Skip to main content

تخت پهلوانی

معرفی کتاب
پس از «منوچهرشاه»، فرزندش، «نوذر»، به تخت پادشاهی می‎‌نشیند؛ اما او پادشاهی بیدادگر است و به هیچ‌کس رحم نمی‌کند و از دارا و ندار باژ می‌گیرد. بزرگان و پیران که از ستم او به ستوه آمده‌اند، نزد، «زال»، بزرگ سیستان، می‌روند و از او می‌خواهند که بر تخت بنشیند. زال به آن‌ها گوش می‌دهد؛ سپس همراه آنان نزد نوذرشاه می‌رود. بزرگان بیم آن دارند که زال راز آنان را نزد پادشاه فاش کند؛ اما زال پس از آنکه شبی را در خلوت با نوذر، دوست دوران جوانی‌اش، می‌گذراند، به بزرگان می‌گوید: «نوذرشاه دیگر مانند روزهای پیش نخواهد بود» و راهی سیستان می‌شود.

عروسک رستم

معرفی کتاب
«سام»، پدربزرگ «رستم»، در حال جنگیدن با راهزنان است که رستم به دنیا می‌آید. سام پیغام می‌فرستد که رستم را نزد او بفرستند تا در میدان جنگ پیروز شود. «رودابه»، مادر رستم و «زال»، پدرش، نگران هستند که سرمای زمستان رستم را که نوزادی بیش نیست بکشد یا دیوان او را بدزدند؛ اما اگر رستم را نزد سام نفرستند، او بر راهزنان پیروز نمی‌شود. بنابراین، تصمیم می‌گیرند عروسک رستم را بسازند و برای او بفرستند. جارچیان در شهر جار می‎زنند که هر کس می‌تواند چنان عروسکی بسازد، به کاخ رودابه‌بانو بیاید.

سرزمین پدری

معرفی کتاب
این کتاب جلد پنجاه و پنجم از مجموعه «داستان‌های شاهنامه» است. در این داستان، ماجرای بازگشت «کیخسرو» به سرزمین پدری‌اش به دو زبان فارسی ــ انگلیسی بازگو شده است. پس از مرگ سیاوش، میان توران و ایران نبرد سختی درمی‌گیرد. تنها راه برقراری صلح میان آن دو، بازگشت کیخسرو به سرزمین ایران است. از این رو، «گودرز» فرزند خود، «گیو» که داماد رستم است، به سرزمین توران می‎فرستد تا کیخسرو را پیدا کند و به ایران بیاورد.

رخش رستم

معرفی کتاب
هنگامی که «رخش» به دنیا می‌آید، مانند اسبی سه ساله است و هیچ‌کس کُره اسبی به اندازه او ندیده است. رخش به هیچ‌کس رکاب نمی‌دهد تا سوارش شود و صاحب آن دنبال کسی است که بتواند سوار رخش شود و در شگفت است که چرا زور کسی به این کره اسب نمی‌رسد تا اینکه باخبر می‌شود که فقط پهلوان «زال»، فرزند پهلوان «سام»، در سیستان می‌تواند از چنین اسبی سواری بگیرد. او با گله اسبش راهی سیستان می‌شود و در نزدیکی شهر متوجه می‌شود مردی به نام «رستم دستان» اسبی می‌خواهد که بتواند هیکل کوهوار او را تاب بیاورد؛ چراکه او دست بر پشت هر اسبی می‌گذارد و فشار می‌دهد، کمر حیوان می‌شکند!

پیمان صلح

معرفی کتاب
به «کیکاووس‌شاه» خبر می‎رسد که «افراسیاب» با سپاهیانش به سوی ایران می‌آید. پادشاه سپاهی با سپهسالاری «رستم دستان» و فرماندهی «سیاووش» به سوی سرزمین توران می‌فرستد. خبر سپاهیان ایران به افراسیاب می‌رسد و در خواب می‌بیند که سپاه ایران، درفش او را سرنگون می‌کنند. او خواهان صلح است و پیشنهاد می‌کند که مرز دو کشور رود جیحون باشد. سپاه ایران با رضایت صلح را می‌پذیرند و رستم با پیمان‌نامه بازمی‌گردد؛ اما کیکاووس در اندیشه جنگ است و از سیاووش می‌خواهد که پیمان صلح را زیر پا بگذارد و آماده جنگ با افراسیاب شود.

