داستان‌های بلند

نویسنده، داستان دختر معلولی به نام ملودی را روایت می‌کند که علاوه بر معلولیت حرکتی، قادر به حرف زدن هم نیست. ماجرا‌ها به صورت واگویه‌هایی از زبان همین شخصیت روایت می‌شوند و به مشکلات زندگی او در اجتماع و مدرسه می‌پردازد. نویسنده نتیجه می‌گیرد که معلولیت نمی‌تواند سد راه موفقیت باشد. همچنین به مخاطب فرصت می‌دهد از نگاه یک معلول به دنیا بنگرد و درک بهتری از این گونه اشخاص به دست بیاورد.

ماجرای دلبستگی عاطفی دختری نوجوان به نام ستاره روایت شده که دلباخته مربی سوارکاری خود می‌شود. مربی ستاره با نگاهی منطقی، شاگرد خود را متوجه خطایش می‌کند. هدف داستان آشنایی با عشق‌های توخالی و زودگذر دوران نوجوانی از دیدگاه نویسنده است.

داستان حاضر روایت زندگی پسری به نام تاجیک است. او با همه پسرها فرق دارد. زانوهایش کمی فنری‌تر از زانوهای دیگران است و هنگام راه رفتن بیشتر بالا و پایین می‌رود. همه به او می‌خندند و تاجیک نه‌تنها از خودش دفاع نمی‌کند، بلکه خودش هم به خودش می‌خندد. او هیچ‌وقت عصبانی نمی‌شود. هر تیمی که تاجیک را دارد، خیالش از توپ جمع‌کن راحت است. او به اندازه همه می‌دود.

خانم شارلوت پس از اخراج از کارخانه نودلیت‌سازی، به شغل پستچی‌گری مشغول است. او که خیلی کنجکاو و فضول است، هر روز با خواندن یکی از نامه‌ها، سعی می‌کند تا اگر خبر بدی در آن نامه نوشته شده، خبر را تغییر دهد و سپس نامه را به صاحبش برساند. این کار او حال و هوای دهکده «سنت ماشین‌ شوان» را تغییر داده است.

خانم شارلوت در ایستگاه قطار با نخست‌وزیر آشنا می‌شود و در یک اتفاق عجیب، کیف آن دو با هم عوض می‌شود. خانم شارلوت در جست‌وجوی آقای وزیر متوجه می‌شود که سیستم آموزشی مدارس برای بچه‌ها خسته‌کننده است. او تلاش می‌کند آقای وزیر را متوجه این موضوع کند.

خانم شارلوت زن بامزه‌ای است که با چکمه‌هایش حرف می‌زند. در این داستان آلکسیا و دوستانش از شهرداری عصبانی هستند؛ زیرا زمین اسکیت محله‌شان را خراب کرده و به جایش فرهنگسرا ساخته است. بچه‌ها با انواع ترفندها مراسم افتتاح فرهنگسرا را به هم می‌زنند و در همان جا با خانم شارلوت، خدمتکار شگفت‌انگیز آشنا می‌شوند.

داستانی در ژانر وحشت ارائه شده که فضای آن در قلعه‌ها و عمارت‌های بزرگ شکل می‌گیرد. کاتینا پس از چندین سال دوری از خانواده به خانه پدری‌اش باز‌می‌گردد و با برخورد سرد تنها خواهر دوقلویش، آلکس روبه‌رو می‌شود. آلکس پس از مدت کوتاهی ناپدید می‌شود و کاتینا که خود را مسبب گم شدن او می‌داند، تصمیم می‌گیرد که به تنهایی به جست‌وجوی او بپردازد.

تومک، قهرمان داستان، مخاطب را با خود به جست‌و‌جویی شگفت‌انگیز برای یافتن رودخانه‌ای که آب آن مانع مرگ می‌شود، همراه می‌سازد. ماجرای این سفر از زبان قهرمان داستان، هانا، روایت می‌شود. مخاطب با شنیدن قصه ‌او، سرزمین جدیدی را کشف می‌کند و چشم‌انداز‌های زیبایی چون جنگل، مرغزار و اقیانوس را باز می‌یابد.

شبی «یان» شش برادر بزرگ‌تر خود را از خواب بیدار می‌کند و به آن‌ها می‌گوید که پدرشان آن‌ها را تهدید به مرگ کرده است و باید فرار کنند. هفت برادر عاشق دریا هستند و همه با هم، راهی اقیانوس می‌شوند. مددکاری اجتماعی که میان راه با آن‌ها آشنا شده است و ژاندارمی که از ناپدید شدن آ‌نها خبردار می‌شود، هر یک داستانی شگفت‌انگیز از این گروه روایت می‌کنند.

در رمان پیش رو سفر فضایی پسری به نام جک با «وُیاکُد» توصیف می‌شود. کودکان داستانی سرگرم‌کننده را می‌خوانند و خود را در یک سفر فضایی کاملاً واقعی احساس می‌کنند، به‌گونه‌ای که گویا سوار ماشین شده‌ و در شهر گردش می‌کنند. با مطالعه این داستان قدرت تصویر‌سازی و خلاقیت کودکان نیز تقویت می‌شود. همچنین با برخی از اصطلاحات مطرح در علم فضا‌نوردی آشنا می‌شوند.