Skip to main content

در پرتو خورشید: سیره علمی و عملی امام رضا‌علیه‌السلام

معرفی کتاب
این کتاب با رویکرد تاریخ‌تحلیلی به مطالعه سیره علمی و عملی امام رضا(علیه‌السلام) از منظر رهبر معظم انقلاب می‌پردازد. مطالب در پنج فصل تدوین شده‌است. فصل اول به بررسی اندیشه‌های رهبری درباره زندگانی امام رضا(ع) و بیان مبارزات ایشان می‌پردازد. فصل دوم، بررسی گفتمان رهبری درباره ولایت و امامت از منظر امام رضا(ع) است. فصل سوم اندیشه رهبری درباره حقیقت و شروط زیارت و فصل چهارم گفتمان رهبری در خصوص چگونگی مدیریت فرهنگی و تمدنی امام رضا(ع) است. فصل پنجم به روایاتی پرداخته است که رهبری از امام رضا(ع)، در 99 بخش با تبیین سبک زندگی اسلامی نقل کرده‌اند.

10 قصه‌ی تصویری از امام‌رضا‌علیه‌السلام

معرفی کتاب
این کتاب مجموعه‌ای از قصه‌های مربوط به زندگی امام رضا (ع) و یارانِ ایشان است که قصد دارد کودکان را با فضیلت‌ها، گفتار و کردار امام هشتم (ع) آشنا کند.
مفاهیم این قصه‌ها درباره فضایلی مانند اهمیت صرفه‌جویی، دادن حق نیازمندان، کمک کردن به نیازمندان و خوش‌رویی است.
نویسنده کتاب حاضر قصد دارد خوانندگان را با نقش به‌سزایی که امام هشتم (ع) در زندگی مردم آن دوران داشته است آشنا و کودکان را به انجام کارهای نیکو تشویق کند.

در پناه نور‌ (ماه ذی‌القعده)

معرفی کتاب
مجموعه نسیم بهار دارای 12 جلد است و در هر جلد چند طرح درس مستقل وجود دارد که نقطه مشترک آن‌ها مناسبت‌های ماه‌های قمری است. هر جلد دارای ضمیمه‌ای برای مربیان است که جهت استفاده از محتوای کامل و پاسخنامه‌های مورد نیاز قابل استفاده است و مربیان می‌توانند با پویش رمزینه‌های پاسخ سریع، به فایل‌های ضمیمه دسترسی یابند. این کتاب (شماره 11) به طرح درس‌هایی در مورد مناسبت‌های ماه ذی‌القعده پرداخته است.

تابلوی مسجد چهارده معصوم‌علیه‌السلام

معرفی کتاب
مجموعه «یک قصه یک حدیث» دربردارنده قصه‌هایی درباره برخی از احادیث امام رضا (ع) است تا معنا و مفهوم سخنان آن شخصیت بزرگ برای مخاطب کودک راحت‌تر و ملموس‌تر روایت شود. این کتاب درباره پسر کوچکی به نام محمدعلی است که کبوترهای آقا شکرالله را دوست دارد و می‌خواهد با دستمزد کار تابستانش آن‌ها را بخرد؛ اما مشکلی وجود دارد که او نمی‌‌داند چطور باید آن را حل کند و این چالش برای او مشکل‌ساز شده است.

با هم غذا می‌خوریم

معرفی کتاب
این داستان درباره مهربانی و انسان‌دوستی امام رضا (ع) است. ماجرا درباره مردی است که در سفری به خدمتکاران امام (ع) می‌گوید بر سر سفره‌ای که امام رضا (ع) می‌نشیند، ننشینند.
امام رضا (ع) که این حرف را می‌شنود، بسیار ناراحت می‌شود و تأکید می‌کند که همه انسان‌ها مثل هم و برابر هستند و باید در کنار هم غذا بخورند. این داستان براساس حدیث و توصیه‌ای از امام هشتم (ع) روایت شده است.

از این انگورها بفرمایید: قصه‌ای از زندگی امام رضا علیه‌السلام

معرفی کتاب
مجموعه شش جلدی «هشتمین ستاره» با نگاهی به زندگی و سیره امام رضا (ع) نگارش شده است. این جلد، داستان کوتاه درباره شخصیت بلند مرتبه، زندگانی مؤمنانه و نحوه به شهادت رسیدن حضرت امام رضا(ع) است. قصه از زبان یک کبوتر روایت می‌شود که در حیاط قصر مأمون لانه دارد. او با بیانی مناسب کودکان از رذیلت‌هایی همچون حسادت، کینه‌ورزی و اجرای نقشه شوم قتل امام رضا(ع) می‌گوید.

ماه زمین

معرفی کتاب
این کتاب، داستانی برای کودکان از مجموعه‌ی «هشتمین ستاره» با نگاهی به زندگی و سیره امام رضا (ع) است. داستان کتاب با استناد به کتاب «کافی» از «محمد بن یعقوب کلینی»، نوشته شده است که در خلال روایت داستان به نقل از «ماه آسمان» به قرآن خواندن امام رضا (ع) با صدای خوش در منزل، سفر امام رضا (ع) از مدینه به مرو به دستور مأمون خلیفه عباسی و مهمان‌نوازی امام رضا (ع) اشاره می‌شود.

لپ‌تاپ پدر

معرفی کتاب
این داستان درباره یک اشتباه است؛ اشتباهی که دو برادر به نام‌های پویا و سعید آن را مرتکب شدند. آن دو پسر لپ‌تاپ پدرشان را با خود به بیرون از خانه برده بودند و ناخواسته لپ‌تاپ را به زمین انداختند. در همین هنگام مردی با چهره‌ای ترسناک به آن‌ها نزدیک شد و گفت که می‌تواند لپ‌تاپ را تعمیر کند، اما آن مرد تعمیرکار نبود و اعتماد بی‌جای پویا و سعید موجب رخ دادن حوادث بدی شد. در انتهای این قصه، حدیثی از امام رضا (ع) مرتبط با محتوای داستان ارائه شده است.

آرزوی مادربزرگ

معرفی کتاب
این کتاب درباره یک کودک و مادربزرگش در زمان حیات امام رضا(ع) است. مادربزرگ آرزو دارد که برود تا محل سخنرانی امام رضا(ع) در نیشابور و ایشان را ببیند. کودک این داستان و دوستان او کارهای عجیب و جالبی انجام می‌دهند تا بتوانند مادربزرگ را به نیشابور برسانند...

بلیت‌های شهربازی

معرفی کتاب
این داستان درباره بخشش و مهربانی است و براساس حدیثی از امام رضا(ع) که در انتهای کتاب آمده، روایت شده است. پانیذ دختر کوچکی است که همراه با خانواده‌اش به شهربازی آمده بود. پانیذ دوست نداشت بازی را تمام کند دلش می‌خواست تا آخرین بلیت شهربازی را مصرف کند اما پدر و مادرش به او گفته بودند که دیگر بازی بس است!
برای پانیذ سوال بود که چرا مادر و پدرش نگذاشتند او تا آخرین بلیت را مصرف کند! زمانی که وارد رستوران شدند، دو کودک که مشغول فروختن جوراب بودند، سر میز آن‌ها آمدند و پدر و مادر پانیذ، هم از آن دو کودک جوراب خریدند هم باقی بلیت‌ها را به آن‌ها دادند. آن‌جا بود که پانیذ متوجه شد آن بلیت‌ها برای بخشیدن به کودکان نیازمند و بخشش بوده است.