Skip to main content

سلفی با خراب‌کار

معرفی کتاب
کتاب «سلفی با خراب‌کار» رمانی برای نوجوانان است. در داستان یونس، یک نوجوان کنجکاو، در یک نمایشگاه عکس انقلابی، تصویر مردی را می‌بیند که شبیه یکی از اقوامش است. او با دیدن این عکس، به دنبال یافتن حقیقت است و با سوال پرسیدن از خانواده‌اش، به نتیجه‌ای نمی‌رسد. در این میان، معلم پرورشی مدرسه‌اش به او کمک می‌کند و یونس با کمک او، عکس را به مادربزرگش نشان می‌دهد. مادربزرگ با دیدن عکس سکته می‌کند و یونس که از این بابت ناراحت است، تصمیم می‌گیرد عکس را از قاب بردارد. در پشت عکس، نامه‌ها و عکس‌های دیگری از همان مرد ساواکی پیدا می‌شود که نشان می‌دهد او زنده است. یونس با این کشف جدید، ماجراهای بیشتری را تجربه می‌کند و در نهایت به حقیقت ماجرا پی می‌برد.

دختر‌ گرگ‌ها

معرفی کتاب
کتاب «دختر گرگ‌ها» داستان دختری به نام جولیا آکیتایاک را روایت می‌کند که در آلاسکا از خانواده‌اش جدا شده است و برای زنده ماندن تلاش می‌کند. او با یک گله گرگ ارتباط برقرار می‌کند و با آنها زندگی می‌کند. میاکس با مشاهده رفتارها و روابط گرگ‌ها، درس‌هایی درباره زندگی، بقا و طبیعت می‌آموزد و به تدریج با دنیای گرگ‌ها عجین می‌شود. در کتاب می‌خوانیم: «موهای گردن دخترک سیخ و چشمانش از تعجب گشاد شد. امراک گوش‌هایش را با عصبانیت جلو داد و دخترک یادش آمد که چشمان گشاد شده از نظر گرگ به معنای ترس بود. خوب نبود که میاکس ترسش را پیش او بروز بدهد. حیوانات به ترسوها حمله می‌کردند. سعی کرد چشم‌هایش را تنگ کند، ولی به خاطر آورد که این کار هم درست نبود. چشمان تنگ نشانه‌ی خباثت بود. در اوج ناامیدی به یاد آورد که کاپو وقتی با خطر روبه‌رو شده بود، جلو آمده بود. وقتی صدای بچه گرگ را که عاشقانه تمنای توجه می‌کرد، با زوزه و خرخر تقلید می‌کرد، قلبش دیوانه‌وار می‌تپید. بعد دخترک روی شکمش افتاد و با محبت به امراک زل زد. گرگ تنومند جا خورد و نگاهش را از او دزدید. گویا حرف بدی زده بود! شاید حتی به امرک توهین کرده بود. یک اشاره‌ی کوچک که از نظر دخترک مفهومی نداشت، ظاهرا برای گرگ معنای خاصی داشت. گرگ گوش‌هایش را با عصبانیت جلو داد و به نظر می‌رسید که کار دخترک تمام شده است...»

خطر در جزیره خرچنگ

معرفی کتاب
کتاب«خطر در جزیره خرچنگ»، یک داستان ماجراجویانه است. داستان در مورد گروهی از نوجوانان است که در یک جزیره دورافتاده با خطری روبه‌رو می‌شوند. آنها باید با همکاری و استفاده از هوش و شجاعت خود، از این خطر جان سالم به در ببرند. گروه‌های نجات پستانداران دریایی، مثل ریورهد، درست مثل پروژه نپتون قصه ما، فقط با تکیه بر نیروهای داوطلب، از سنین مختلف، اداره می‌شوند. نیروهای داوطلب حیوانات مجروح را پیدا می‌کنند، از آن‌ها مراقبت می‌کنند، در دفتر کمک می‌کنند، خبرنامه و بولتن چاپ می‌کنند و به عنوان راهنما، تورهای تماشای وال‌ها یا فوک برگزار می‌کنند. این مؤسسات با کارهایشان، بخش کوچکی از بلاهایی را جبران می‌کنند که آدمیزاد بر سر دریا آورده است.

