Skip to main content

تاریخ با طعم ذغال اخته

معرفی کتاب
این کتاب به داستانی در دل تاریخ پهلوی و به ماجراهای دوران رضاشاه می‌پردازد. داستان از علاقه یک زن و مرد به هم آغاز می‌شود؛ زن و مردی که دو روحیه متفاوت داشتند؛ زن که «آنا» صدایش می‌زنند و از مخالفان رضاشاه است اما مرد از قزاق‌ها و کهنه‌سربازهای او. نویسنده تلاش دارد تا با استفاده از نثری شیرین، شخصیت‌‌پردازی و با استفاده از گفت‌وگوهای متعدد خواندن این اثر را برای مخاطب خود شیرین کند. در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: «از حرفی که شنیدم جا خوردم. فرهاد داشت می‌گفت رضاشاه پسر احمدشاه بوده! ناآگاه‌ترین آدم‌ها نیز چنین مطلبی را نمی‌گفتند. فکر کردم دارد به عمد حرف‌های چرت و پرتی می‌زند تا موضوع مورد بحث را کلاً به بیراهه بکشد. رو کردم به فرهاد و گفتم: «کاری به این کل انداختن‌هایتان ندارم، اما... اینی که گفتی مسخره است فرهاد جان.»