگرانی او بیشتر از آزار و اذیت دوستانش بود که او را به دلیل اینکه فرزند کشیش است، مسخره میکردند. پس از مدتی، حوادث و ماجراهایی پیش آمد که نامهربانیها را به مهربانی تبدیل کرد.
سایه هیولا
معرفی کتاب
داستان دو برادر و خواهر است که پدرشان محیطبان است و آنها میخواهند تابستان را کنار پدرشان بگذرانند. بیشتر ماجراها به موضوع درگیری این محیطبان با شکارچیان اختصاص یافته و شخصیتهای نوجوان داستان با حساسیت و اهمیت شغل پدر آشنا میشوند و در حد توان در حفظ حیات وحش با پدر همراه و همدل میشوند.
تنگه زاغ
معرفی کتاب
در داستانی که در این کتاب مطالعه میکنید، رفاقت دو نوجوان یزدی در محیط کارشان روایت میشود. وقایع این داستان در شهر یزد رخ میدهد و مربوط به دهه 1350 است. حفظ رابطه دوستی، حمایت از یکدیگر و کسب تجربیات محیطی از نکات مطرح در این داستان است. همچنین در این کتاب از برخی از اصطلاحات و واژههای یزدی نیز استفاده شده است.
فریاد آقاویلی
معرفی کتاب
کتاب روایت پسری است که در یکی از روستاهای ترکمنستان زندگی میکند. او تنها پسری است که در آن ناحیه به مدرسه میرود، ولی آرزو دارد که مثل بقیه بچهها در دشت شترچرانی کند و غم درس و امتحان نداشته باشد؛ اما خبردار میشود که پدرش او را در مدرسه راهنمایی ثبت نام کرده است. روزی با صدای گلولهای پدرش از اسب به زمین میافتد و از هوش میرود.
جیم دگمه
معرفی کتاب
لوکاس، راننده قطار در جزیرهای به نام «لومرلند» زندگی میکند. به غیر از او افراد دیگری هم در جزیره هستند؛ پادشاهی که قصرش بین دو قله کوه است. او دو رعیت دارد؛ آقای آرمل و خانم وااز. پادشاه در روزهای تعطیل کنار پنجره میآید و با مهربانی دست تکان میدهد و رعیتها برایش هورا میکشند. در لومرلند همه چیز خوب و زیباست تا روزی که پستچی نامهای برای خانم مالزان میآورد؛ اما در جزیره کسی با این نام وجود ندارد.
زمستان سبز
معرفی کتاب
خاطراتی از تظاهرات و فعالیتهای ضد رژیم پهلوی قبل از انقلاب با حضور راوی که درواقع خود نویسنده است، ارائه میشود. لیلا فعالیتهای خود علیه رژیم را از تابستان 1357 آغاز میکند. زمانی که زمزمههای حضور جدی مردم در خیابانها شنیده میشود. توجه ویژه داستان به در صحنه بودن نوجوانان، به خصوص دختران در فضای پیش از انقلاب است.