عملیات نجات اژدها
معرفی کتاب
«زویی» عاشق بازی با حشرات است. او و گربهاش چندین خرخاکی پیدا میکنند. حالا او باید برای این خرخاکیها نقشهای بکشد؛ ولی چیزی به ذهنش نمیرسد تا اینکه عینک ایدهساز را بالای سرش میگذارد و سیرک حشرات راه میاندازد. وقتی زویی میرود تا مادرش را از این کار باخبر کند، متوجه راز شگفتانگیزی میشود. سالهاست که مادرش به حیوانات جادویی که زخمی میشوند، کمک میکند، آن هم در انبار پشت حیاط! روزی یک بچهاژدها از انبار سر درمیآورد و... . آیا زویی و گربهاش موفق میشوند تا دیر نشده به او کمک کنند؟
راهنمای تربیت تکشاخ
معرفی کتاب
«پیپ» میتواند حرفهای حیوانات جادویی را بفهمد؛ گرچه هیچکس باور نمیکند. او آرزو دارد در برنامه سهگانه «تریدنت» شرکت کند؛ اما نمیخواهد به پدر و مادرش اصرار کند تا او را به این برنامه ببرند؛ چون میداند آنها علاقهای به حیوانات ندارند. حالا پیپ میتواند با خاله «اِما» که مثل خودش عاشق حیوانات است، تابستان را در درمانگاه موجودات جادویی «کلاورتن» بگذراند و این فوقالعاده است. پیپ در قفس راسوی بزرگ رنگینکمان است و مشغول سر و کله زدن با او که صدایی میشنود. وقتی بیرون میرود، خاله اِما را میبیند که بسیار دستپاچه است. چه اتفاقی افتاده است؟
راهنمای موجودات جادویی
معرفی کتاب
امروز روز معرفی مشاغل است و همه پدر و مادرها میخواهند شغلشان را معرفی کنند. برنامه در پارکینگ مدرسه اجرا میشود. پدر و مادر «پیپ» زمینشناس هستند؛ ولی پیپ عاشق اسبهای تکشاخ است. خانواده «بارِرا» هشت اسب تکشاخ دارند. گوشهای از پارکینگ مدرسه، عتیقهفروشی، ماشین قدیمی و عجیب و غربیش را گذاشته است، در گوشه دیگری، پدری گلفروش، یک عالمه گل چیده و در طرف دیگر، یکی از پدرها که آشپز است، بند و بساطش را پهن کرده است و... . پیپ اول از همه، به سراغ اسبهای تکشاخ میرود. او میتواند با موجودات جادویی حرف بزند؛ ولی هیچکس باور نمیکند. صبحت کردن با تکشاخها پیپ را به دردسر بزرگی میاندازد.
در جستجوی آینه گمشده
معرفی کتاب
این کتاب حاوی دوازده داستان است. «چاه آرزوها»، «یک مادر نمونه»، «جک و جیل و ساقه لوبیا»، «غولکش» و «دره خاکستری»، نام برخی از این داستانهاست. داستان «چاه آرزوها» درباره قورباغهای است که در چاه کثیف و بدبویی زندگی میکند. دلخوشیِ قورباغه، نگاه کردن به آسمان است، آسمانی که به رنگهای مختلفی درمیآید. روزی صدایی توجه قورباغه را جلب میکند. او از چاه بالا میرود تا سر و گوشی آب دهد که ناگهان با دخترکوچولوی بسیار زیبایی روبهرو میشود. قورباغه با تمام تلاشش، نمیتواند توجه دخترک را جلب کند؛ دخترک حتی به او نگاه هم نمیکند تا اینکه... .
رژه هیولاها
معرفی کتاب
«جک»، «کوئینت»، «ژوئن» و «دیرک»، عاشق ماجراجویی هستند. حدود یک ماه پیش، جک هیولای شرور بزرگی به اسم «بلارگ» را شکست داده و تصمیم گرفته است با دوستانش دنبال ماجراجویی تازهای باشد. کوئینت پیشنهاد میدهد که یک رساله هیولا بسازند. برای این کار به دو چیز احتیاج دارند. تصویر هیولاها و یکسری اطلاعات درباره آنها. بچهها در پاساژ «دایره یک» هستند که «ورمانگولوس» دنبالشان میکند. جک با یک بومرنگ حساب این هیولای کرمی را میرسد؛ اما....
