Skip to main content

فرانکلین با قایق پارویی به سفر می‌رود

معرفی کتاب
«فرانکلین» و «خرس» همراه پدرهایشان، با قایق پارویی به سفر می‌روند. بچه‌ها می‌خواهند چیزهای زیادی کشف کنند؛ اما سفر با قایق پارویی کار راحتی نیست. قبل از هر چیز آن‌ها یاد می‌گیرند که چطور باید سوار قایق شوند. بچه‎ها فکر می‌کنند سفر با قایق موتوری راحت‌تر و سریع‌تر است؛ ولی خیلی زود متوجه اشتباهشان می‌شوند. سرانجام به جایی می‌رسند که قرار است چادر بزنند؛ اما آنجا پر از قایق و چادر است و ظاهراً دیگر چیزی برای کشف کردن باقی نمانده است! اما... .

لقب فرانکلین

معرفی کتاب
«فرانکلین» می‌خواهد وقتی بزرگ شد، یک ورزشکار مشهور شود. تکلیف جدید بچه‌های کلاس این است که درباره قهرمانان ورزشی تحقیق کنند و نتیجه آن را به دیوار کلاس بچسبانند. فرانکلین درحالی‌که درباره فوتبالیست مورد علاقه‌اش تحقیق می‌کند، متوجه می‌شود که همه ورزشکاران لقب دارند، او هم می‌خواهد لقبی داشته باشد. فرانکلین برای خودش لقب «برق‌آسا» را انتخاب می‌کند؛ اما هیچ‌یک از دوستانش با این لقب موافق نیستند. آن‌ها فکر می‌کنند «کوچولو» برای فرانکلین مناسب‌تر است!

جشن تولد فرانکلین

معرفی کتاب
«فرانکلین» سال گذشته در جشن تولدش، مسابقه گنج داشت و سال قبلش، مهمانی تاریخی برگزار کرده بود؛ اما امسال می‌خواهد بهترین جشن تولد را بگیرد. هر یک از دوستان فرانکلین، پیشنهادی دارند و او فکر می‌کند تنها جایی که می‌تواند همه پیشنهادها را اجرا کند، پارک بازی «تاماراک» است. بنابراین، تمام دوستانش را دعوت می‎کند. پدر و مادر فرانکلین برایش توضیح می‌دهند که بلیت این پارک خیلی گران است و او فقط دو نفر از دوستانش را می‌تواند با خودش ببرد. حالا فرانکلین چطور این موضوع را به دوستانش بگوید و چگونه دو نفر را انتخاب کند؟

فرانکلین و معلم جدید

معرفی کتاب
پای آقای «جغد»، معلم همیشگی «فرانکلین»، شکسته و قرار است معلم جدیدی به مدرسه بیاید. فرانکلین ناراحت و نگران است و فکر می‌کند تا پای آقای جغد خوب شود، به مدرسه نرود؛ ولی این کار امکان‌پذیر نیست. فرانکلین در مدرسه متوجه می‌شود که همه دوستانش همین احساس را دارند. سرانجام معلم جدید می‌آید، خانم «کوآلا». او با لهجه خنده‌داری صحبت می‌کند و با آقای جغد خیلی فرق دارد؛ اما... . شب هنگام، فرانکلین برای پدر و مادرش تعریف می‌کند که چیزهای زیادی یاد گرفته است و... .

گفت‌و‌گوی جادوگر بزرگ با ملکه جزیره رنگ‌ها

معرفی کتاب
«رهی» پسری خیال‌پرداز است و علاقه زیادی به داستان‌های علمی ـ تخیلی دارد، مانند داستان‌های «ژول‌ورن». داستان بین دنیای واقعی و دنیای فانتزیِ شخصیت اصلی در نوسان است و نویسنده با ایجاد دو لحن متفاوت توانسته است بین این دو دنیا تمایز ایجاد کند. رهی با الگو‌برداری از شخصیت یکی از داستان‌هایی که خوانده است (ماتیفوی نیرومند)، به جزیره گنج می‌رود تا با پولی که در آنجا به دست می‌آورد، برای خودش یک دوچرخه شیک بخرد. او در عالم رویایی خود، با جادوگر بزرگ آشنا می‌شود و ماجراهای هیجان‌انگیزی را تجربه می‌کند.

