سیاوش و آفرین
معرفی کتاب
«آفرین»، دختر شهریار «گرازان» و از تبار «گرسیوز»، برادر «افراسیاب»، است. گرازان شنیده که دخترش دل به بردهای ایرانی سپرده است و به همین علت قصد جان او را دارد؛ اما همسرش، «تورانداخت» به جای آفرین طعمه شمشیر شوهرش میشود و دختر میگریزد... . آفرین سر از بارگاه «کیکاووس» درمیآورد. کیکاووس او را به قصر میبرد شاید برایش پسری به دنیا بیاورد تا پس از کیکاووس، ایرانزمین بدون پادشاه نماند؛ اما سودابه چه خواهد کرد؟ و آن برده ایرانی که آفرین دل به او سپرده است، کیست؟
رستم و سهراب
معرفی کتاب
بیش از پانزده سال است که ایران و توران در صلح به سر میبرند؛ اما حالا خبر رسیده که «سهراب» به ایرانزمین آمده و دژ «سپید» را تصرف کرده است. «کیکاووسشاه» خوشحال است که اکنون آغازگر جنگ، تورانیان و «افراسیاب» هستند. او آرزو دارد که مانند جمشید و فریدون پادشاهی باشد که همه او را به نیکی یاد کنند و چاره کار را فقط در جنگ میبیند. او به دنبال «رستم» میفرستد و فرمان میدهد که هرچه سریعتر خودش را به او برساند!
سهراب و گردآفرید
معرفی کتاب
اکنون «سهراب» پانزده سال دارد. «تهمینه» در تمام این سالها رازدار بوده است و هرگز به سهراب نگفته که پدرش کیست، چراکه از افراسیاب بیمناک است که مبادا سهراب را از بین ببرد؛ اما حالا سهراب حقیقت را میداند و... . سهراب تصمیم گرفته است به ایرانزمین لشکرکشی کند تا به این بهانه پدرش را ببیند، پدری که هرگز ندیده و نمیشناسد. از آن سو، افراسیاب نیز این راز را میداند و نمیخواهد که پدر و پسر یکدیگر را بشناسند. به همین دلیل، دو نفر از فرماندهان سپاه را نزد سهراب میفرستد تا به بهانه جنگیدن در کنار او، مراقب باشند که «رستم» و سهراب به این حقیقت پی نبرند.
سه نقالی
معرفی کتاب
کتاب «سه نقالی» شامل سه نمایشنامه است، که هر کدام یکی از داستانهای کهن ایرانی را با بیانی جدید روایت میکنند. نمایشنامه اول "آرش" با دو شخصیت نقال و آرش، داستان تعیین مرزهای ایران در جنگ با توران را بیان میکند و دو داستان زیبای شاهنامه در دو نمایشنامه "زال و سیمرغ" با شخصیتهای نقال، زال، سیمرغ، سام و دیگران و "هفتخوان رستم" با شخصیتهایی مانند نقال، رستم، رودابه، کیکاوس به زبانی جدید روایت میشوند.
رستم و تهمینه
معرفی کتاب
اسب «رستم»، «رخش»، ناپدید شده و رستم در پی یافتن او وارد سرزمین سمنگان میشود. «اَشتاد»، پادشاه سمنگان، استقبال شایستهای از رستم کرده و تمهیداتی فراهم میکند که هیچکس از حضور او باخبر نشود؛ چراکه اگر این خبر به افراسیاب برسد، برای کشتن رستم لحظهای درنگ نمیکند؛ اما «تهمینه»، دختر پادشاه سمنگان، از وجود رستم آگاه میشود؛ زیرا او را در خواب دیده است. او به دیدار رستم میآید و آنها به یکدیگر دل میبندند. از سویی دیگر خبر میرسد که افراسیاب از حضور رستم باخبر شده است و به آن طرف میآید.
