چه جشن تولدی؟ !
معرفی کتاب
روز تولد زنبورک است. قرار است جشنی برای او برپا شود اما زنبورک فراموش کرده که باید دوستانش را به مهمانی دعوت کند. او به سمت مزرعه راه افتاد تا سوسک، حلزون، پروانه و باقی دوستانش را به جشن تولد دعوت کند، اما وقتی به خانه آنها رسید یاد بدترین ویژگی دوستانش افتاد و از دعوتکردن آنها منصرف شد؛ اما مادر زنبورک که میدانست اینطوری نمیشود تولد برگزار کرد، برای همین فکر بهتری در سرش بود...
گنجشک و پنبه دانه
معرفی کتاب
این کتاب یک داستان قافیه دار است.گنجشککی بزرگ شده، از لانه میرود تا برای خود لانه بسازد و غذا پیدا کند.اول یک پنبه دانه پیدا میکند.مادرش توضیح میدهد که اگر آن را بکارد، گل پنبه میشود و می تواند آن را به کشاورز و ریسنده و بافنده و رنگرز و دوزنده بدهد تا لباسی از آن تهیه کنند.
گنجشک پنبه دانه را به کشاورز می دهد و از او میخواهد آن را بکارد و به جای مزدش نیمی از پنبه ها را بردارد و...
گنجشک پنبه دانه را به کشاورز می دهد و از او میخواهد آن را بکارد و به جای مزدش نیمی از پنبه ها را بردارد و...
من این شکلی هستم؟ !
معرفی کتاب
هدهد در درختزار زندگی میکرد و کلاغ در شهر. هدهد تصمیم گرفت سری به دوستش کلاغ در شهر بزند. هدهد تا به حال به شهر نرفته بود. در راه خسته شد و لبهی یک پنجره نشست. تصویر خودش را در شیشه دید... یک هدهد کج و مج! گردن کج، پاهای کج، تاج کج و مج!... هدهد هی خودش را نگاه میکرد و از خودش عیب میگرفت. با هر چیزی که به دستش رسید گردن و پاها و تاجش را پوشاند. هدهد دیگر شبیه خودش نبود؛ حتی شبیه هیچ چیز دیگر هم نبود. آیا کلاغ او را خواهد شناخت؟ ...
این قلعه منه!
معرفی کتاب
میمون و کیک با هم به ساحل میروند. کیک قلعه میسازد و میمون را به قلعهاش راه نمیدهد. میمون تلاش میکند تا کیک را راضی کند و به قلعهی او برود، اما فایده ندارد. میمون هم فکری میکند و تصمیم میگیرد قلعه خودش را بسازد؛ قلعهای به بزرگی دنیا... کتاب «این قلعهی منه!» از مجموعه «ماجراهای میمون و کیک» ماجراهای دو دوست بامزه و ساده است. آنها به دنبال یافتن پاسخ سؤالهایشان هستند. در این داستان کودک با مفهوم همزیستی و کنار آمدن با یکدیگر آشنا میشود.
کی با من جورتره؟
معرفی کتاب
نویسنده در تلاش است تا کودکان را نسبت به اهمیت کار تیمی و چگونگی حفظ دوستیها در عین پذیرش تفاوتهایشان آگاه بکند. او برای اینکه کودکان بهتر متوجه منظورش شوند، از نمادهایی مانند اشکال هندسی استفاده کرده است. در این داستان مثلث نمیتواند بهراحتی با دایره و مربع بازی کند چون با آنها بسیار متفاوت است، اما زمانی که باقی مثلثها را پیدا میکند متوجه میشود مثلثها و باقی اشکال با همدیگر میتوانند دنیا را بسازند، سپس همه آنها با هم تیم تشکیل میدهند و بازی میکنند.
روباه دیرش شده
معرفی کتاب
در این داستان، روباه برای ناهار دیر کرده است. برای همین تندی کلاهش را برمیدارد و سوار اسکیتبوردش میشود. بعد با سرعت هرچه تمامتر شروع به حرکت میکند. روباه با پا به اسکیتبوردش ضربه میزند و یکبار آن را دور خودش در هوا میچرخاند. بعد دوباره با پا ضربهی محکمتری به اسکیتبوردش میزند، و اینطوری از روی خرگوش میپرد. بعد میرسد به فیلی که دراز کشیده است و چون عجله دارد از روی دماغ فیل سُر میخورد. اما او کجا میرود؟