اژدهای رنگین‌کمان

معرفی کتاب
«دریک» خواب اژدهایی را می‎بیند که مثل مار، بدن درازی دارد و فلس‌های روی بدنش به رنگ‌های قرمز، نارنجی، زرد، ... می‎درخشند. درست مثل یک رنگین‌کمان. اژدها در آسمان پرواز می‎کند و باران می‎بارد؛ ولی ناگهان باران بند می‎آید، زمین خشک می‎شود، یک غار تاریک ظاهر می‎شود و... . این خواب درواقع پیام درخواست کمک است. دریک و «آنا»، سفرشان را برای یافتن اژدها آغاز می‎کنند؛ ولی قبل از هرچیز باید استاد اژدهای جدید، «اوبی»، را پیدا کنند!

اژدهای یخ

معرفی کتاب
شاه «رونالد»، «اِکو» و اژدهایش، «نِرو»، را به علت حمله به قلعه زندانی کرده است و از «گریفیت» می‎خواهد تا اِکو را تبعید کرده و نِرو را در قلعه نگه دارد. «روری» که فکر می‎کند این کار بدجنسی است، به اِکو کمک می‎کند تا با نِرو فرار کند و خودش هم با اژدهایش، «الکن» همراه آن‌ها می‌رود. حالا «مینا»، استاد اژدهای برفی، از سرزمین‌های شمالی آمده است و از استادان اژدها کمک می‌خواهد. غول یخی وحشتناک، قلعه را تبدیل به یخ کرده است. فقط یک اژدهای آتش می‎تواند یخ قلعه را آب کند؛ اما روری و الکن دیگر در قلعه نیستند!

اژدهای رعد

معرفی کتاب
«کارلوس» تازه اژدهای صاعقه‌اش را دیده است که اتفاق وحشتناکی رخ می‎دهد. زنی به اسم «اِکو»، سوار بر یک اژدهای رعد، به سرزمین کارلوس می‎آید و اژدهای او، «لالو»، را می‎دزدد. این زن می‌خواهد همه اژدهاها را بدزدد. او و اژدهای رعدش، «نِرو»، به قلعه حمله می‎کنند، آن هم درست وسط مراسم عروسی شاه «رونالد»! آیا «دریک» و بقیه استادان اژدها می‌توانند مراقب اژدهای خود باشند و لالو را نجات دهند؟

اژدهای صاعقه

معرفی کتاب
اژدهای صاعقه نوزاد، درست جلوی چشم‌های «دریک» از تخم بیرون می‌آید و پرواز می‌کند و می‎رود. جادوگرهای سرتاسر دنیا در گوی‌های جادویی‌شان به دنبال او هستند تا سرانجام اژدهای صاعقه کوچولو را پیدا می‎کنند. او برفراز دهکده‌ای در حال پرواز است و جرقه‌های نور از بدنش بیرون می‌آید. قبل از اینکه این جرقه‌ها به کسی آسیب بزند، استادان اژدها باید «کارلوس»، آخرین استاد اژدها، را پیدا کنند. فقط اوست که ممکن است بتواند این اژدها را رام کند!

دانینو

معرفی کتاب
بابا «ایلیا» در کارگاه عروسک‌سازی خود، یک دایناسور می‌سازد و نامش را «دانینو» می‎گذارد. دانینو از ظاهرش خوشش نمی‌آید و فکر می‌کند که زشت است. او بسیار خجالتی است و نمی‌تواند با کسی حرف بزند. باباایلیا او را جایی می‌گذارد تا به بچه‌ها عادت کند. با ورود هر بچه، دانینو سلام می‎کند؛ اما آنقدر آهسته که هیچ‎کس نمی‌شنود. دانینو سعی می‎کند هر بار بلندتر سلام کند و سرانجام روزی، دخترکی صدای دانینو را می‌شنود و از او خوشش می‎آید. دخترک هم مثل دانینو خجالتی است.