قورباغه بداخلاق
معرفی کتاب
قورباغه عاشق رنگ سبز است؛ ولی رنگهای دیگر را دوست ندارد؛ نارنجی گیجش میکند، قرمز او را عصبانی میکند و آبی قورباغه را به گریه میاندازد، از صورتی هم که اصلاً خوشش نمیآید. قورباغه عاشق بپربپر کردن است و عاشق بُردن؛ ولی وقتی میبازد، حسابی بداخلاق میشود. دوستانش او را تنها میگذارند و میروند. حوصله قورباغه سر رفته است. او نمیخواهد شنا کند؛ چون آب، آبی است. با خرگوش دوست نمیشود؛ چون او صورتی است. قورباغه خیلیخیلی عصبانی است تا اینکه سر از شکم تمساح درمیآورد! و... .
ماااا!
معرفی کتاب
کتاب حاضر داستانی تصویری و بدون کلام است. گاوی در مزرعه مشغول چراست. صاحب مزرعه میخواهد ماشینش را که در همان نزدیکی است، بفروشد. او کاغذی روی ماشین میچسباند که کلمه فروشی روی آن نوشته شده است. گاو دور از چشم صاحب مزرعه، سوار ماشین میشود و با خوشحالی در دشت میراند؛ اما ناگهان به سنگ بزرگی برخورد میکند و... . گاو با ماشین روی ماشین پلیس افتاده است! گاو سعی میکند برای پلیس توضیح دهد؛ اما چطور میتواند این کار را بکند؟ او فقط میتواند بگوید: «ما ما ما». صاحب مزرعه بسیار عصبانی است!
سفر پر خطر
معرفی کتاب
اعضای «انجمن سرّی بندیکت»، قرار است در خانه آقای «بندیکت»، یکدیگر را ملاقات کنند. اینبار درحالیکه «رینی» و دوستانش برای تعطیلات با کشتی تفریحی به کشور «پرتغال» میروند، مأموریتی ویژه دارند. اعضای انجمن باید آقای بندیکت را از چنگ «کرتین» و نیروهای شیطانیاش درآورند. رینی و دوستانش با نقشههای اعجابانگیز باید دوست عزیز و دستیارش را نجات دهند. آیا آنها موفق میشوند؟
گانگستر خیارشور
معرفی کتاب
هنگامیکه «فریدولین لویشته» و «کنوت کنیتر» در حال انتقال به زندان دیگری هستند، با نقشهای که کنیتر از قبل کشیده است، فرار میکنند! وقتی فریدولین و کنیتر به جای امنی میرسند، کنیتر نقشه بعدی را برای افرادش بازگو میکند. آنها میخواهند برای چاپ اسکناسهای تقلبی، کمیسر «کلیکر» را گروگان بگیرند؛ اما افراد کنیتر نمیدانند چرا باید این کار را بکنند. کنیتر میداند که گروه «ادی ارلیش»، به خاطر کمیسر هر کاری میکنند. «تینو تران» از افراد ادی مجبور است برای آنها کلیشه بسازد!
شاد شاد در کنار هم
معرفی کتاب
مامانخرگوشه به خرید میرود و پسرش، «برایدِن» را با دو خواهرش، «مینی» و «میلی» تنها میگذارد. دوست برایدن، «لنا» به دیدنش آمده است؛ اما با مینی و میلی بازی میکند. دخترها از او میخواهند به آنها ملحق شود؛ ولی به نظر برایدن، بازی آنها لوس و بیمزه است. سرانجام برایدن با دو خواهرش دعوا میکند و دخترها از آنجا میروند. برایدن تنها و بیحوصله است تا اینکه سر و کله «بنی» گورکن، پیدا میشود و خبر میدهد که توفان بزرگی در راه است. برایدن میداند که خواهرانش از توفان میترسند و با اینکه با آنها قهر است، به سرعت میدود تا دخترها را پیدا کند و... .