سوفی نابغه
معرفی کتاب
«سوفی» با بقیه بچهها فرق دارد. او یک نابغه است! در دو سالگی الفبای روسی را حفظ کرد و در چهارسالگی اجزای تُستر شکسته را بیرون کشید و یک رادیو ساخت. در هفت سالگی...؛ اما پدر و مادر او دوست دارند دخترشان معمولی باشد و با دوستانش به گردش و استخر برود! چند نفر از همکلاسیهای سوفی با پدر و مادرشان مشکل دارند و سوفی باهوش هم به آنها کمک میکند هم پول درمیآورد؛ اما اگر پدر و مادرش از این موضوع باخبر شوند، چه میکنند؟
پژواک
معرفی کتاب
این کتاب حاوی سه داستان، درباره سه نوجوان است که در زمان جنگ جهانی دوم میگذرد، «فردریک» در آلمان، «مایک» در پنسیلوانیا و «آیوی» در کالیفرنیا. در این داستانها، نجات پدر، محافظت از برادر، دور هم نگه داشتن اعضای خانواده و درنهایت تهدیدهای مختلفی که قهرمانان داستانها را به سمت سرنوشتی نامعلوم پیش میبرد، مطرح میشود. داستانها سرشار از تلخی و شیرینی هستند و نویسنده نشان میدهد که موسیقی چطور میتواند زندگی غمانگیز این شخصیتها را تغییر بدهد و آنها را به روشنایی هدایت کند.
طعم سیب زرد
معرفی کتاب
این داستان درباره جوانی به نام «سینا» است که پدرش، او و مادرش را رها کرده و رفته است؛ البته این اتفاق به دوران کودکی سینا برمیگردد و حالا او یک نوجوان است. رفتن پدر باعث اضطراب، ترس و شبادراری در سینا شده و این مشکلات تا نوجوانی همراه او باقی مانده است. سینا برای حل مشکلاتش، دورههای مشاوره و رواندرمانی را پشت سر میگذارد و در این مسیر با پسری افغان، به نام «نثار»، دوست میشود. دوستی با نثار باعث میشود تا سینا از رهاشدگی دوباره بترسد و... .
پیتر نیمبل و چشمان شگفتانگیز
معرفی کتاب
رمان درباره پسربچه یتیم و نابینایی به اسم "پیتر نیمبل" است که زندگیاش را با دزدی میگذراند. او از فروشنده دورهگرد مرموزی، جعبهای میدزدد؛ جعبهای که حاوی سه جفت چشم جادویی است. اولین جفت او را بیدرنگ به جزیرهای مخفی میبرد که در آن مـاموریت ویژهای به او محول میشود: سفری خطرناک به «قلمرو ناپدیدشده» و نجات جان مردمی که به او نیاز دارند.پیتر نیمبل که چشمهای جادویی را با خودش دارد، بههمراه دستیار وفادارش، شوالیهای که بهشکل آمیزه تأسفباری از اسب و گربه درآمده، راهی ماجرایی فراموشنشدنی و پرحادثه میشود تا تقدیر واقعیاش را کشف کند.
اژدهایی با قلب شکلاتی
معرفی کتاب
«اَوِ نتورین»، یک اژدهای جوان است که هنوز پولکهای سخت و محافظش کاملاً شکل نگرفتهاند. دنیای بیرون از غار خطرناک است؛ اما او باید به خانوادهاش ثابت کند که میتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. پس دل به دریا میزند و به شکار انسان میرود! اژدهای جوان فریب انسان را میخورد و از شکلات داغ سحرآمیز مینوشد. حالا دیگر او ضعیف و بیدفاع است؛ نه چنگالی دارد، نه دندانهای تیز و نه نفس آتشین؛ اما هنوز هم درندهترین موجود کوهستان است و علاقه واقعیاش، یعنی شکلات را نیز کشف کرده است! اما... .