عملیات نجات مادربزرگ

معرفی کتاب
داستان از زبان «مهرسا» دختر 10 ساله‌ای روایت می‌شود که با پدر، مادر، خواهر و برادران دوقلویش و مادربزرگش در یک خانه‌ی کوچک زندگی می‌کنند. مادربزرگ که برخلاف سنش پرانرژی و مهربان است برای تعطیلات تابستان نوه‌ها برنامه‌ریزی کرده است و به آن‌ها هنرهای مختلفی آموزش می‌دهد. ولی برنامه خوب پیش نمی‌رود و به خاطر مشکلاتی که در خانه پیش می‌آید مادربزرگ بدون اطلاع بچه‌ها به خانه‌ی سالمندان می‌رود. بچه‌ها با کمک دخترعموی مادربزرگ برای نجات او از خانه‌ی سالمندان نقشه می‌کشند و این عملیات با ماجراهای مختلفی داستان را به پیش می‌برد.

دخلشو بیار پسر!

معرفی کتاب
این رُمان، داستان پسری است که به سن نوجوانی رسیده و حالا می‌خواهد از کسی که باعث مرگ پدرش شده است، انتقام بگیرد. او به نصیحت‌های مادر و دیگران توجهی ندارد و بر این باور است که فرد مورد نظر در حال زندگی خوشی است و او را به تنهایی رها کرده است. این پسر در مدرسه محبوب و مورد توجه همکلاسی‌هایش است و گروهی از دوستانش تصمیم می‌گیرند به او در این مسیر کمک کنند. داستان در فضایی ساده و دلنشین در یک شهر روایت می‌شود و با لهجه و طنز خاصی همراه است. در اینجا، شیطنت‌های این پسر و دوستانش آغاز می‌شود تا مرد مورد نظر را به خوبی تنبیه کنند و با نقشه‌های مختلف او را گیج کنند. اما داستان به همین جا ختم نمی‌شود؛ ورود یک دانش‌آموز جدید به کلاس باعث تغییراتی در داستان و بروز اتفاقات جدید و خنده‌دار می‌شود. در گزیده‌ای از کتاب آمده است: «فقط خدا کند سرت آنجایی باشد که من می‌خواهم. مرغ آمین کجایی؟ بگو آمین… لبه‌های تیز پاره آجر، کف دستم را می‌خراشید. عقابی شده بودم با چشم‌های تیز، دوسر کوچه را پاییدم؛ کسی نبود. قاب پنجرۀ کهنه و چوبی اتاقش را که به کوچه دهن کجی می‌کرد نشانه گرفتم و... .»

نبرد با مافیای خودرو

معرفی کتاب
این کتاب، داستان سه نوجوان با استعداد و فعال در زمینه‌ی مکانیکی و طراحی خودرو است که دوست دارند کارهای بزرگی انجام دهند. یک نیروی ماورائی به کمک آنها می‌آید و سطح آنها را بالاتر می‌برد و آنها را تبدیل به انسان‌هایی خارق‌العاده می‌کند. آنها به کمک یحیی، تیمی به نام شهاب را تشکیل می‌دهند و سعی دارند خودرویی با کیفیت بسازند. انحصار تولید خودرو در دست یک شرکت خودروسازی مافیایی است که سعی می‌کند با تطمیع و تهدید موانع را از راه بردارد. تیم شهاب کم‌کم متوجه می‌شوند که وارد بازی سخت و جدی‌ای شده‌اند و نبرد آغاز می‌شود. کتاب پیام‌های مهمی در مورد اهمیت تلاش، خلاقیت، مقابله با فساد و بزهکاری در جامعه دارد.

