پول تقلبی
معرفی کتاب
بچههای محل تصمیم گرفتهاند پولهایشان را روی هم بگذارند و توپ خوبی بخرند تا بتوانند بهتر فوتبال تمرین کنند؛ اما نیمی از پولها را «داود» گم میکند. او قرار است خودش آن مقدار را جور کند و بیاورد. در ادامه، داود یک اسکناس پنجاه هزار تومانی تقلبی به دست میآورد و سعی میکند با آن چیزی بخرد. پسری که پول را از داود میگیرد، همسن و سال اوست. صاحب مغازه نیست و پسر بدون اینکه متوجه تقلبی بودن پول شود، آن را در دخل میگذارد؛ اما وقتی صاحب مغازه برمیگردد... .
ما فی آ
معرفی کتاب
این نمایشنامه درباره مدرسه و درس و کنکور است، درباره استرس نوجوانان برای شرکت در این آزمون و پذیرفته شدن در رشتهای خاص، رشتهای که پدر و مادرانشان آرزو دارند! قرار است دانشآموز، همراه پدرش در دبیرستان جدیدی ثبت نام کند؛ ولی شبهنگام کابوس وحشتناکی از آن دبیرستان و معلمانش را میبیند و صبح روز بعد حاضر نیست به آنجا برود. وقتی سرانجام دانشآموز راضی میشود و همراه پدرش به آن مدرسه میرود، با صحنههایی روبهرو میشود که... .
خنگله و لوازم تحریر
معرفی کتاب
کودک در حال مشق نوشتن است؛ اما مرتب نوشتههایش خراب میشود. مداد از او میخواهد دوباره بنویسد و کودک با ناراحتی دوباره مینویسد؛ ولی باز هم نوشته خراب میشود! درحالیکه کودک با عصبانیت، دفتر را خط خطی میکند، ناگهان صدای دفتر درمیآید که... . دفتر از کودک میخواهد که نوشتهها را پاک کند و دوباره بنویسد. در همین موقع پاککن وارد صحنه میشود و... .
خندنده
معرفی کتاب
این نمایشنامه درباره بچههای مدرسهای است که دچار بیماری خنده شدهاند! معلمها در دفتر دور هم نشستهاند و از وضع موجود شکایت میکنند. معلم ریاضی میگوید با این وضعیت نمیتواند درس بدهد. معلم زبان معتقد است با این اوضاع و احوال همه بچهها با مشکل روبهرو میشوند و معلم نگارش توضیح میدهد که سر ِکلاس چطور یکی از دانشآموزان به جای خواندن انشا، از شدت خنده روی زمین میافتد! وقتی دوربینها را چک میکنند، متوجه میشوند که یکی از بهترین دانشآموزان، بعد از تمام شدن کلاس، چیزی را در فضا پخش میکند! این چیست که باعث خنده بچهها شده است؟
دیگه سردم نیست!
معرفی کتاب
این نمایشنامه درباره جانبازان شیمیایی است و نیمی از آن در گذشته و نیمی در زمان حال رخ میدهد. در گذشته خانم معلم جدیدی برای درس فیزیک به کلاس میآید. خانم «طلوعی» معلم بسیار خوبی است؛ اما سرفههای شدیدش باعث میشود تا بچهها از مدیر مدرسه بخواهند معلم دیگری برایشان بفرستد. مدیر بارها به خانم طلوعی تذکر میدهد و او هربار قول میدهد که سرفههایش را کنترل کند. سرانجام معلم فیزیک در بیمارستان بستری میشود؛ اما مدتی بعد بچهها متوجه میشوند که معلمشان در مناطق جنگی، شیمیایی شده است و... .
بزغاله دروغگو
معرفی کتاب
پیرمرد خیاط، سه پسر و یک بزغاله دارد. او از پسر بزرگش میخواهد بز را برای چرا ببرد. پسر میپرسد: «قرار است کباب بزغاله بخوریم؟ ». پیرمرد برای پسرش توضیح میدهد که میخواهد از شیر بزغاله استفاده کند... . وقتی پسر و بز به خانه برمیگردند، بزغاله که کینه پسر را به دل گرفته است، به دروغ میگوید که پسر او را به جایی پر از سنگ برده که هیچ علفی نداشته است. پیرمرد با عصبانیت پسر بزرگش را از خانه بیرون میکند. روزهای بعد بزغاله با پسر دوم و سوم به چرا میرود و باز به پیرمرد دروغ میگوید. سرانجام... .
آواز جیرجیرکها
معرفی کتاب
«جیرجیرک» نام پسری است که در بیمارستان بستری شده و چندروز بیشتر از عمرش باقی نمانده است. او عاشق صدای جیرجیرکهاست و اتاقش پر از صدای آنها. بیماران دیگر از این همه سروصدا شاکی هستند؛ اما نهتنها صدای جیرجیرکها کم نمیشود، بلکه صدای کلاغها هم به آن اضافه میشود. یکی از کلاغها به دیدن جیرجیرک آمده است و میخواهد قسمتی از عمر دویستسالهاش را به او بدهد. پسر نمیپذیرد؛ اما... . پیرترین لاکپشت و آقای دیو هم به دیدن جیرجیرک میروند. آنها میخواهند بقیه عمرشان را به او بدهند و... .
ابر سفید، ابر سیاه
معرفی کتاب
گل سرخ، گل شقایق، درخت بید و درخت سرو، همه منتظر گنجشک هستند تا برگردد و خبرهای خوبی برایشان بیاورد. مدتهاست که باران نباریده و آنها به شدت تشنه هستند. همه امیدوارند به غیر از درخت بید. او فکر میکند محال است که گنجشک به آن باغ خشک برگردد؛ اما بعد از چند دقیقه گنجشک از راه میرسد؛ اما غمگین است. او برای درختها و گلها توضیح میدهد که ابر سفید قبول کرده است که به باغ بیاید و ببارد؛ اما او نمیتواند خودش بیاید و باید منتظر باد باشد؛ ولی شاید تا چند روز آینده باد نیاید و برای همه خیلی دیر شود!
سه بچه خرگوش
معرفی کتاب
مامانخرگوشه و باباخرگوشه با بچههاهایشان زندگی میکردند. بچه بزرگ تنبل بود، بچه دوم بازیگوش و بچه سوم زرنگ و باهوش. روزی مامانخرگوشه و باباخرگوشه تصمیم گرفتند بچههایشان را به مزرعه هویج بفرستند تا تنها زندگی کنند و یاد بگیرند تنهایی کار کنند، خانه بسازند و غذا بپزند. فقط باید مراقب گرگ تیزدندان باشند. خرگوش تنبل ناراحت شد، خرگوش بازیگوش به فکر بازی بیشتر بود و خرگوش زرنگ به این فکر که به پدر و مادرش ثابت کند که میتواند از عهده این کارها برآید؛ ولی آیا آنها میتوانند به تنهایی زندگی کنند؟