Skip to main content

عشقی که جوانه زد

معرفی کتاب
عشق نیرویی است که هیچ وقت ضعیف نمی‌شود. دانه‌ای است که جوانه می‌زند و آنقدر قوی و طولانی و درخشان است که نمی‌شود انکارش کرد. عشق مادر به فرزندانش زلال و بزرگ است مثل اقیانوس، شیرین است مثل یک کیک خوشمزه و نرم است مثل یک پاستیل! این عشق با بزرگ‌ترشدن بچه‌ها رشد می‌کند و قوی‌تر می‌شود. این عشق خالصانه عظیم‌ترین نیرویی است که حد و مرزی ندارد و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را از بین ببرد. کتاب با داستان زیبایش عشق مادر و فرزند را به تصویر کشیده است.

هیولای اضطراب: دوست عجیب من

معرفی کتاب
کتاب «هیولای اضطراب: دوست عجیب من» از مجموعه‌ی «هیولای من» می‌باشد که در هر جلد به یک موضوع می‌پردازد و این جلد به مقوله‌ی اضطراب در کودکان پرداخته است. این کتاب، داستان پسرکی را روایت می‌کند که احساس جدیدی را در خود کشف کرده اما قادر نیست در مورد آن با خانواده‌اش صحبت کند. در نهایت والدین به او کمک می‌کنند تا علت این احساس را بشناسد. خواندن این کتاب سبب می‌شود تا کودک اطلاعات مفیدی را راجع به احساسات خود کشف کند و به مرور زمان با آنها کنار بیاید.

مهمان تازه‌ وارد

معرفی کتاب
کتاب «مهمان تازه وارد» داستانی درباره‌ی مهربانی، همدلی و آشنایی با حیوانات است. این کتاب به معرفی وینستون، جغد دانا، که به عنوان مهمان جدید به باغ‌وحش می‌آید، می‌پردازد و تلاش‌های او برای کمک به سایر حیوانات باغ وحش را به تصویر می‌کشد. حیوانات منتظرند تا با این مهمان جدید آشنا شوند و ببینند آیا می‌توانند با او دوست شوند یا خیر. وینستون با مهربانی و دلسوزی به مشکلات حیوانات گوش می‌دهد و راه‌حل‌های خوبی به آنها ارائه می‌دهد. لو، رئیس باغ وحش، با ورود وینستون خیالش راحت می‌شود که او حواسش به همه هست.

کودکی به دریا نامه می‌انداخت

معرفی کتاب
کتاب «کودکی به دریا نامه می‌انداخت» داستانِ فرزند یک خانواده‌ی نگهبانِ فانوسِ دریایی است و تنها کودکی است که در جزیره زندگی می‌کند. او با دریا، باد، مرغ‌های دریایی و… دوست است. هر وقت هم که احساس دلتنگی می‌کند، نامه‌ای می‌نویسد، در بطری می‌گذارد و به دریا می‌اندازد. دریا، باد، مرغ‌های دریایی و… همگی دوستان خوبی هستند، اما پسربچه‌ی داستان ما خیلی تنهاست و دلش می‌خواهد…

شهاب و شپلو و لباس زمستانی

معرفی کتاب
شهاب پسر خوب و مهربانی است. همه او را خیلی دوست دارند. ولی امروز از وقتی از مدرسه برگشته با همه قهر کرده و به اتاقش رفته است. شهاب دلش نمی‌خواهد با کسی حرف بزند. می‌دانید چرا؟ امروز صبح هوا سرد شده بود و کمی هم باران می‌بارید. مامان شهاب، کاپشن سال گذشته‌ی او را از کمد بیرون آورد تا شهاب آن را بپوشد. اما شهاب با دیدن کاپشن، اخم‌هایش را در هم کرد و مادرش با مهربانی به او گفت: «پسر عزیزم! کاپشن تو سالم و تمیز است و از همه مهم‌تر، اندازه‌ی تو است و برایت کوچک نشده است. پس امسال هم می‌توانی از آن استفاده کنی.» اما شهاب قهر کرد و بدون اینکه کاپشن را بپوشد به مدرسه رفت. وقتی هم که از مدرسه برگشت...