ماهی نه! ماهرخ

معرفی کتاب
کتاب «ماهی نه! ماهرخ» مجموعه‌ای از خاطرات دختری کوچک و شیطون به نام ماهرخ است. ماهرخ تلاش می‌کند تا خود را در دل عمه‌خانم جا کند تا او را به پرورشگاه نفرستند؛ زیرا مادرش در بیمارستان بستری و بیهوش است و تنها کسی که دارد، عمه‌خانم است که کمی بداخلاق به نظر می‌رسد. ماهرخ سعی می‌کند کارهای خوبی انجام دهد، اما به طور ناخواسته خرابکاری می‌کند و عمه‌خانم را عصبانی می‌کند؛ با این حال، کارهایش به طرز بامزه‌ای جالب هستند. او یک دفترچه خاطرات دارد و هر روز به بیمارستان می‌رود تا خاطراتش را برای مادرش بخواند. دکتر به او گفته که با خواندن این خاطرات می‌تواند حال مادرش را بهتر کند.

فوتوالیبال

معرفی کتاب
در داستان «فوتوالیبال» خانواده آسوده بعد از ازدواج دختر بزرگ‌تر، تصمیم به تغییر محل زندگی خود می‌گیرند. مریم که دانش‌آموز کلاس هشتم است، در محله و مدرسه جدید دچار مشکلاتی می‌شود و تصمیم می‌گیرد شرایط را به نفع خود تغییر دهد. او با ایجاد یک تیم والیبال وارد رقابت با معلم ورزش و تیم فوتبال مدرسه می‌شود. این رقابت پر از چالش‌های شیرینی است که مریم و دوستانش با کمک هم آن‌ها را حل می‌کنند. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «روز سوم بازارچه بود و من از دیروز یخم باز شده بود و از دم‌دمای ظهر، خجالت را کنار گذاشته بودم و عین شاگرد میوه‌فروش‌های یکشنبه بازار، هر چند دقیقه یک بار دستم را محکم به هم می‌کوبیدم و ...»

دهکده‌ای که از بی‌حوصلگی پُکید

معرفی کتاب
خانم پرافاده که در فانوس دریایی زندگی می‌کرد، درباره‌ی اهالی دهکده که غیر از کارهای خودشان به چیز دیگری علاقه نشان نمی‌دادند احساس عجیبی داشت. از نظر او، دهکده به معنای واقعی راکد مانده بود، انسان‌ها قادر نبودند زیبایی‌های اطرافشان را ببینند. بالاخره روزی اهالی دهکده از فرط بی‌حوصلگی یکی‌یکی پُکیدند. اول معلم بازنشسته آقای نپرس، بعد آقای فرناندو که همواره کلاه داشت و بعد خانم قصه‌گو... با پُکیدن دکتر دهکده، آقای جان‌سِوَر، فکر بکری به ذهن بولوتِ خیال‌پرداز که برای تعطیلات نزد پدربزرگش آقای نپرس آمده بود رسید... کتاب با لحن طنزآمیزش مخاطب را وادار می‌کند درباره‌ی کنجکاوی، اکتشاف و خیال‌پردازی فکر کند. داستانی دوست‌داشتنی که به یادمان می‌آورد زندگی انسان‌ها با رؤیاها، احساسات و آرزوهاست که رنگارنگ و لذت‌بخش می‌‌شود.

دختر آب

معرفی کتاب
کتاب «دختر آب» در 8 بخش و چندین فصل نوشته شده است و با توضیحی در مورد ویروس «کووید - 19» از منظر راوی آغاز شده است. راوی آناهید است که پدر و مادری پزشک دارد. برای آنکه کودک مانع فعالیت‌های درمانی مادر و پدر نشود، مدتی را باید پیش مادربزرگ و دایی خود بگذراند. اما او از این سفر ناراضی است. او که به‌خاطر صورت کک و مکی و موهای زرد خودش را زشت می­‌داند از دایی می­‌شنود در گذشته چشمه‌ای بوده است که دخترها وقتی از آب آن می‌آشامیدند زیبا می­‌شدند و تا چهل روز هر دعایی می کردند بر آورده می­‌شده است.