کیکاووس و هفت آسمان
معرفی کتاب
«کیکاووس شاه» فرمان میدهد که چهار جوجهعقاب برایش بیاورند. او شب و روز با جوجهها سرگرم است و تا به آنها غذا ندهد، خود لقمهای به دهان نمیگذارد. همه شگفتزده او را نگاه میکنند و هیچکس نمیداند که در سر کیکاووس چه میگذرد. سرانجام روز موعود فرا میرسد. پادشاه بر تختی مینشیند و چهار جوجهعقاب که حالا بزرگ و قوی شدهاند، او را به آسمان میبرند. او میخواهد به دیدار «اهورامزدا» برود. تخت در آسمان بالا میرود و از ابرها عبور میکند و کیکاووس غرق در غرور میشود؛ اما ناگهان توفانی سهمگین همه امید و آرزوی او را بر باد میدهد.
کیکاووس شاه عاشق
معرفی کتاب
«کیکاووسشاه» آرزو داشت، «جمشیدشاه» دوران خود باشد. به همین علت به مازندران لشکرکشی کرد تا دیو سپید را نابود کند؛ اما اسیر و نابینا شد. «رستم» به کمک او شتافت و نجاتش داد. کیکاووس میخواست با «فریدونشاه»، «منوچهرشاه» و «هوشنگشاه» برابر باشد، پس تصمیم گرفت به جنگ پادشاهانی برود که در روزگار اسارت او به ایران یورش آورده و باژ داده بودند. او ابتدا با سپاهی باشکوه به سمت مرزهای توران حرکت کرد؛ اما افراسیاب پذیرفت که به ایران باژ بدهد. کیکاووس سرمست از پیروزی راهی سرزمین چین شد؛ اما در آنجا هم نتوانست جنگی راه بیندازد و... .
دیواشاه و رستمدستان
معرفی کتاب
«دیواشاه»، فرمانروای دیوان که با ظلم بر مردم مازندران، پادشاهی میکند، بسیار خشمگین است؛ زیرا عدهای از بهترین دیوان خود را از دست داده است. آنها به دست «رستم» کشته شدهاند. دیواشاه سپاهی خونخوار از دیوان آماده میکند و به گروهی از زنان و کودکانی که مشغول چیدن میوه هستند، حمله میکند، سپس به سوی مردانی میرود که در دشت سرگرم درو کردن گندم هستند. خبر به رستم میرسد و او دوباره راهی نبرد دیگری با دیوان میشود.
هفتخوان رستم
معرفی کتاب
«کیکاووسشاه» و سپاهیانش به دست «دیو سپید» اسیر و نابینا شدهاند و همه بزرگان از «زال زر» راه چاره میجویند. باید کسی به جنگ دیوان برود که خردمند و هشیار و پهلوان باشد و هیچکس شایستهتر از «رستم دستان» نیست. رستم راهی مبارزه با دیو سپید میشود. او هفت مرحله و هفت جادو را پشت سر میگذارد؛ در مرحلهای از بیابان خشک و بی آب و علف عبور میکند، در مرحلهای دیگر با اژدهای آتشیندهان میجنگد، طلسم زن جادوگر را باطل میکند... و سرانجام موفق میشود دیو سپید را نابود کند و کیکاووسشاه و سپاهیانش را نجات دهد.
کیکاووس، پادشاه کوران
معرفی کتاب
«کیکاووسشاه» آرزو دارد کار بزرگی انجام دهد تا مردم از او به نیکی یاد کنند. او درباره این موضوع مدتها میاندیشد و سرانجام تصمیم میگیرد به سوی مازندران لشکرکشی کند و با دیوان بجنگد. بزرگان او را از این کار منع میکنند؛ چون معتقدند که این راهِ بسیار دور و درازی است که پر از حیوانات درنده است و دیوان مازندران بسیار خشمگینتر از سپاه تورانیان هستند؛ پهلوانان، از جمله «توس»، «گودرز» و «گیو» تصمیم میگیرند زال را خبر کنند تا شاید او بتواند شاه را از این کار باز دارد؛ اما کیکاووس با جنگجویانی برگزیده راهی آن سرزمین میشود.