داستان‌های علمی-تخیلی

سال ۲۲۸۱ است. عطارد سیاره کوچک و پوشیده از ابرهای قرمز و نارنجی است و هوای فوق‌العاده گرمی دارد. حیوانات باغ وحش عطارد دزدیده شده‌اند و فقط چند حیوان عجیب و غریب باقی مانده‌اند. «دن» و «استرا» همراه روباتشان «ولت» به آنجا می‌روند تا دزد را پیدا کنند.

ماجراهای این داستان در قرن بیست و سوم رخ می‌دهد. سیاره مشتری که هوای بدبویی دارد، زندان منظومه شمسی است و شرورترین خلافکاران در آن زندانی هستند. ماجراجویان کهکشان (فریربال و استرا مون و ولت) خبردار می‌شوند که «جیزر»، خلافکار تحت تعقیب، خودش را تسلیم کرده است؛ ولی چرا او بعد از آن همه خلافی که مرتکب شده، باید این کار را بکند. فایربال به‌عنوان یک زندانی به آنجا می‌رود تا به این راز پی ببرد.

در این داستان علمی ـــ تخیلی، سیاره پلوتن که سیاره‌ای کوچک و ارغوانی است، در حال نزدیک شدن به آستانه جرمی خطرناک است و امکان دارد از مدارش خارج شده و در فضا ناپدید شود. ماجراجویان کهکشان با سفینه خود به پلوتن می‌روند تا آن را نجات دهند.

ماجراهای این داستان علمی ـــ تخیلی در قرن بیست و سوم رخ می‌دهد. بچه‌ها فقط سه سال درس می‌خوانند و در هشت سالگی شاغل می‌شوند. آن‌ها کنترل منظومه شمسی را به‌دست گرفته‌اند. رئیس «گاس باستر» خبر می‌دهد که رئیس جمهور سیاره زهره تصمیم گرفته است که کنترل این سیاره را دوباره به بزرگ‌سالان بسپارد. فایربال و استرا مون به زهره می‌روند تا علت این تصمیم وحشتناک را بیابند.

قرن بیست و سوم است و بچه‌ها کنترل منظومه شمسی را به‌دست گرفته‌اند. بزرگ‌ترها در ۱۸ سالگی بازنشسته شده و به خانه سالمندان در ایستگاه‌های فضایی فرستاده می‌شوند. شادترین سیاره منظومه شمسی، نپتون است. «فایربال» همراه دوستانش برای مرخصی به این سیاره می‌روند؛ ولی می‌بینند که دانش‌آموزان ۷ ساله به بزرگ‌سالان پیر تبدیل شده‌اند. ماجراجویان کهکشان متوجه می‌شوند که در این جریان هم پای آقای «جیزر» درمیان است.

در این داستان، سیاره اورانوس، آرام‌ترین سیاره منظومه شمسی و آرامگاه ابدی مردم دچار مشکل شده است. رئیس « گاس باستر» خبر می‌دهد که مرده‌ها در اورانوس راهی برای زنده شدن پیدا کرده و از قبرهایشان بیرون آمده‌اند. آن‌ها زامبی شده‌اند و با گاز گرفتن مردم، آن‌ها را هم تبدیل به زامبی می‌کنند. قهرمانان سفینه «اچ اس اینفینیتی» به این سیاره رفته و مشکل را حل می‌کنند.

در این داستان ماجراجویانه و تخیلی، قهرمانان سفینه «اس اچ اینفینیتی» که «فرمانده فایربال» و «استرا مون» و «ولت» هستند، به کمک ستاره‌های سینما می‌روند. مردی به‌نام «جیزر» صدای تمام هنرپیشه‌ها و کارگردانان سینما را گرفته است و در مقابل برگرداندن صدای آن‌ها ، پول، کارت‌های اعتباری و جواهرتشان را می‌خواهد. فرمانده «دن فایربال» همراه دوستانش به این هرج و مرج خاتمه می‌دهد.

ماجراهای داستان این کتاب در سال ۲۲۸۱ رخ می‌دهد. کودکان کنترل منظومه شمسی را به‌دست گرفته‌اند و بزرگ‌ترها بازنشست شده‌اند. «دن فایربال»، «استرا مون» همراه دستیارشان «ولت» که یک روبات است، با خلافکاران می‌جنگند و سیاره‌ها را نجات می‌دهند. در این داستان آن‌ها به کمک اهالی مریخ می‌روند.

«استینک» و دوستانش با فرار سه خوکچه هندی از فروشگاه حیوانات خانگی، تصمیم می‌گیرند که خوکچه‌ها را پیدا کرده و آن‌ها را به فروشگاه بازگردانند. پس از این کار آن‌ها تصمیم می‌گیرند خانه‌ای بزرگ برای زندگی خوکچه‌های پشمالو بیابند. آن‌ها برای این کار باید سفری پرماجرا را آغاز کنند.

«استینک» با مطالعه کتاب علومش در سفری تخیلی به منظومه شمسی متوجه می‌شود که «پلوتون» سیاره بسیار کوچکی است و به‌همین‌دلیل از منظومه اخراج شده است. او تصمیم می‌گیرد که برای همه سیاره‌های کوچک و آدم‌های کوچولو فکری بکند و راه‌حلی بیابد؛ اما آیا استینک چنین کاری را انجام می‌دهد؟