سفر پرماجرای بچهفک
معرفی کتاب
بچه فوکی به اسم نوکا با درآوردن خزهای جدید در بدنش به همراه مادرش کوچ میکند. او باید به سرزمین تازهای برود. ولی نمیتواند دل از دوستان صمیمی خود بکند. بین راه برمیگردد اما گم میشود. درنهایت والی به اسم آتکا به او کمک میکند تا همراهان خود را پیدا کند.
این داستان دربارهی مهاجرت و بزرگ شدن است. کتاب میخواهد این را بگوید که در هنگام بزرگ شدن یک سری دوستیها و علایق کودکی را از دست میدهیم. اما در مسیر بالغ شدن دوستیها و آشناییهای جدیدی شکل میگیرد.
این داستان دربارهی مهاجرت و بزرگ شدن است. کتاب میخواهد این را بگوید که در هنگام بزرگ شدن یک سری دوستیها و علایق کودکی را از دست میدهیم. اما در مسیر بالغ شدن دوستیها و آشناییهای جدیدی شکل میگیرد.
شکموی مهربون
معرفی کتاب
من، علی و بچههای دیگر چوب بستنیهایمان را رنگ کردیم و انداختیم داخل جوی آب و مسابقه قایقرانی راه انداختیم. هر قایقی به شکلی از دور مسابقه خارج شد جز قایق من و علی. در همین حال ناگهان پدر علی را از دور دیدیم که خیلی ناراحت و در فکر بود. از علی دلیل ناراحتی پدرش را پرسیدم. او گفت از وقتی بعثیها جنگ را به دریا کشاندند بابا نتوانسته ماهی صید کند و برای همین ناراحت است. علی گفت دوست دارد که به پدرش کمک کند اما نمیداند چطور!
کاوه پنجهطلا
معرفی کتاب
کاوه یکی از بچههای کار درست مدرسه به دست طلایی مشهور شده بود؛ چون در دروازهبانی کسی به گرد پایش هم نمیرسید. آن روز قرار بود یک مسابقهی مهم فوتبال در مدرسه برگزار شود. آقا معلم هم مثل همهی ما معتقد بود که کاوه استعداد فوقالعادهای در فوتبال دارد و باید او را در منطقه معرفی کنیم تا استعدادش پرورش پیدا کند و یک روز بازیکن تیم ملی شود. آن روز درست نزدیک شروع مسابقه صدای اذان از گلدستهی مسجد بلند شد و همه متوجه شدیم که کاوه نیست. آنقدر دنبال او گشتیم تا اینکه او را در نمازخانه پیدا کردیم...
بیمارستان اسبها
معرفی کتاب
طوفان، اسب بزرگ و سفیدی بود که روزگاری در کنار سایر اسبها در خط مقدم جبهه استفاده میشد. میگفتند که رزمندهها با این اسبها آذوقه و مهمات جابهجا میکردند. حالا برخی از این اسبها زخمی بودند و به مداوا نیاز داشتند. من، رضا و پدربزرگ به اسبها رسیدگی کردیم تا حالشان خوب شود. بعد از مدتی طوفان را که دیگر خوب شده بود برای مسابقه آماده کردیم. آن روز در آن مسابقهی مهم دل تو دل هیچ کداممان نبود و از خدا میخواستیم که طوفان برنده شود اما اتفاق عجیبی افتاد که همه چیز را تغییر داد...
بهنام
معرفی کتاب
کتاب حاضر داستانی از شجاعت و دلاوری یکی از نوجوانان غیور ایران زمین را روایت میکند. در این داستان میخوانید که بهنام پسر شجاع و نترس از اینکه پرچم رژیم بعث بر گنبد مسجد خودنمایی میکند ناراحت است و تصمیم میگیرد هرطور که شده به جای آن پرچم، پرچم ایران را بر گنبد مسجد به اهتزاز درآورد. آیا بهنام موفق میشود؟ ...
دختر فیلی
معرفی کتاب
جاما، دختر ماسایی باهوش و حساسی است که تصمیم میگیرد کلاس درس را ترک کند و به سمت آبخوری خارج از روستا برود. در آنجا با بچه فیلی دوست میشود و اورا امبگو مینامد. وقتی مادر امبگو مورد حمله شکارچیان قرار میگیرد، جاما و امبگو متهم به انجام دو قتل میشوند. اکنون پسر تازه واردی به نام لکو و پدر محیط بانش ممکن است تنها راه نجات آنها باشند...
