Skip to main content

سمندری که آواز خودش را شنید!

معرفی کتاب
داستان این کتاب به خودخواهی بچه‌ها می‌پردازد. ماجرا از این قرار است که جناب آقای گلدی که سمندری بدصدا، خودشیفته و خودخواه است با صدای نخراشیده و ترسناک خود، حیوانات یک جنگل را کلافه می‌کند. او نمی‌داند چقدر صدای بدی دارد و فکر می‌کند از همه بهتر است؛ اما یک روز صدای ترسناکی را می‌شنود و با خودش می‌گوید عجب صدای ترسناکی از دور می‌آید؛ اما کسی اینجا نیست. گلدی که خیلی می‌ترسد با خودش می‌گوید چرا صدای این موجود این‌قدر زشت و بیخود است؟ ! او داد می‌زند: «ساکت!» ولی طرف مقابل هم می‌گوید: «ساکت!» به نظر شما صدای چه موجودی است؟ ...

گردش پرماجرا

معرفی کتاب
این کتاب درباره سنجاب و موشی به نام مول است. آنها بهترین دوستان هم هستند و همه کارهای روزانه را با هم انجام می‌دهند، از جمله پختن کیک، دوچرخه‌سواری و نقاشی کردن. یک روز مول و سنجاب تصمیم می‌گیرند برای گردش از خانه بیرون بروند. برای مول چندان اهمیتی ندارد که مکان تفریح کجا باشد اما سنجاب دوست دارد که همه چیز عالی پیش برود به همین دلیل مکان گردش برای او بسیار مهم است. اما فقط جای گردش نیست که برای سنجاب اهمیت فراوانی دارد او حتی می‌خواهد روی ساندویج‌هایی که برای گردش همراه خود می‌برند کره بمالد. مول هم کره روی ساندویچ‌ها را دوست دارد، اما می‌خواهد خودش ساندویج‌ها را آماده کند. این اولین دردسر مول و سنجاب برای رفتن به گردش است. اما در ادامه آن‌ها با مشکلات بزرگ‌تری روبرو می‌شوند.

وقتی بن پستانکش را کنار می‌گذارد

معرفی کتاب
بن خیلی پستانک دوست داشت و همیشه‌ی خدا یک پستانک توی دهانش بود. تا اینکه یک روز مامان گفت: «بن، تو حالا دیگر بزرگ‌تر از آن هستی که پستانک بخوری!» بن پرسید: «خب، حالا باید چه کار کنم، مامانی؟ ». با خوانش این کتاب برای کودکان به خوبی می‌توانید مرحله گذار پستانک را به خوبی پشت سر بگذارید.

کبوتر گرسنه و آخرین سیب‌زمینی سرخ‌کرده

معرفی کتاب
زندگی توی خیابان برای کاکلی خیلی سخت بود. او همیشه‌ی خدا گرسنه‌اش بود و هیچ‌وقت غذای درست و حسابی برای خوردن پیدا نمی‌کرد. او هر روز صبح بدو‌بدو می‌رفت به ایستگاه راه‌آهن و منتظر اولین قطار می‌ماند. اگر شانس می‌آورد، مسافرهایی که باعجله‌ سرکار می‌رفتند کمی خرده نان برایش می‌ریختند. اما امروز یک مشکلی وجود داشت. انگار کاکلی تنها نبود...

مارسی و احساسات رنگارنگش

معرفی کتاب
مارسی دوست داشت همیشه شاد و خوشحال باشد. همه‌ی چیزی که از دنیا می‌خواست همین بود. اما او یک‌عالمه حس‌های دیگر هم داشت که همیشه در بدترین زمان ممکن خودشان را نشان می‌دادند! آن‌ها هر روز صبح اول وقت به مارسی سلام می‌کردند و در طول روز هم سایه‌به‌سایه دنبالش بودند. بعضی روزها مارسی کلافه می‌شد و دلش می‌خواست از دست همه‌ی آنها قایم شود! اما یک روز صبح که از خواب بیدار شد، هیچ‌کدام از احساساتش نبودند تا به او صبح‌به‌خیر بگویند. یعنی احساساتش کجا رفته بودند؟

پسری که همه را دوست داشت

معرفی کتاب
دیمیتری به همه‌ی دوستانش در مهدکودک، مردمِ توی خیابان، حتی مورچه‌های توی حیاط، می‌گوید: «دوستت دارم.» اما هیچ‌کس جوابش را نمی‌دهد. دیمیتری نگران است که نکند کسی او را دوست نداشته باشد... تا اینکه متوجه می‌شود، آدم‌ها هر کدام یک‌جور احساساتشان را نشان می‌دهند و راه‌های زیادی برای ابزار عشق و محبت وجود دارد.

کوله‌پشتی نامرئی

معرفی کتاب
هرکسی در این دنیا یک کوله‌پشتی نامرئی دارد که پر از ابزارهای مختلف است. این ابزارها در زندگی به انسان کمک زیادی می‌کنند. ابزارهایی که نگرانی‌ها، ضعف‌ها و ترس‌های ما را از بین می‌برند. میلا کوچولو دخترکی که تازه اولین روزی است که می‌خواهد به مدرسه برود، وقتی درباره‌ی دلواپسی‌هایش با خانواده‌اش صحبت می‌کند همه او را به آرامش و استفاده از کوله‌پشتی نامرئی‌اش دعوت می‌کنند. این داستان خودباوری، ‌شجاعت، ‌اعتمادبه‌نفس و مهربانی را در کودکان تقویت می‌کند.

وقتی کارها درست پیش نمی‌روند، مسیرت را تغییر بده

معرفی کتاب
همه ما نگرانی‌ها، ترس‌ها و تردیدهایی داریم. اما چیزی به نام حق انتخاب هم وجود دارد؛ ‌ یعنی می‌توانیم این ترس‌ها، نگرانی‌ها و تردیدها را با خودمان حمل یا رهایشان کنیم. قطعاً رهاکردن این مسائل خیلی بیشتر از حمل آن‌ها به نفع ماست. کودکان و نوجوانان هم باید بدانند که رهاسازی این ترس‌ها، تردیدها و نگرانی‌ها چه فایده و اثری دارد. برای همین نویسنده با زبانی ساده از رهاسازی این ترس‌ها، تردیدها و نگرانی‌ها حرف زده و تصویر کتاب هم به درک بهتر حرف‌های نویسنده کمک می‌کنند.

وقتی بتی پستانکش را کنار می‌گذارد

معرفی کتاب
بتی خیلی پستانک دوست داشت و همیشه‌ی خدا یک پستانک توی دهانش بود. تا اینکه یک روز مامان گفت: «بتی، تو حالا دیگر بزرگ‌تر از آن هستی که پستانک بخوری!» بتی پرسید: «خب، حالا باید چه کار کنم، مامانی؟ ». با خوانش این کتاب برای کودکان به خوبی می‌توانید مرحله گذار پستانک را به خوبی پشت سر بگذارید.

میمون کوچولو

معرفی کتاب
میمون کوچولو عاشق زندگی توی جنگل بود. آنجا کارهای خیلی زیادی برای انجام دادن و چیزهای زیادی برای دیدن وجود داشت. اما گاهی وقت‌ها... کارها آن‌طور که دلش می‌خواست، پیش نمی‌رفت. او از اینکه نمی‌توانست خیلی کارها را انجام بدهد، حسابی خسته شده بود. برای همین، روزی میمون کوچولو تصمیمی گرفت؛ یک تصمیم خیلی شجاعانه و خیلی‌خیلی بزرگ...