شب بخیر موش کوچولو
معرفی کتاب
پدربزرگ موش کوچولو برایش کتاب خوانده است و موش کوچولو باید بخوابد؛ اما خوابش نمیآید و هر کاری میکند بیفایده است. از بیرون صداهای مختلفی به گوش میرسد و او را میترساند. پدربزرگ برای موشکوچولو توضیح میدهد که هر صدا مربوط به کدام حیوان است؛ جغدها شبها به شکار میروند، روباهها شبها به سراغ مزرعه میروند، سمور آبی شبها در نهر شنا میکند و... . موش کوچولو آنقدر خسته است که به سرعت خوابش میبرد!
مکس و ماه
معرفی کتاب
«مکس» شیرش را خورده، دندانهایش را مسواک زده و پشت گوشهایش را تمیز کرده است. او به ماهی، جعبه و عنکبوت شببهخیر میگوید و هنگامیکه میخواهد به ماه شببهخیر بگوید، او را پیدا نمیکند. مکس سراغ ماه را از شب میگیرد؛ اما شب تاریک و ساکت است. مکس کمی بالاتر میرود شاید ماه را ببیند. او با احتیاط روی سگی که خواب است، راه میرود؛ ولی سگ خوابِ خواب است و از ماه خبری نیست. مکس از درخت بالا میرود و از او میپرسد؛ اما درخت فقط با نسیم خِشخِش میکند. او... . آیا مکس میتواند ماه را پیدا کند؟
مکس و موش
معرفی کتاب
«مکس» یک بچهگربه نترس و شجاع است و میتواند موش شکار کند؛ اما تا به حال موش ندیده است. او به دنبال موش به همهجا سر میکشد. مکس ماهی، پرندههای روی درخت و فیل را میبیند و فکر میکند آنها موش هستند؛ ولی آنها برایش توضیح میدهند که موش نیستند و موش را دیدهاند. سرانجام مکس، موش را پیدا میکند؛ اما موش خودش را هیولا معرفی میکند و مکس را به دنبال موش راهی میکند. مکس به سراغ هیولا میرود و... ای وای فکر نمیکرد موش اینقدر بزرگ باشد و... .
مکس و پرنده
معرفی کتاب
«مکس» یک بچهگربه است و بچهگربهها همیشه پرندهها را شکار میکنند. مکس با پرنده کوچکی دوست میشود که نمیتواند پرواز کند. پرنده اصول اخلاقی دوستی را برای مکس توضیح میدهد: «دوستها با هم بازی میکنند، به هم کمک میکنند و... ». مکس قول میدهد تا پرنده پرواز کردن را یاد نگرفته است، او را نخورد. آنها با هم به کتابخانه میروند و چیزهای زیادی درباره پرواز میخوانند. مکس و پرنده مرتب تمرین میکنند ؛ اما پرنده نمیتواند پرواز کند. سرانجام در یک بعدازظهر پرنده پرواز میکند! آیا حالا مکس پرنده را میخورد؟
اگر گفتی چقدر دوستت دارم؟
معرفی کتاب
خرگوش بلوطی کوچولو میخواهد به خرگوش بلوطی بزرگ نشان دهد که چقدر دوستش دارد. او دستهایش را باز میکند و میگوید: «اینقدر»؛ اما دستهای خرگوش بزرگ بیشتر باز میشود و او اینقدر خرگوش کوچولو را دوست دارد. خرگوش کوچولو به اشکال مختلف میگوید که خرگوش بزرگ را چقدر دوست دارد؛ ولی انگار خرگوش بزرگ او را بیشتر دوست دارد؛ چون قدش بلندتر و دستهایش بزرگتر هستند! سرانجام خرگوش کوچولو روی تختش که برگ بزرگی است، دراز میکشد و به خواب میرود. خرگوش بزرگ زیر لب زمزمه میکند: «من تو را از اینجا تا ماه دوست دارم و از ماه تا اینجا».
