گریز از هزار تو
معرفی کتاب
«توماس» در اتاقکی سرد و تاریک است؛ چیزی شبیه بالابرهای قدیمی. بالابر با تکانهای شدید به طرف بالا در حال حرکت است. توماس به غیر از اسمش هیچچیزی را به خاطر نمیآورد. او نمیداند از کجا آمده و چگونه از این بالابر سر درآورده است. بالابر همچنان بالا میرود و هر دقیقه برای توماس به اندازه ساعتی میگذرد. سرانجام بعد از انتظاری طولانی، بالابر متوقف میشود و بعد از چند دقیقه سر و صداهایی به گوش میرسد و نوری که هر لحظه بزرگتر میشود. صداها غریب است. موجی از سردرگمی و ترس توماس را دربرمیگیرد. او کجاست؟
با گرگها
معرفی کتاب
در روسیه تولهگرگهایی که هنوز چشم باز نکردهاند، دزدیده شده و به ثروتمندان در «سنپترزبورگ» فروخته میشوند. تولهگرگها در خانههایی مجلل بزرگ میشوند و یاد میگیرند که آرام و بیحرکت در کنار این آدمها بنشینند؛ ولی گرگها مثل سگها رام نمیشوند و اگر روزی گرگی، کسی را گاز بگیرد، اشرافزادههای روسی که معتقدند کشتن گرگها شگون ندارد، آنها را به وحشیکنندهها میسپارند تا برای بازگشت به طبیعت، آموزششان دهند. این داستان درباره یکی از این وحشیکنندههاست.
دور سوم
معرفی کتاب
پسربچهای به نام «روبی»، خاطرات خود را از زمانی که در شکم مادر بوده تا به دنیا آمدن و احساسی که از دیدن برادر بزرگش داشته است و... بیان میکند. خاطرات در قالب طنز نوشته شده است و زبانی ساده و روان دارد. روبی میگوید تنها وسیله هیجانانگیزی که دارد، روروئکی است که با آن میتواند به همه جا برود؛ ولی با اطلاعات جدید مادر، این وسیله از او گرفته میشود. قهرمان داستان در مدرسه نیز ماجراهای بسیاری دارد. از جمله انتخابات شورای دانشآموزی که روبی آن را با جزییات تعریف میکند.
شبان کوچک در غار
معرفی کتاب
این داستان واقعی پسربچهای به نام «اُلاف» است که در مزرعهای، در ارتفاعات کوههای نروژ زندگی میکند. اُلاف که به تازگی هشت ساله شده است، به جای اینکه تعطیلات تابستان را نزد عموی خود برود، تصمیم میگیرد به مزرعه خانم «آنا» برود و از گله بزهایش مراقبت کند و دستمزد بگیرد؛ اما اگر او میدانست که چه خطر بزرگی در انتظارش است، هرگز به آنجا نمیرفت.
بچههای دهکده
معرفی کتاب
داستان درباره بچههای دهکدهای به نام «هیلز اِند» است. همه اهالی دهکده یک روز در سال، به گردش دستهجمعی میروند و معلم مدرسه، خانم «گادوِن» تنها کسی است که در دهکده میماند. او قصد دارد به غاری برود که یکی از بچههای کلاس، نقاشیهایی را روی دیوار آن دیده است. دو نفر از بچهها دعوا میکنند و از گردش محروم میشوند. آنها همراه خانم گادون راهی غار میشوند؛ اما وقتی به دهکده بازمیگردند، غافلگیر میشوند!!!
روباه نیمهشب
معرفی کتاب
«تام» به اصرار پدر و مادرش که میخواهند به سفر بروند، به مزرعه خانم «میلی» میرود. او نزدیک مرداب، روباه سیاهی میبیند؛ اما اهالی خانه خاله میلی، ماجرای روباه سیاه را باور ندارند. تام کنار مرداب چند روز به انتظار روباه سیاه مینشیند و وقتی او را میبیند، به دنبالش راه میافتد تا لانهاش را پیدا کند؛ اما این تمام ماجرا نیست. تام باید کاری ناتمام را به پایان برساند تا وجدانش راحت باشد.
سفر زهرماری
معرفی کتاب
این کتاب خاطرات «روبی» است. پسربچهای که تمام زندگیاش را مینویسد. در این داستان روبی ماجرای سفرهای ناگهانی را تعریف میکند که مادرش ترتیب میدهد. همچنین جریان قایق پدرش را بازگو میکند که با سرمای زمستان یک تَرَک حسابی میخورد. با فرا رسیدن تابستان، پدر تصمیم میگیرد قایق را تعمیر کند؛ اما آنجا با راکونی روبهرو میشود که با خانوادهاش زندگی میکند و... .
مرغی که آرزوی پرواز داشت
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره مرغی تخمگذار است که در تمام عمرش از مرغدانی خارج نشده است. او آرزو دارد برای یکبار هم که شده روی تخمش بنشیند و جوجهاش را ببیند؛ ولی هرگز نتواسته حتی با پاهایش، تخم خود را لمس کند. سرانجام روزی فرا میرسد که او دیگر نمیتواند تخم بگذارد. مرد کشاورز او را از مرغدانی بیرون میبرد و همراه دیگر مرغان بیمار در گودال مرگ میاندازد و... .
باغ یوشی
معرفی کتاب
کتاب هشت داستان کوتاه دارد. قهرمان تمام داستانها، پسری کوچک به نام «یوشی» است. او پسری بازیگوش است که رؤیایی بزرگ در سر دارد؛ رؤیای خریدن یک باغ، تمام آرزوی اوست و به همین دلیل هیچ چیزی برای یوشی به اندازه طبیعت جذابیت ندارد. یکی از این داستانها، «باغ غریبهها» نام دارد که روایتگر رؤیاهای این پسربچه است.