جشن تولد فرانکلین
معرفی کتاب
«فرانکلین» سال گذشته در جشن تولدش، مسابقه گنج داشت و سال قبلش، مهمانی تاریخی برگزار کرده بود؛ اما امسال میخواهد بهترین جشن تولد را بگیرد. هر یک از دوستان فرانکلین، پیشنهادی دارند و او فکر میکند تنها جایی که میتواند همه پیشنهادها را اجرا کند، پارک بازی «تاماراک» است. بنابراین، تمام دوستانش را دعوت میکند. پدر و مادر فرانکلین برایش توضیح میدهند که بلیت این پارک خیلی گران است و او فقط دو نفر از دوستانش را میتواند با خودش ببرد. حالا فرانکلین چطور این موضوع را به دوستانش بگوید و چگونه دو نفر را انتخاب کند؟
فرانکلین و معلم جدید
معرفی کتاب
پای آقای «جغد»، معلم همیشگی «فرانکلین»، شکسته و قرار است معلم جدیدی به مدرسه بیاید. فرانکلین ناراحت و نگران است و فکر میکند تا پای آقای جغد خوب شود، به مدرسه نرود؛ ولی این کار امکانپذیر نیست. فرانکلین در مدرسه متوجه میشود که همه دوستانش همین احساس را دارند. سرانجام معلم جدید میآید، خانم «کوآلا». او با لهجه خندهداری صحبت میکند و با آقای جغد خیلی فرق دارد؛ اما... . شب هنگام، فرانکلین برای پدر و مادرش تعریف میکند که چیزهای زیادی یاد گرفته است و... .
در پارک چه صدایی میشنوی؟
معرفی کتاب
این کتاب چهار داستان دارد که از زبان چهار راوی با چهار دیدگاه متفاوت روایت میشود. در داستان اول، مادر خانواده، پسرش، «چارلز» و سگ اصیلشان را به پارک میبرد؛ اما سگ اصیل در پارک با سگ بیاصل و نسب و ژولیدهای دوست میشود، چارلز نیز با دختری به نام «اسماج». دخترک ظاهر مرتبی ندارد و با پدر و سگ ژولیدهاش به پارک آمده است. مادر خانواده که از این دوستیها راضی نیست، هر دو را صدا میکند و به خانه بازمیگردند. سه داستان بعدی از زبان پدر اسماج، خود اسماج و سگ ژولیده روایت میشود و هرکدام داستان را از منظر خود بازگو میکنند.
اژدهای رنگینکمان
معرفی کتاب
«دریک» خواب اژدهایی را میبیند که مثل مار، بدن درازی دارد و فلسهای روی بدنش به رنگهای قرمز، نارنجی، زرد، ... میدرخشند. درست مثل یک رنگینکمان. اژدها در آسمان پرواز میکند و باران میبارد؛ ولی ناگهان باران بند میآید، زمین خشک میشود، یک غار تاریک ظاهر میشود و... . این خواب درواقع پیام درخواست کمک است. دریک و «آنا»، سفرشان را برای یافتن اژدها آغاز میکنند؛ ولی قبل از هرچیز باید استاد اژدهای جدید، «اوبی»، را پیدا کنند!
اژدهای یخ
معرفی کتاب
شاه «رونالد»، «اِکو» و اژدهایش، «نِرو»، را به علت حمله به قلعه زندانی کرده است و از «گریفیت» میخواهد تا اِکو را تبعید کرده و نِرو را در قلعه نگه دارد. «روری» که فکر میکند این کار بدجنسی است، به اِکو کمک میکند تا با نِرو فرار کند و خودش هم با اژدهایش، «الکن» همراه آنها میرود. حالا «مینا»، استاد اژدهای برفی، از سرزمینهای شمالی آمده است و از استادان اژدها کمک میخواهد. غول یخی وحشتناک، قلعه را تبدیل به یخ کرده است. فقط یک اژدهای آتش میتواند یخ قلعه را آب کند؛ اما روری و الکن دیگر در قلعه نیستند!
