رخصت مرشد5، قم
معرفی کتاب
در این کتاب مخاطب با سرگذشت پهلوانانی از شهر قم آشنا میشود. داستانها گاه از کودکی پهلوانان آغاز میشود و در ادامه نویسنده مخاطبانش را با منش و شیوه رفتاری آنها آشنا میکند. داستانهای ارائه شده، در عین سادگی سعی در بازگویی زندگی اجتماعی این افراد دارد که در آن به اعتقادات دینی، مرام، مسلک پهلوانی و سنتهای ایرانی بسیار توجه شده است.
رخصت مرشد4، شیراز
معرفی کتاب
داستانهای این کتاب روایتی است از زندگی سالم و دینمدارانه در جامعه سنتی ایران که قابل تسّری به زندگی امروز نیز است. نویسنده در این داستانها سعی دارد با نمایش شالودههای سازنده زندگی پهلوانان شیراز، نقش خانواده، دوستان، جامعه و بزرگان دین را در شکلگیری عقاید و باورهای دینی ترسیم کند. توجه داستانها به روزگار زمامداری پهلوی اول باز میگردد.
رخصت مرشد2، تبریز
معرفی کتاب
نویسنده در این کتاب به سراغ پهلوانانی از سرزمین تبریز رفته و زندگی و زمانه آنها را دستمایه روایتی داستانی کرده است. در این روایت به آزادمردی وجوانمردی این پهلوانان در مبارزه با فساد و ظلم عوامل ارتش روسیه و تعدی آنها به زندگی مردم توجه شده است. نقطه عطف کتاب شرحی افسانهوار از سرگذشت ظالمان در مواجهه با پهلوانان است.
گذر از جهنم
معرفی کتاب
در جلد دوم از سهگانه «دونده هزارتو»، توماس مطمئن است که فرار از هزارتو به معنای آزادی او و بقیه بیشهنشینهاست؛ اما اهرامن هنوز کارش تمام نشده است. مرحله دوم گذر از جهنم است. دشتی که هیچ قانونی ندارد و هیچ کمکی در کار نیست. آنها فقط دو هفته فرصت دارند تا از دشت جهنم عبور کنند. در این راه دوستیها و وفاداریها سنجیده میشود. اکنون افراد دیگری هستند که نجاتشان بستگی به نابودی بیشهنشینها دارد.
لانهی گریورها
معرفی کتاب
«توماس» بدون هیچ خاطرهای از زندگی یا دنیای بیرون به مکانی بهنام «گلید» آورده میشود. او و پنجاه پسر نوجوان دیگر خود را «گلیدر» مینامند. گلید با هزارتویی غولپیکر احاطه شده و در آن موجودات شروری بهنام «گریورها» در شب پرسه میزنند. پس از ورود توماس دختری به گلید فرستاده شده که گفته میشود آخرین فرد است. تا آن لحظه هیچ دختری به گلید فرستاده نشده بود.
هایدی
معرفی کتاب
این داستان دختر نوجوانی به نام هایدی است که در کوههای آلپ سوئیس از پدربزرگش مراقبت میکند. یک روز عمه هایدی به کلبه آنها میرود و او را با خود به فرانکفورت میبرد. هایدی در آن شهر دوستان زیادی پیدا میکند. از جمله دکتری که برای معاینه کلارا ـــ دختر عمه هایدی ـــ میآمد. اتفاقاتی که برای هایدی و دوستانش رخ میدهد، روند داستان را شکل میدهد.