Skip to main content

یک داستان یک جورکی

معرفی کتاب
فیل و مورچه دوست هستند؛ ولی دلشان می‌خواهد جایشان را با هم عوض کنند. مورچه سوار بر فیل، دنیا را از بلندی تماشا می‌کند و فیل هم از حرکت مورچه روی پشتش شاد است. آن‌ها هیچ کدام نمی‌توانند جای دیگری باشند؛ ولی همچنان دوستان خوبی هستند.

خاک بهار بچه‌هاست

معرفی کتاب
زن و شوهر جوانی در مشاجره‌ای درباره بازی فرزندانشان، تصمیم می‌گیرند که او را تنبیه کنند تا دیگر خاک‌بازی نکند؛ اما با برخورد مناسب رسول خدا (ص)، متوجه می‌شوند که توجه به نیاز کودکان در سنین مختلف، موجب رشد و تعالی آن‌ها می‌شود.

چهار چرخ فسقلی

معرفی کتاب
در دوچرخه فروشی، دوچرخه کوچکی بود که آرزو داشت به خیابان برود و تمام دنیا را ببیند؛ اما چون رنگش زرد و بسیار کوچک بود، کسی او را انتخاب نمی‌کرد تا اینکه دختر کوچک و مهربانی با تصمیمی که گرفت، دوچرخه را به آرزویش رساند و او را به یک دوچرخه خوشبخت تبدیل کرد.

خال‌مخالی و گردن به آن بلندی

معرفی کتاب
«خال‌مخالی» زرافه زیبایی است که قایم‌باشک بازی را دوست دارد؛ اما به خاطر گردن بلندش نمی‌تواند بازی کند و خیلی ناراحت است. روزی گنجشک کوچکی از لانه، بیرون می‌افتد و از زرافه کمک می‌خواهد. آن وقت زرافه متوجه می شود که با گردن بلندش می‌تواند به دیگران کمک کند.

حلزون خرگوشی

معرفی کتاب
حلزون کوچولو دلش می‌خواهد بچه خرگوش باشد و مانند خرگوش با سرعت بدود. مامان و بابای حلزون می‌گویند که امکان ندارد پدر حلزون یک خرگوش باشد؛ ولی حلزون به حرف هیچ‌کس گوش نمی‌دهد تا اینکه پدربزرگ حلزون برایش توضیح می‌دهد که اگر داخل صدفش برود و چرخ بخورد، می‌تواند از خرگوش هم تندتر بدود.

بهترین جای دنیا

معرفی کتاب
کلاغ کوچولو با تمرین پرواز، «به کلاغ شیرجه‌ای» معروف است. روزی بدون اجازه پدر و مادرش، از جنگل بیرون می‌رود و با عقاب روبه‌رو می‌شود. او به شدت ترسیده و فکر می‌کند چگونه می‌تواند خودش را از چنگال عقاب نجات دهد.

گردالی خیلی بد

معرفی کتاب
«مورچه کوچولو» به دنبال غذاست که یک چیز گرد زردرنگ می‌بیند. مورچه به آن چیز یک گاز می‌زند و آن را به طرف لانه هُل می‌دهد. «مورچه تپلی»، آن چیز گرد را بو می‌کند و یک گاز می‌زند و آن را هُل می‌دهد. دم در انبار، «مورچه غرغرو» آن را تکه‌تکه می‌کند و یک گاز هم خودش می‌زند؛ ولی این چیز گرد زردرنگ چیست؟

بهار آمد

معرفی کتاب
در این داستان، کودکی می‌خواهد که هرچه زودتر درخت گیلاس برگ و گل بدهد. کودک به دنبال بهار می‌گردد و با برف، خورشید، ابر، باد و... صحبت می‌کند و سرانجام متوجه می‌شود که چگونه مقدمات بهار فراهم می‌شود.

گرگ قرمزی

معرفی کتاب
آقا گرگه همه دندان‌هایش ریخته و دیگر نمی‌تواند گوشت بخورد. او فقط یک آرزو دارد و آن اینکه فقط یک‌بار بتواند مادربزرگ را شکار کند و بخورد. او به خانه مادربزرگ می‌رود و از پشت پنجره می‌بیند که مادربزرگ دندان‌های مصنوعی‌اش را درآورده است. آقا گرگه به سرعت دندان‎ها را برمی‎دارد و داخل دهانش می‌گذارد و... .

وای مامانش آمد

معرفی کتاب
در این داستان کودکان با نحوه زندگی تمساح‌ها آشنا می‌شوند. بچه‌لاک‌پشت و بچه‌قورباغه در کنار رود مشغول بازی هستند، بچه تمساح دوست دارد با آن‌ها بازی کند؛ اما مادر قورباغه و لاک‌پشت مخالف این کار هستند و... .