اژدهای رعد
معرفی کتاب
«کارلوس» تازه اژدهای صاعقهاش را دیده است که اتفاق وحشتناکی رخ میدهد. زنی به اسم «اِکو»، سوار بر یک اژدهای رعد، به سرزمین کارلوس میآید و اژدهای او، «لالو»، را میدزدد. این زن میخواهد همه اژدهاها را بدزدد. او و اژدهای رعدش، «نِرو»، به قلعه حمله میکنند، آن هم درست وسط مراسم عروسی شاه «رونالد»! آیا «دریک» و بقیه استادان اژدها میتوانند مراقب اژدهای خود باشند و لالو را نجات دهند؟
اژدهای صاعقه
معرفی کتاب
اژدهای صاعقه نوزاد، درست جلوی چشمهای «دریک» از تخم بیرون میآید و پرواز میکند و میرود. جادوگرهای سرتاسر دنیا در گویهای جادوییشان به دنبال او هستند تا سرانجام اژدهای صاعقه کوچولو را پیدا میکنند. او برفراز دهکدهای در حال پرواز است و جرقههای نور از بدنش بیرون میآید. قبل از اینکه این جرقهها به کسی آسیب بزند، استادان اژدها باید «کارلوس»، آخرین استاد اژدها، را پیدا کنند. فقط اوست که ممکن است بتواند این اژدها را رام کند!
دانینو
معرفی کتاب
بابا «ایلیا» در کارگاه عروسکسازی خود، یک دایناسور میسازد و نامش را «دانینو» میگذارد. دانینو از ظاهرش خوشش نمیآید و فکر میکند که زشت است. او بسیار خجالتی است و نمیتواند با کسی حرف بزند. باباایلیا او را جایی میگذارد تا به بچهها عادت کند. با ورود هر بچه، دانینو سلام میکند؛ اما آنقدر آهسته که هیچکس نمیشنود. دانینو سعی میکند هر بار بلندتر سلام کند و سرانجام روزی، دخترکی صدای دانینو را میشنود و از او خوشش میآید. دخترک هم مثل دانینو خجالتی است.
فوفوکی
معرفی کتاب
بابا «ایلیا» در کارگاه عروسکسازیاش، عروسک یک فُک کوچولو را درست کرده است و اسم آن را «فوکی» میگذارد. فُک از همهچیز ایراد میگیرد؛ حتی از اسمش. وقتی بچهها وارد مغازه میشوند و سنجاب و طوطی و فیل میخرند، فُک به باباایلیا ایراد میگیرد که چرا دُمی مثل سنجاب، بالی مثل طوطی و خرطومی مثل فیل برایش درست نکرده است. فُک مرتب بهانه میگیرد و ناراحت است که هیچکس او را انتخاب نمیکند تا اینکه سرانجام پسربچهای اورا انتخاب میکند؛ اما اینبار فُککوچولو است که از پسرک خوشش نمیآید و... .
میمینو
معرفی کتاب
بابا «ایلیا» در کارگاه عروسکسازیاش، عروسکهای زیادی دارد. اینبار او عروسکی به شکل گربه درست کرده و نامش را «میمینو» گذاشته است. باباایلیا میمینو را کنار عروسکهای دیگر میگذارد و دنبال کارش میرود؛ اما میمینو میخواهد باباایلیا در کنارش باشد و فقط به او توجه کند. گربه سعی میکند از راههای مختلف توجه باباایلیا را جلب کند؛ اما فایدهای ندارد... . باباایلیا عروسک خرگوشی را درست کرده و نامش را «خالخالی» گذاشته است. خالخالی در کنار میمینو قرار میگیرد. حالا خرگوش میخواهد باباایلیا کنار او باشد و فقط به او توجه کند!