زیبا در قفس
معرفی کتاب
دوست داشتن عزیزان بهترین حس دنیاست اما به شرطی که از این دوست داشتن برای دیگران قفسی نسازیم و کاری نکنیم آنهایی که برای ما مهم هستند، داخل قفسی که از این دوست داشتن ساختهایم اسیر شوند، بهگونهای که زبانشان بند بیاید، دستشان بسته شود و نتوانند هیچ کاری انجام دهند. دخترک این داستان هم در ابتدا همین کار را کرد. او علاقهی ویژهای به پرندهاش داشت چون از وقتی جوجه بود آن را بزرگ کرده و مهمتر اینکه اسم مادرش را رویش گذاشته بود. ترس از دست دادن پرنده همچون وحشت رفتن مادر او را دچار چنان هراسی کرده بود که حتی اجازه نمیداد پرنده در بالکن و در هوای تازه بماند. دخترک تصور کرد با گذاشتن پرنده در قفس از او مراقبت میکند و این اشتباهی است که بسیاری از ما در مورد دوستان، فرزندان و افراد خانوادهی خود مرتکب میشویم. حتی بزرگترها هم نگران از دستدادن دوستیهایشان هستند. دوستی واقعی هیچگاه از بین نمیرود.
ستاره دنبالهدار
معرفی کتاب
دخترک داستان به دلایلی نمیتواند صاحب عروسکی شود که آن را پشت ویترین مغازهای دیده، پس آرزو میکند و به عالم خیال پناه میبرد. او با پناهبردن به یک افسانه که ستارههای دنبالهدار آرزوها را برآورده میکنند در انتظار میماند. داشتن آرزو که معمولاً از خیال ما سرچشمه میگیرد نهتنها بد نیست که حتی لازم است. اصلاً اگر کسی آرزویی نداشته باشد نمیتواند برای آینده خود برنامهریزی کند و حتی ممکن است زندگی او پوچ و بیمعنی شود. اما اینکه چه آرزوی کنیم و سازوکار برآورده شدن آرزو چگونه باشد هم خیلی مهم است. آیا همانطور که در عالم خیال آرزو میکنیم باید برآورده شدن آن را هم در همان عالم خیال ببینیم؟
مردها گریه میکنند
معرفی کتاب
شاید شما هم شنیده باشید که افراد زیادی میگویند: مردها که گریه نمیکنند! پسرها که گریه نمیکنند! از نظر این افراد گریه کردن مردها و پسرها نشانه ضعف آنهاست. در صورتی که این تصور غلط است. امروزه مطالعات علمی نشان داده که گریه کردن مرد یا زن و بهطور کلی انسان رفتاری طبیعی و سالم است که زیربنای زیستی و اجتماعی دارد و سرکوب کردن آن بسیار مخرب و اشتباه است. آدمها وقتی پس از تجربه غم، ترس، نگرانی یا فشار روانی اشک احساسی میریزند، تخلیه میشوند و جسم و روحشان به تعادل میرسد. برای درک اهمیت این موضوع نویسنده این کتاب، داستان پدر و پسر نگرانی را روایت میکند که نمیدانند چطور میشود از دست این نگرانی خلاص شد. آنها فکر میکنند گریهکردن نمیتواند به کاهش نگرانشان کمکی کند و باور دارند که مردها گریه نمیکنند...
جارو
معرفی کتاب
همه ما باید یاد بگیریم که چطور با احساساتمان روبهرو شویم و آنها را کنترل کنیم. به هر حال اگر احساساتمان را درست نشناسیم و روی آنها کنترل نداشته باشیم ممکن است که به خودمان و دیگران آسیب بزنیم. مثلاً در این داستان اوقات تلخی اِد اولش خیلی کوچک است اما طولی نمیکشد که بزرگ و بزرگتر میشود و یک شهر با تمام زیباییهایش خراب میکند. شاید اگر اِد میتوانست به موقع دلیل اوقات تلخیش را بفهمد و کنترلش را به دست بگیرد این اتفاقات نمیافتاد...