بگیر بخواب جسی
معرفی کتاب
دخترک نمیتواند بخوابد؛ «جسی»، برادر کوچولویش، مرتب جیغ میکشد و گریه میکند. دخترک خوابش میآید و جیغهای جسی همچنان ادامه دارد. او به سراغ مادر میرود. مادر سعی میکند جسی را بخواباند؛ اما بینتیجه است. دخترک نزد پدر میرود، تلاش پدر نیز بیفایده است و داد و فریاد جسی ادامه دارد. سرانجام دخترک کنار برادرش دراز میکشد و او را در آغوش میگیرد و... . حالا هر دو در خوابی عمیق فرو رفتهاند.
برگرد به تختخوابت، اد!
معرفی کتاب
«اِد» موش کوچولویی است که خیلی دوست دارد برای خواب آماده شود و به رختخواب برود؛ اما دوست ندارد در رختخواب بماند. او به اتاق پدر و مادرش میرود و به پدرش میگوید که نمیتواند بخوابد. پدر نمیتواند بخوابد؛ اما برای او توضیح میدهدکه بزرگ شده و باید در تخت خودش بخوابد. شب بعد هم اِد دوباره به اتاق پدر و مادر میرود. اینبار پدر و مادر، هر دو نمیتوانند بخوابند و صبح روز بعد، دیر سر کار میروند. هر شب همین برنامه است! تا اینکه فکری به ذهنشان میرسد و نقشهای میکشند!
بخواب مثل ببر
معرفی کتاب
دختر کوچولو خوابش نمیآید و نمیخواهد بخوابد. پدر و مادرش میگویند اشکالی ندارد؛ ولی باید لباس خوابش را بپوشد و دندانهایش را مسواک بزند و حتماً در رختخوابش دراز بکشد. پدر و مادر برای او توضیح میدهند که همه موجوات دنیا میخوابند؛ حتی خفاشها، آنها روزها بالهایشان را جمع میکنند و میخوابند. حلزونها هم در لاکشان جمع میشوند و میخوابند. ببر هم وقتی شکاری پیدا نکند، تمام مدت در سایه میخوابد تا قوی بماند و... . دختر کوچولو در رختخواب گرم و نرمش فرو میرود، دستهایش را مثل خفاش جمع میکند و مثل یک ببر قوی، راحت میخوابد.
شب بخیر امیلی
معرفی کتاب
شب است و «امیلی» باید بخوابد؛ اما خرس عروسکیاش، «آقای تدی»، را پیدا نمیکند. مادرش به جای آقای تدی، اردکِ عروسکیاش را به او میدهد. امیلی به اردک شببهخیر میگوید؛ ولی نمیتواند بخوابد. او گربه عروسکیاش را هم به تخت میبرد؛ ولی باز هم نمیتواند بخوابد. امیلی جغد را هم به تخت میبرد؛ اما... . امیلی سرانجام آقای تدی را زیر بالشش پیدا میکند. او عروسکهای دیگرش را سر جایشان میگذارد و به خواب میرود. حالا آقای تدی نمیتواند بخوابد!
وقت خواب است خرس کوچولو!
معرفی کتاب
وقت خواب بچهخرسهاست؛ اما خرسکوچولو نمیخواهد بخوابد. خرسِ مادر، خواهر و برادر خرسکوچولو را به غار میبرد؛ ولی خرسکوچولو در دریاچه شنا میکند. به نظر او الان وقت خواب نیست... . خرسکوچولو از غار بیرون میرود تا خواهر و برادرش بدخواب نشوند. او بیرون از غار، جغد را میبیند که پرواز میکند. اگر جغد بیدار است، چرا او باید بخوابد؟ خرسکوچولو صدای زوزه گرگها را میشنود. اگر گرگها بیدارند، چرا او باید بخوابد؟ سپس هنگامیکه خرسکوچولو با تولهگرگی مشغول صحبت است، پدرش از راه میرسد و او را در آغوش میگیرد، خرس کوچولو نرسیده به غار خوابش میبرد!