Skip to main content

دیوان فجر

معرفی کتاب
این کتاب مجموعه اشعاری است که درباره انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، امام راحل، مقام معظم رهبری و مناسبت‌های انقلابی و ملی سروده شده است. نام برخی از این اشعار از این قرار است: «مقام امام»، «پایان هجران»، «پیام پیروزی»، «نفس اماره»، «تجلیل از بسیج» و «سلام بر صفای معلم». شعرها در قالب قصیده و مثنوی سروده شده‌اند. در شعر «پایان هجران» آمده است: « ای یوسف عزیز به کنعان خوش‌آمدی، آواره وطن سوی ایران خوش آمدی... .»

ماهی سیاه

معرفی کتاب
این کتاب مجموعه‌ای از اشعار کوتاه است که در ابعاد پانزده در پانزده به چاپ رسیده و به دو زبان فارسی ــ انگلیسی ارائه شده است. شاعر پاییز را به انسانی تشبیه می‌کند که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و گذشته‌ خود را آنقدر کم می‌داند که در لیوانی جا می‌شود. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «اگر باز هم ورق کم بیاورم، زیر شعرهایم نام تو را می‌آورم.» و «دلم شعر می‌خواهد و دست‌هایم خالیست از تمام آرایه‌های دنیا.»

مدیریت عشق

معرفی کتاب
این مجموعه شعر، حاوی پنجاه و پنج قطعه شعر بوده که در قالب قصیده سروده شده است. «همسفر»، «دریا»، «فرود اضطراری»، «قفس»، «گل» و «مدیریت عشق» نام بعضی از این اشعار است. شاعر در شعر «فرود اضطراری»، از شکست تلخ و صدها دردش سخن می‌گوید و در شعر «دریا»، صلح را نگه داشتن حرمت‌ها می‌داند. در شعر «مدیریت عشق» آمده است: «فرشِ دل زیر قدم‌های کسی پهن مکن، که بلد نیست نشستن سر این قالی را.»

بازی‌ها و شعرهای دوران کودکی‌ام

معرفی کتاب
بازی‌های دوران گذشته دسته‌جمعی بودند و سلامت جسم و روان را درپی داشتند. نویسندۀ کتاب پیش رو کوشیده است مجموعه‌ای از بازی‌های سنتی ایرانی را به مخاطبان عرضه کند. هر بازی شرح چگونگی اجرا دارد و با تصویرهایی همراه شده است. اکثر این بازی‌ها برای پدر و مادرها آشنا هستند. بازی‌هایی مثل: تیله یا گلوله بازی؛ عموزنجیر باف؛ سلام سلام؛ گرگ‌بازی؛ دنبل دنبل؛ بردار و ببر.

قصه‌های روزنامه

معرفی کتاب
هر روزنامه‌ای یک قصه دارد. یک نفر با آن‌ شمشیر می‌سازد و یک نفر عروسک. یک نفر کلاغ و دیگری مترسک؛ اما قهرمانان شعرهای این کتاب، هواپیما، قایق، بادبادک و نردبان هستند. هواپیمای روزنامه‌ای کتاب می‌تواند به همه جا پرواز کند؛ حتی می‌تواند به خدا برسد. قایق روزنامه‌ای هم می‌تواند تا شهر رنگین کمان و شهر ماهی‌ها شنا کند. همچنین بادبادک قادر است همراه پرنده‌ها پرواز کند و به فرشته‌های مهربان سر بزند و با نردبان می‌توان به خورشید رسید.

کاش حرفی بزنی

معرفی کتاب
این کتاب مجموعه‌ای از سیزده شعر است. «غول دلخوری»، «دغدغه»، «دلم همراه توست»، « گرگ و میش» و «کاش حرفی بزنی»، نام برخی از این اشعار است. شعر « دلم همراه توست» درباره فردی است که برای صید ماهی به دریا رفته است و دل شاعر همراه اوست تا بازگردد. در شعر «کاش حرفی بزنی»، شاعر معتقد است که کدورت بین دو نفر فقط با گفت‌وگو رفع می‌شود و شعر «گرگ و میش» بازگشت دوستی را روایت می‌کند که گرچه شاعر از دیدنش خوش‌حال می‌شود؛ اما خاطرات تلخی را نیز برای او زنده می‌کند.

چشم‌هایم همه توست

معرفی کتاب
این کتاب حاوی هفده شعر کوتاه است. نام بعضی از این شعرها به این ترتیب است: «سکه‌ها»، «مداد من»، «خانواده»، «سفره ناهار»، «عید»، «یاد». شاعر در شعر «سکه‌ها» پول خُرد را به آدم‌هایی تشبیه کرده است که سروصدای زیادی دارند و مرتب در حال حرف زدن هستند؛ ولی اسکناس‌ها همیشه ساکتند. در شعر «یاد» از پدربزرگی یاد می‌شود که خودش دیگر وجود ندارد؛ ولی عینکش همچنان روی میز است و خاطره او را زنده نگه می‌دارد.

کمی انسانم و بسیار گنجشک: مجموعه دوبیتی نوجوان

معرفی کتاب
این کتاب حاوی دوبیتی‌هایی است که برای نوجوانان دوازده سال به بالا سروده شده است. این شعرها درباره باران، برف، سفر و گنجشک‌هاست. گنجشک‌هایی که بدون دام، در سکوت، در باران و در برف می‌میرند. گنجشک‌هایی که کنار حوض می‌نشینند و به فواره پریدن یاد می‌دهند! شاعر خود را به گنجشک تنهایی تشبیه کرده، گنجشکی که قفس او را از آسمان دور کرده است و... . شایان ذکر است که تصاویر کتاب در ارتباط مستقیم با مفهوم شعرهاست.

هپلی‌هپو و یک سیب

معرفی کتاب
"هپلی‌هپو" یک بچه‌غول تنبل است. او هیچ کاری انجام نمی‌دهد و می‌خواهد که دیگران کارهایش را انجام دهند. یک روز که زیر درخت دراز کشیده بود، سیب قرمزی روی شاخه دید. اما حوصله نداشت تا بالای درخت برود. برای همین تصمیم گرفت از کسی بخواهد تا این کار را برایش انجام دهد. اما چه کسی حاضر می‌شود کارهای خود را رها کند و برای یک بچه‌غول تنبل سیب بچیند؟

هپلی‌هپو آش می‌خواد

معرفی کتاب
"هپلی‌هپو" بچه‌غولی تنبل است و هیچ کاری انجام نمی‌دهد. او روزی از مادرش می‌خواهد تا برایش آش بپزد. اما اجاقشان هیچ چوبی ندارد تا دیگ آش روی آن بجوشد. هپلی‌هپو باید برود و از جنگل چوب بیاورد؛ ولی او که حوصلۀ این کارها را ندارد. برای همین تا کسی را می‌بیند از او می‌خواهد که برایش چوب جمع کند. اما هر کس یک چوب برمی‌دارد و به خانۀ خود می‌برد. حالا دیگر چوبی کنار رودخانه وجود ندارد. دیگر از آش خبری نیست.