Skip to main content

رازداری

معرفی کتاب
این داستان درباره مایا کوچولو است که دوست دارد رازداری کند اما هیچ رازی ندارد. مایا می‌گردد تا رازی پیدا کند اما او چیزهای زیادی باید یاد بگیرد تا بتواند فرق راز خوب (مثل وقتی که دوستمان درباره مشکلش به ما می‌گوید) یا راز بد را تشخیص بدهد و در این راه باید از مادر و پدرش کمک بگیرد.
این قصه سعی دارد کودکان را با چگونگی و اهمیت تعهد و رازداری آشنا کند.

خیابان و همه‌ خطرهایش

معرفی کتاب
یکی از موضوعاتی که درباره رعایت آن همیشه به کودکان توصیه می‌کنیم، این است که «هنگام عبور از خیابان، مراقب باشند با ماشین‌ها و موتورها برخورد نکنند».
داستان‌های کوتاه این کتاب نیز درباره همین مشکل است. مورچه کوچولو که شخصیت اصلی قصه‌های پیش‌روست، در خیابان با چالش‌های زیادی مواجه‌ است و خطر موتور و ماشین‌ها که در این قصه‌ها به هیولا تشبیه شده‌اند او را تهدید می‌کنند. مورچه با نکات ایمنی که بلد است، سعی می‌کند با این چالش‌ها مقابله کند.

ما از ویروس قوی‌تریم

معرفی کتاب
این داستان از زبان ویروس‌ها(مانند کرونا) بیان شده است. ویروس‌ها همچون سربازان تلاش می‌کنند وارد بدن انسان بشوند اما موفق نمی‌شوند. زمانی که دلیل ناموفق‌بودنشان را جست‌وجو می‌کنند متوجه می‌شود آدم‌ها خیلی به رعایت موازین بهداشتی پایبند شده‌اند، دست‌هایشان را مرتب می‌شورند، فاصله اجتماعی را رعایت می‌کنند و... به همین دلایل ویروس‌ها نمی‌توانند وارد بدنشان شوند.
نویسنده در این کتاب سعی می‌کند راه‌های مبتلانشدن به بیماری‌ها و جلوگیری از ورود ویروس‌ها به بدن انسان را با بیانی کودکانه بازگو کند.

چارلی، قطار باحال

معرفی کتاب
مجموعه «قصه‌های قطاری» داستان‌هایی از دنیای زیبای قطارهاست. نویسنده سعی کرده است در هر کتاب با داستانی زیبا و جذاب از یک‌سو خواننده را با راه‌آهن، انواع قطارها و کارکرد هر یک آشنا سازد و از طرف دیگر، با روایت داستانی اخلاقی و تربیتی، نکته‌ای پندآموز را به خواننده آموزش دهد.

واگن‌های پردردسر

معرفی کتاب
این مجموعه داستان‌هایی از دنیای زیبای قطارهاست. نویسنده سعی کرده است در هر کتاب با داستانی زیبا و جذاب از یک‌سو خواننده را با راه آهن و انواع قطارها و کارکرد هر یک آشنا سازد و از طرف دیگر، با روایت داستانی اخلاقی و تربیتی، نکته‌ای پندآموز را به خواننده آموزش دهد. اولین باری بود که توماس واگن‌های دردسرساز را می‌دید. همه‌ی قطارها می‌دانستند که این واگن‌ها اذیت کردن را دوست دارند...

ویکتور، قطار تعمیرکار

معرفی کتاب
این مجموعه، داستان‌هایی از دنیای زیبای قطارهاست. نویسنده سعی کرده است در هر کتاب با داستانی زیبا و جذاب از یک‌سو خواننده را با راه آهن و انواع قطارها و کارکرد هر یک آشنا سازد و از طرف دیگر، با روایت داستانی اخلاقی و تربیتی، نکته‌ای پندآموز را به خواننده آموزش دهد. روزی از روزها، قرار شد توماس، قطار باری کوچک، چند روز به جای ویکتور مسئول تعمیرگاه باشد...

کوین، جرثقیل کوچک

معرفی کتاب
این مجموعه داستان‌هایی از دنیای زیبای قطارهاست. نویسنده سعی کرده است در هر کتاب با داستانی زیبا و جذاب از یک‌سو خواننده را با راه آهن و انواع قطارها و کارکرد هر یک آشنا سازد و از طرف دیگر، با روایت داستانی اخلاقی و تربیتی، نکته‌ای پندآموز را به خواننده آموزش دهد. این کتاب، داستانی است درباره‌ی کوین، جرثقیل کوچکی که در تعمیرگاه کمک می‌کرد تا قطارها را تعمیر کنند...

هیرو، قطار فراموش‌شده

معرفی کتاب
مجموعه «قصه‌های قطاری» داستان‌هایی از دنیای زیبای قطارهاست. نویسنده سعی کرده است در هر کتاب با داستانی زیبا و جذاب از یک‌سو خواننده را با راه‌آهن، انواع قطارها و کارکرد هر یک آشنا سازد و از طرف دیگر، با روایت داستانی اخلاقی و تربیتی، نکته‌ای پندآموز را به خواننده آموزش دهد.

مج، سه‌چرخه‌ وسواسی

معرفی کتاب
این مجموعه داستان‌هایی از دنیای زیبای قطارهاست. نویسنده سعی کرده است در هر کتاب با داستانی زیبا و جذاب از یک‌سو خواننده را با راه آهن و انواع قطارها و کارکرد هر یک آشنا سازد و از طرف دیگر، با روایت داستانی اخلاقی و تربیتی، نکته‌ای پندآموز را به خواننده آموزش دهد. مج، ماشین سه‌چرخه کوچک، دلش می‌خواست به همه‌ی قطارهایی که در کوهستان بودند کمک کند. اما او فراموش می‌کرد که باید کارهای خودش را هم انجام دهد...

کولین، جرثقیل خوشبخت

معرفی کتاب
این مجموعه داستان‌هایی از دنیای زیبای قطارهاست. نویسنده سعی کرده است در هر کتاب با داستانی زیبا و جذاب از یک‌سو خواننده را با راه آهن و انواع قطارها و کارکرد هر یک آشنا سازد و از طرف دیگر، با روایت داستانی اخلاقی و تربیتی، نکته‌ای پندآموز را به خواننده آموزش دهد. کولین جرثقیلی بود که در بندر کار می‌کرد. زمانی که همه داشتند برای رفتن به مهمانی آماده می‌شدند، او می‌خواست شب را تنها بگذراند اما دوستانش او را تنها نگذاشتند...