بازوبند سرخ

معرفی کتاب
«سهراب» با مادرش، «تهمینه» و پدربزرگش «اشتاد»، شهریار «سمنگان»، زندگی می‌کند. «افراسیاب»، پادشاه توران، به اشتاد فرمان داده است که سهراب هرگز نباید بداند «رستم» پدرش است. او باید فکر کند که پدرش در جنگ با ایرانیان کشته شده است. همچنین اشتاد باید سهراب را نزد افراسیاب بفرستد. اشتاد و تهمینه نمی‌توانند از فرمان افراسیاب سرپیچی کنند، پس تصمیم می‌گیرند هر دو همراه سهراب راهی کاخ افراسیاب شوند. تهمینه که نمی‌تواند این راز را از فرزندش مخفی کند، بازوبندی که گوهری سرخ دارد، به بازوی سهراب می‌بندد و حقیقت را به او می‌گوید.

کیخسرو دیوانه

معرفی کتاب
«کیخسرو» بعد از مرگ پدرش، «سیاووش»، به دنیا می‌آید و «پیران»، وزیر «افراسیاب»، برای اینکه افراسیاب نوزاد را از بین نبرد، او را به بیابان می‌برد و دست چوپانی می‌سپارد و سفارش می‌کند که هیچ‌کس باخبر نشود که پیران آن نوزاد را به او سپرده است. سال‌ها می‌گذرد و کیخسرو در دشت و میان گوسفندان بزرگ می‌شود و هنگامی که هفت‌ساله می‌شود، پیران او را نزد افراسیاب می‌برد و به کیخسرو می‌گوید که باید خودش را به دیوانگی بزند؛ چون اگر افراسیاب بداند که او با خرد و تیزهوش است، او را می‌کشد.

دژ جادوان

معرفی کتاب
کتاب حاضر جلد پنجاه و ششم از مجموعه «داستان‌های شاهنامه» است که به دو زبان فارسی ــ انگلیسی ارائه می‌شود. «کیکاووس»، پادشاه ایران زمین، پیر شده است و می‌خواهد جانشین مناسبی برای خود انتخاب کند؛ اما میان «فریبرز»، پسرش و «کیخسرو»، نوه‌اش (فرزند سیاوش) مردد است. او شرط می‎کند که هر کس بتواند دیوانی را که در کوهستان و در دژ زندگی می‎کنند، اسیر و زندانی کند و نزد او بیاورد، جانشینش خواهد شد. فریبرز و کیخسرو به جنگ با دیوان می‌روند.

آرزوی سیاوش

معرفی کتاب
در جلد پنجاه و سوم از مجموعه «داستان‌های شاهنامه» که به دو زبان فارسی ــ انگلیسی آورده شده، داستان «سیاوش» روایت می‌شود. «افراسیاب»، پادشاه توران زمین، می‌خواهد بداند بزرگ‌ترین آرزوی سیاوش، فرزند «کیکاووس»، چیست. سیاوش اجازه می‌خواهد تا یک شهر بسازد. سیاوش کارش را آغاز می‎کند. او بیابانی را برمی‎گزیند و فرمان می‎دهد رودی را به سوی دشت بیاورند. سیاوش نام رود را جیحون می‌گذارد و پایین رود را سرزمین ایران و بالای آن را توران زمین می‌نامد؛ اما حسادت‌های «گرسیوز»، برادر افراسیاب، به سیاوش، افراسیاب را به او بدگمان می‎کند.

آن دختر پای پنجره

معرفی کتاب
در جلد ۴۵ از مجموعه « داستان‌های شاهنامه» داستان ازدواج «رستم» و «تهمینه»، به دو زبان فارسی ـ انگلیسی بازنویسی شده است. راوی داستان «رخش»، اسب رستم، است. رستم پس از جنگ‌های پی در پی، بسیار خسته است و به شدت احساس تنهایی می‌کند. رخش و رستم به طرف مرزهای «توران‌زمین» حرکت می‌کنند تا اینکه رستم برای استراحت از رخش پیاده می‌شود. رخش در جنگل به راه می‌افتد و از رستم دور می‌شود و شب‌هنگام به خواب می‌رود. او در خواب می‌بیند که در باغ بزرگی، دختری زیبا از پنجره، نام رستم را صدا می‌کند. رخش از خواب بیدار می‌شود و برای پیدا کردن باغ و دختر به راه می‎افتد.