پایین
معرفی کتاب
«پت اُتول» شیفته برادرش «کوپ» است. کوپ آدم متفاوتی است؛ با تلفن حرف نمیزند، از ایمیل استفاده نمیکند، هیچ دوست و رفیقی ندارد، غیر از هیجان رفتن به زیرزمین به چیزی علاقه ندارد و از هیچچیزی خوشش نمیآید. بنابراین، اصلاً عجیب نیست اگر بعد از یک دعوای مفصل، با پدر و مادرش پا به فرار بگذارد. یک سال بعد، بستهای به دست پت میرسد که حاوی یک ضبطصوت دیجیتال و پیامی مرموز از طرف برادرش است. پت دنبال سرِ نخها تا شهر نیوریورک میرود و خیلیزود متوجه میشود که کوپ عضو انجمنی شده است، اجتماعی که زیر خیابانها زندگی میکنند! حالا او باید برادرش را پیدا کند و به خانه بازگرداند.
زمانی برای دویدن
معرفی کتاب
در روستای «گوتو»، در کشور «زیمباوه»، پسرها فوتبال بازی میکنند که از دور سربازهایی را میبینند که سوار بر جیپهایشان به آنها نزدیک میشوند. «دئو» فکر میکند شاید رئیسجمهور آنها را فرستاده است. «بابا گودالی» میگوید هروقت مردم از گرسنگی ضجه بزنند، آنوقت سربازها میآیند؛ اما دئو تا به حال ندیده است که آنها با خودشان غذا بیاورند. پسرها بازی را ادامه میدهند، شاید تا رسیدن سربازها نتیجه بازی عوض شود. وقتی سربازها میرسند، یکی از آنها از جیپ پیاده میشود و... . او سراغ شورشیها را از دئو میگیرد و دئو نمیداند چه جوابی باید بدهد، پس سکوت میکند، بعد... .
راز اسبهای توی آینه
معرفی کتاب
«اِمالاین» و «آنا» و ... همراه چند راهبه، ازجمله خواهر «کانستنس»، در بیمارستان «برایرهیل» زندگی میکنند. آنا به شدت بیمار است و دکتر پشت در اتاقش برچسب قرمز زده است، یعنی نمیتواند حتی از تخت بیرون بیاید! اولین روزی که امالاین به بیمارستان میآید، یک راست به دفتر خواهر کانستنس میرود و وقتی جلوی آینه درحال مرتب کردن موهایش است، اسبی بالدار را در آینه میبیند. امالاین سعی میکند خواهر را متوجه اسب کند؛ اما خواهر کانستنس در آینه هیچ اسبی نمیبیند و بعد از آن پچپچها شروع میشود. امالاین در آینه بالای سرِ آنا هم اسبهای بالدار را میبیند؛ ولی هیچکس حرف او را باور نمیکند و... .
از سرزمینهای انگور
معرفی کتاب
«اسپرانزا» فکر میکرد، زندگی همیشه فوقالعاده خواهد بود. او فکر میکرد مراتع سرسبز و تاکهای انگور و باغ رُز پدرش همیشه باقی میماند و او همیشه لباسهای زیبا و گرانقیمتش را میپوشد و میتواند تا ابد، دست در دستِ گرمِ پدرش، در تاکستان قدم بزند؛ اما ناگهان دنیای او فرو میریزد و... . اسپرانزا و مادرش راهی جز فرار ندارند. باید خانه و زندگیشان را در مکزیک رها کنند و به کالیفرنیا بروند؛ جایی که زندگی سختِ کارگری در اردوگاه مکزیکیها انتظارشان را میکشد. آیا اسپرانزا میتواند با این وضعیت کنار بیاید؟
ساکنین خیابان 141
معرفی کتاب
چند روز بیشتر به کریسمس نمانده است و بچههای خانواده «وندربیکر» باید به فکر شیرینیها و هدیههای کریسمس باشند؛ اما وقتی صاحبخانه بیرحم، به طرز اسرارآمیزی قراردادشان را تمدید نمیکند، بچهها باید به فکر یافتن راهی باشند تا قبل از شروع سال نو، نظر او را عوض کنند. کافی است به او نشان دهند که آنها چقدر فوقالعاده هستند! اما هر نقشهای که با خوشنیتی میکشند، خندهدار و افتضاح از آب درمیآید و شیطنتهایشان بیشتر صاحبخانه را عصبانی میکند. حالا دیگر خانواده وندربیکر به یک معجزه احتیاج دارند!