داستان

«سنجو» سنجاب کوچک و تنبلی بود. او برای آنکه همه دوستش داشته باشند، کارهای بدی می‎کرد؛ اما چون راستگو بود و به اشتباهش اعتراف کرد، دوستانش او را بخشیدند. داستان مصداق این حدیث از رسول‌اکرم (ص) است که «اعتراف به اشتباه، نشانه بزرگی است».

در این داستان «پینگو»، پنگوئن مهربانی است که در حادثه‌ای امانت دوستانش را از دست می‎دهد؛ اما ناامید نمی‌شود و سعی می‌کند تا با یافتن راه‎حل مناسب، امانت را بازگرداند. مراقبت از امانت دیگران مهم‌ترین نکته اخلاقی داستان است.

بازرگان ثروتمند همه حکیم‌ها را خبر می‌کند؛ ولی هیچ‌کدام نمی‌توانند دخترش را درمان کنند. بازرگان قول می‎دهد به هر کس که دخترش را درمان کند، ده سکه طلا بدهد. کیمیا تصمیم می‎گیرد سکه‌های طلا را به دست آورد. او قصد دارد برای دختر بازرگان قصه‌ای تعریف کند؛ ولی به دردسر می‎افتد.

کتاب حاضر شامل دو داستان کوتاه است. در داستان اول جوجه‌تیغی تنهاست و موش‌ها او را بازی نمی‌دهند. جوجه‌تیغی خودش یک بازی اختراع می‎کند و با موش‌ها همبازی می‌شود. در داستان دوم گورکن با خلاقیت راهی پیدا می‌کند تا زباله‌های جنگل را جمع کند. هدف نویسنده آموزش مهارت‌های ارتباطی و حفظ و نگهداری از محیط زیست است.

شخصیت‌های دو داستان این کتاب هر کدام با مشکلی مواجه می‌شوند و با تفکر به دنبال راه‌حلی هستند. آن‌ها در مقابل ستم می‌ایستند و اجازه نمی‎دهند کسی به آن‌ها زور بگوید. در این داستان‌ها کودکان با مهارت‌های ارتباطی و ارزش‌های اخلاقی آشنا می‌شوند.

کتاب حاضر شامل دو داستان کودکانه است و راهکارهایی برای حل مسئله دارد. در داستان اول، بچه نهنگ تنهاست؛ ولی می‎تواند دوستی پیدا کند و سرگرم شود. در داستان دوم، جوجه شاهین برای اینکه بتواند هرچه زودتر پرواز کند، راه جالبی پیدا می‎کند.

آموزش مفاهیم و آگاهی از نسبی بودن بعضی از آن‌ها کودک را در شناخت محیط توانا می‌سازد. در کتاب حاضر مخاطب با مفهوم کوچک و بزرگ و نسبی بودن آن‌ها در مقابل یکدیگر پی‌می‌برد و در‌می‌یابد این مفاهیم به تنهایی معنا ندارند و بزرگی یا کوچکی فقط در برابر هم معنا می‌گیرند. این داستان دربارۀ اندازه‌هاست و به مخاطب می‌آموزد چگونه از زاویه‌ای دیگر به موضوع نگاه کند.

کودکی برای دیدن مادربزرگش به شهر می‌رود؛ اما به نظر او شهر شلوغ و پر سر و صدا و ترسناک است. مادربزرگ با ترفندی زیرکانه راه‌حلی پیدا می‌کند و کودک در گشت و گذار بعدی به این نتیجه می‌رسد که زندگی در شهر چندان هم بد نیست و می‌تواند جای خوبی برای مادربزرگش باشد.

چوبی غمگین و تنهاست. سنگ کوچولو هم تنهاست؛ اما وقتی با هم دوست می‌شوند، خوشحال‌اند و به یکدیگر کمک می‌کنند. نویسنده با این داستان کوتاه، دوستی و کمک به دیگران را به کودکان می‎آموزد.

نویسنده در این داستان با استفاده از نماد لاک‌پشت و حرکت کُند و تدریجی او از مخاطب خواسته است تا به کشف مفاهیم پنهان در لایه‌های متن بپردازد. در این داستان فرانکلین لاک‌پشت با ماجرایی جالب، موضوع نظم و ترتیب را موشکافی کرده و کودکان را با مزایای نظم آشنا می‎سازد.