Skip to main content

زن دروغگو

معرفی کتاب
زنی دروغ‌گو ادعایی می‌کند که موجب خنده همه مردم و حتی متوکل عباسی، خلیفه وقت می‌شود. متوکل و نزدیکانش هر کاری می‌کنند، نمی‌توانند ثابت کنند که زن دروغ می‌گوید، به همین دلیل متوکل از امام حسن عسگری(ع) برای حل این مشکل کمک می‌گیرد.

سفر در باران

معرفی کتاب
پسر بچه‌ای به‌نام محمد همراه پدرش رهسپار سامرا می‌شود. آن‌ها غذایی برای خوردن ندارند تا اینکه به منزل امام حسن عسگری(ع) می‌رسند. پیرمرد با دیدن امام خجالت می‌کشد و حرفی نمی‌زند. محمد خسته و گرسنه است و نمی‌داند چه کار باید بکند.

حاکم و مرد کشاورز

معرفی کتاب
سیف، مردی از اهالی مصر به سامرا می‌آید تا از حاکم وقت که به او ستم بزرگی روا داشته، به خلیفه شکایت کند؛ اما خلیفه به حرف‌های او اهمیتی نمی‌دهد. سیف نزد امام حسن عسگری(ع) می‌رود. امام با شنیدن سخنان او، راه‌حل را نشانش می‌دهد و سیف راهی مصر می‌شود.

خلیفه و قاطر چموش

معرفی کتاب
روزی از روزها خلیفه عباسی که قاطر زیبا و چموشی دارد و به هیچ‌وجه نمی‌تواند سوار قاطر شود، جایزه خوبی در نظر می‌گیرد تا شاید کسی بتواند قاطرش را رام کند، ولی هیچ‌کس نمی‌تواند به قاطر نزدیک بشود. یک روز خلیفه توی باغش نشسته بود و فکر می‌کرد که چطور قاطرش را رام کند که یک‌دفعه به یاد امام حسن عسکری افتاد. تصمیم می‌گیرد تا این راه را وسیله‌ای قرار دهد برای کاهش محبوبیت امام حسن عسگری(ع) در میان مردم. امام به قصر می‌رود تا حیله خلیفه را خنثی کند.

شیر های گرسنه

معرفی کتاب
در این داستان خلیفه که به شدت از امام حسن عسگری(ع) عصبانی است به نحریر، یکی از یارانش دستور می‌دهدکه امام را درون قفس شیرها بیندازد. نحریر با آنکه رضایتی به انجام این کار ندارد، مجبور به اطاعت است. چه سرنوشتی در انتظار امام است؟

کودک و فرشته

معرفی کتاب
ابراهیم یکی از یاران امام به دستور خلیفه تحت تعقیب است.او قصد دارد از شهر خارج شود، به همین دلیل به منزل امام(ع) می‌رود تا با ایشان خداحافظی کند. کودکی که در منزل امام است به ابراهیم خبری می‌دهد که باعث نجات او می‌شود.

فقط پرده تکان می‌خورد

معرفی کتاب
امام حسن عسگری(ع) به سختی بیمار شده‌اند و نزدیکان ایشان نگران رهبرشان هستند. یعقوب یکی از یاران امام به عیادت ایشان می‌رود و در آنجا صحنه‌ای می‌بیند که خیالش از بابت امام راحت می‌شود.

سکه‌های گم شده

معرفی کتاب
اسماعیل که مردی تهیدست است، همیشه کنار مسجد گدایی می‌کند. روزی امام حسن عسگری(ع) را می‌بیند و از ایشان کمک می‌خواهد. امام با اینکه می‌داند او واقعاً فقیر نیست، به او کمک می‌کند، ولی نکته مهمی را به او تذکر می‌دهد. اسماعیل سخنان امام را جدی نمی‌گیرد. اتفاقی رخ می‌دهد که او متوجه اهمیت سخنان امام می‌شود، ولی دیگر پشیمانی سودی ندارد.

کاش بیشتر می‌دیدمش

معرفی کتاب
روزی امام حسن عسگری(ع) مهمان خانه وزیر خلیفه شد. پس از مدتی سربازان خلیفه می‌آیند و خبر می‌دهند که خلیفه قصد دارد ظهر مهمان وزیر باشد. وزیر به سرعت امام را از خانه‌اش دور می‌کند و این کار او موجب ناراحتی پسر کوچکش می‌شود. این رفتار وزیر موجب می‌شود پسر سؤالات زیادی از پدرش بپرسد.

راه حقیقت:در مسیر زندگی با رهنمودهایی از کلام امیر(علیه‌السلام)

معرفی کتاب
این کتاب با تفحص در حکمت‌ها، خطبه‌ها و نامه‌های حضرت علی(ع)، سعی در بازشناسی راه‌های رستگاری در زندگی دنیایی را دارد. منبع هر کلام در پایان آن ارائه شده است. در این تفحص به موضوعاتی چون سخت‌کوشی، توکل به خدا، استواری در دین، مهربانی با مستضعفان و... اشاره شده است.