ماپیت قورباغه‌‌ی مغرور

معرفی کتاب
توی یک جنگل سرسبز و قشنگ، کنار یک برکه‌ی زیبا، قورباغه‌ای به نام "ماپیت" زندگی می‌کرد. ماپیت عاشق آواز خواندن بود. هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شد تا شب کارش فقط این بود که با صدای بلند آواز بخواند. هر بار که ماپیت شروع به آواز خواندن می‌کرد، همه‌ی حیوانات برکه گوش‌هایشان را می‌گرفتند. اما صدای ماپیت آن قدر بلند بود که هیچ فایده‌ای نداشت. همه‌ی همسایه‌های ماپیت از دستش ناراحت بودند. هر روز از او شکایت می‌کردند؛ اما ماپیت به حرف‌هایشان اهمیتی نمی‌داد. یک روز که همه از دست آوازهای قورباغه‌ی مغرور خسته شده بودند، دور هم جمع شدند و به اتفاق هم به خانه‌ی ماپیت رفتند و به او گفتند: «ما همه از دست آوازهای تو خسته شده‌ایم» ماپیت صدایش را صاف کرد و گفت: «همه‌ی شما به صدای زیبای من حسادت می‌کنید؛ چون نمی‌توانید مثل من آواز بخوانید...»
سپس ادامه داد: «هر کسی که ناراحت است، می‌تواند از اینجا برود!»

کاش یکی با من بازی کنه!

معرفی کتاب
توی یک جنگل خیلی دور، زرافه کوچولویی به اسم «لویی» همراه خانواده‌اش زندگی می‌کرد. لویی دوستان زیادی نداشت. او همیشه دلش می‌خواست کنار بقیه‌ی بچه‌ها بتواند توپ بازی کند؛ اما به خاطر گردن درازش نمی‌توانست، برای همین کسی با او بازی نمی‌کرد.
لویی هر روز یواشکی لابه‌لای درخت‌ها قایم می‌شد و از دور و با حسرت، توپ بازی بچه‌ها را تماشا می‌کرد و با خودش می‌گفت: «آخه این گردن دراز من به چه دردی میخورد؟ خوش به‌حال بچه‌ها که می‌توانند بدون داشتن این گردن دراز، راحت بازی کنند... » یک روز فیل کوچولو با یک ضربه‌ی محکم توپ را به طرف درخت‌ها پرتاب کرد. توپ رفت و رفت و رفت تا روی یک درخت بلند لای یک شاخه گیر کرد...

پرواز

معرفی کتاب
مجموعه «با بابام» 5 داستان ساده از تجربیات ساده‌ پدردختری را به تصویر می‌کشد. در این مجموعه تصویر درست و زیبایی از یک خانواده سالم و روابط پدر و مادر و فرزندی ایمن و به‌طور ویژه نقش پدر به نمایش درآمده است. در داستان «پرواز»، همراهی والدین با کودکان در رؤیاپردازی و پذیرش نقش‌های مختلف اثرگذار در رشد اجتماعی کودکان، به تصویر کشیده شده است. خواندن این سری کتاب، علاوه بر کودکان، برای والدین نیز مفید است تا به شخصیت فرزندان اهمیت داده و در تجربه آن‌ها از مواجهه با موقعیت‌های اجتماعی کنارشان قرار گرفته و همدلی و همراهی کنند.

شهربازی

معرفی کتاب
مجموعه «با بابام» 5 داستان ساده از تجربیات ساده‌ پدردختری را به تصویر می‌کشد. در این مجموعه تصویر درست و زیبایی از یک خانواده سالم و روابط پدر و مادر و فرزندی ایمن و به‌طور ویژه نقش پدر به نمایش درآمده است. در داستان «شهربازی»، روایت همراهی پدر با دخترش در شهربازی است که مفاهیمی همچون: تعهد، پذیرش داشته‌ها و بهره‌مندی از آن‌ها در زمان حال را نشان‌ می‌دهد. همچنین حدیث امام هادی(ع) را یادآوری می‌کند که می‌فرماید: خوشبختىِ شکرگزارى براى شاکر بیشتر از خوشبختى او به نعمتى است که موجب شکر شده است؛ زیرا نعمت متاعى فانى است اما شکر، نعمت و عاقبت است.

زیارت

معرفی کتاب
مجموعه «با بابام» 5 داستان ساده از تجربیات ساده‌ پدردختری را به تصویر می‌کشد. در این مجموعه تصویر درست و زیبایی از یک خانواده سالم و پدر و مادر و فرزندی ایمن و به‌طور ویژه نقش پدر به نمایش درآمده است. در داستان «زیارت»، علاوه بر آموزشِ روحیه خستگی‌ناپذیری، به کودکان می‌آموزد آرامش حقیقی در سایه معنویت، دعا و توسل به دست می‌آید. همچنین می‌آموزد بهترین تکیه‌گاه کودکان، والدین هستند که در شرایط تهدید خطر از طرف دیگر انسان‌ها و عوامل محیطی، امنیت را برای فرزندان به ارمغان می‌آورند.