سؤال پیچونک و فراموشخان
معرفی کتاب
تا بهحال از خودتان پرسیدهاید فراموشی به چه دردی میخورد؟ به خوبیهای آن هم فکر کردهاید؟
این داستان قصد دارد به همین پرسش پاسخ دهد. سؤال پیچونک مدام در سر پسر کوچولوی قصه سؤالات گوناگونی را مطرح میکند و حتی جوابشان را هم میگیرد، اما بعد از مدت کوتاهی، فراموشخان که آن هم در سر پسرک بود، همه آنها را از یاد میبرد!
پسر کوچولوی این قصه همیشه از دست فراموشخان عصبانی بود اما روزی اتفاقی برای دوستش افتاد که او را با فراموشخان آشتی داد...
این داستان قصد دارد به همین پرسش پاسخ دهد. سؤال پیچونک مدام در سر پسر کوچولوی قصه سؤالات گوناگونی را مطرح میکند و حتی جوابشان را هم میگیرد، اما بعد از مدت کوتاهی، فراموشخان که آن هم در سر پسرک بود، همه آنها را از یاد میبرد!
پسر کوچولوی این قصه همیشه از دست فراموشخان عصبانی بود اما روزی اتفاقی برای دوستش افتاد که او را با فراموشخان آشتی داد...
با اتفاقهای بد چه کنیم؟
معرفی کتاب
جهان پر از حوادث بد است و ما حتی اگر بخواهیم هم نمیتوانیم از دانستن و شنیدن آنها بگریزیم؛ این موضوعِ بدیهی روی افراد گوناگون تأثیرات متفاوتی میگذارد اما آسیبپذیرترین قشر در برابر اخبار و حوادث ناگوار، کودکان هستند. این کتاب نیز برای کمک به والدین کودک تألیف شده است تا بتوانند فرزندشان را از بحرانها با حفظ سلامت روان عبور دهند.
نویسنده راهکارهای گوناگونی همچون «توجه به نکات مثبت حوادث!»، «گفتوگو و پرسشکردن از کودکان درباره وقایع»، «کنترل واکنش بزرگترهای خانواده» و... را پیشنهاد میدهد.
نویسنده راهکارهای گوناگونی همچون «توجه به نکات مثبت حوادث!»، «گفتوگو و پرسشکردن از کودکان درباره وقایع»، «کنترل واکنش بزرگترهای خانواده» و... را پیشنهاد میدهد.
لامالاما داد میزنه وسایلم مال منه!
معرفی کتاب
لامالاما و دوست جدیدش نلی قرار است با اسباببازیهای لامالاما بازی کنند. نلی با لگوها مشغول میشود و لامالاما با عروسکش. لامالاما نگران شکسته شدن لگوهایش است. نلی بعد از بازی با لگوها میخواهد با عروسک بازی کند. اما لامالاما لج میکند و نمیگذارد نلی به عروسک او دست بزند. حالا نلی بکش، لامالاما بکش! آنقدر عروسک را کشیدند تا دست عروسک جدا شد و...
هرمان وولوولکی
معرفی کتاب
این داستان درباره اختلالاتی است که بعضی از افراد به آن مبتلا هستند: اختلال اضطراب اجتماعی.
هرمان کوچولو، شخصیت اصلی این قصه نیز دچار اختلال اضطراب اجتماعی است. او میترسد با دیگران حرف بزند. نمیتواند در موقعیتهای جدید آرام باشد، با آدمهای جدید ارتباط بگیرد و دوست پیدا کند. هرمان ترجیح میدهد از جمع دور بماند و با هیچکس حرف نزند. مادرش به او کمک میکند تا در برقراری ارتباط با دیگران موفقتر باشد تا آرام آرام اضطرابش از بین برود. در انتهای این کتاب راهکارهایی برای حل این مشکل به بزرگترها توصیه شده است تا بتوانند به فرزندانشان کمک کنند.
هرمان کوچولو، شخصیت اصلی این قصه نیز دچار اختلال اضطراب اجتماعی است. او میترسد با دیگران حرف بزند. نمیتواند در موقعیتهای جدید آرام باشد، با آدمهای جدید ارتباط بگیرد و دوست پیدا کند. هرمان ترجیح میدهد از جمع دور بماند و با هیچکس حرف نزند. مادرش به او کمک میکند تا در برقراری ارتباط با دیگران موفقتر باشد تا آرام آرام اضطرابش از بین برود. در انتهای این کتاب راهکارهایی برای حل این مشکل به بزرگترها توصیه شده است تا بتوانند به فرزندانشان کمک کنند.
تیغتیغو
معرفی کتاب
این داستان درباره تغییر است؛ تغییر تیغتیغو. او با تیغهایش همه را اذیت میکرد و میترساند. یک روز صبح که از خواب بیدار شد، دید که دیگر تیغ ندارد. تیغتیغو به موجودی صورتی و نرم مثل مارشملو تبدیل شده بود. دیگر مثل سابق کسی از او نمیترسید و نمیتوانست بقیه را اذیت کند. کسی میداند تیغتیغو حالا باید چهکار کند؟
یکی منو خاموش کنه!
معرفی کتاب
این کتاب راهنمایی برای والدین و مربیان است و اطلاعاتی درباره بیشفعالی، اختلال نقصتوجه مدیریت رفتاری بیشفعال و تمرکز کودک در اختیار آنها میگذارد. چارلی حس میکند داخل بدنش یک ماشین هست که ویژ ویژ میکند و ویراژ میدهد. آن هم همیشه! او دلش نمیخواهد این همه انرژی به خرج بدهد، ولی گاهی نمیتواند سرجایش بند شود. مادر چارلی به او میگوید که میخواهد باهم حرف بزنند، و چارلی فکر می کند که قرار است تنبیه شود. ولی مادر غافلگیری ویژهای برای او دارد! ...
پسری با گلهایی در موهایش
معرفی کتاب
کتاب در مورد پسر بچه ایی به نام دیوید است. که با بقیه بچه ها کمی تفاوت دارد روی سر ش پر از گل های زیبا است، دوستانش رابطه خوبی با او دارند و با هم بازی می کنند. یک روز کم کم گل های روی سر دیوید پر پر می شود و فقط شاخه های تیز روی سرش باقی می ماند، دوستانش برای اینکه شاخه های تیز آسیبی به آن ها وارد نکند از او فاصله می گیرند، امّا دوست صمیمی دیوید به دنبال راه حلی برای کمک به او است آیا موفق می شود؟
قاتیناسور
معرفی کتاب
قاتیناسور کلهسحر بیدار شد. وای، چه خواب شیرینی دیده بود! دل توی دلش نبود که یک روز تازه را شروع کند... اما یکهو همهچیز قاتیپاتی شد. انگاری چیزی در درونش قُلقُل میکرد!
بعد هم از کوره در رفت و گرومپگرومپ پاهایش را کوبید به زمین! قاتیناسور حسابی قاتی کرد و بدجوری جوش آورد، او یکریز داد میکشید و دوستانش را ترسانده بود. قاتیناسور اصلاً دلش نمیخواست اینجوری شود!
یعنی امیدی هست همهچیز درست بشود؟
بعد هم از کوره در رفت و گرومپگرومپ پاهایش را کوبید به زمین! قاتیناسور حسابی قاتی کرد و بدجوری جوش آورد، او یکریز داد میکشید و دوستانش را ترسانده بود. قاتیناسور اصلاً دلش نمیخواست اینجوری شود!
یعنی امیدی هست همهچیز درست بشود؟