حسگر مولکولی
معرفی کتاب
نویسنده داستانی علمی ــ تخیلی را روایت میکند که در آن دانشمندی به نام آقای دوبرویی، خودروی جدیدی میسازد که با سوخت ئیدروژن کار میکند و برای همین گرفتار جاسوسان میشود. تا اینکه اختراع او در یک تعقیب و گریز منفجر میشود و او تصمیم میگیرد کارش را از نو شروع کرده و اختراعش را تکمیل کند.
شمیم جادو جلد دوم از سهگانه طلسم دراگونا
معرفی کتاب
کتاب حاضر روایت داستانی علمی تخیلی است با شخصیتهایی از جادوگران و افسونگران نیک و بد. راشل و برادرش، اریک، قدرتهای خارقالعادهای دارند. مهارت راشل در ساخت طلسم و برادرش در باطل کردن آن طلسمهاست. هیبرا، جادوگر اعظم، میخواهد راشل و اریک را شکست دهد و همه افسونگران را نابود سازد. جادوگران سعی دارند لشکری از کودکانی با توانمندیهای مشابه راشل و اریک ترتیب دهند و از آنها سوء استفاده کنند؛ اما در پایان خیر بر شرّ پیروز میشود.
باندولا در سرزمین بومبا
معرفی کتاب
در کتاب حاضر داستان پسرکی که با خانوادهاش در جزیرهای به نام بومبا زندگی میکند، روایت شده است. او هم دقیقاً مانند همه پسرهای همسنش شیطنتهای خاصی دارد؛ ولی ظاهرش با بقیه فرق دارد. گوش راستش از گوش چپش بزرگتر است و دست چپش از دست راستش بلندتر و چند تار موی سبز رنگ روی سرش دارد. روزی برای او اتفاق عجیبی میافتد. ویژگی کتاب مشقهایی برای شب است که در پایان هر قسمت آمده است، البته این مشقها هیچ شباهتی به مشقهای مدرسه ندارد.
موشی کوشا
معرفی کتاب
پادشاه، موشی به نام کوشا را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده است. در مراسم تاجگذاری، سلطان تاج را بر سر کوشا میگذارد؛ ولی او از خجالت و شرم تاج را میاندازد. پادشاه با خشم علت را جویا میشود و کوشا میگوید که لایق این مقام نیست. پادشاه به کاتب دستور میدهد که اعترافات کوشا را بنویسد و کوشا سرگذشت خود را بازگو میکند.
موشکی به نام گالیله
معرفی کتاب
ماجرای این داستان علمی ــ تخیلی حدود 15 سال پس از جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و آیندهای در آن ترسیم میشود که قدرتمندترین نیروی نظامی کره زمین، پلیس حفظ صلح سازمان ملل است. درواقع ورود گالیله به فضا، نوع راه رفتن فضانوردها و ترسیم فتح ماه به دست انسان را در سالهای نه چندان دور نشان میدهد.
قصههای پادشاه کوتوله
معرفی کتاب
داستانی به روایت تصویر بیان میشود که ماجرای آن در شهر کوتولهها اتفاق میافتد. پادشاه کوتولهها در نمایش اسبسواری با شرکت بزرگان و اشراف متوجه میشود که اسب مردی ژندهپوش، بهترین اسب شهر است و او برای اثبات ادعایش نقشهای میکشد که پادشاه را بسیار خشمگین میسازد. پادشاه در ادامه تلاش میکند تا اسب را به دست بیاورد.