آدمهای خانه عنقا
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از 10 داستان با نویسندگان گوناگون درباره موضوعات اجتماعی و سبک زندگی ایرانیاسلامی با محوریت خانواده است. در این داستانها به حوادث تاریخی همچون جنگ تحمیلی و فاجعه منا اشاره شده است. هدف داستانها این است که مخاطب را با اهمیت نهاد خانواده آشنا کند و لزوم تلاشکردن برای حفظ ارتباط خوب بین اعضا را به او نشان دهد.
حوض کوچک، قایق کوچک
معرفی کتاب
پدر در سفر بود. او نامهای برای مادر نوشت. پسرک نامه را برداشت و با آن قایق کاغذی کوچکی درست کرد و به آب انداخت؛ آب حوضشان که در پاییز پُر از برگهای زرد و قهوهای بود. قایق کمی روی آب چرخید و بعد در آب فرورفت و غرق شد! سالها بعد، پسرک که حالا جوان نیرومندی شده بود و خودش بچه داشت، به سفر رفت و... .
بهترین مامانبزرگ دنیا
معرفی کتاب
کتاب «بهترین مامانبزرگ دنیا» از اوّل تا آخرش دربارهی «مامانبزرگ» دوست داشتنی و مهربان پپا است. مامانبزرگ شبها برای پپا قصه میگوید. مامانبزرگ او و برادر کوچکش جورج را به گردش میبرد و بیشتر از همه عاشق آنها است.
این کتاب از مجموعهی «دنیای پپا» دربارهی مامانبزرگها است. پپا و برادرش جورج در این کتاب در کنار مادربزرگ کمک میکنند تا بچّهها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.
این کتاب از مجموعهی «دنیای پپا» دربارهی مامانبزرگها است. پپا و برادرش جورج در این کتاب در کنار مادربزرگ کمک میکنند تا بچّهها رفتارهای اجتماعی را یاد بگیرند و با مسائل و مشکلات زندگی راحت کنار بیایند.
من مامان را دوست دارم
معرفی کتاب
من مامانم را خیلی دوست دارم. خیلی عالی مرا بغل میکند. بیشتر وقتها ...
قهرمان داستان از لحظات خوبی که با مامان خود دارد میگوید. مانند؛ شعرخوانی، بیرون رفتن، بازی کردند و خیلی لحظههای شیرین دیگر. کتاب «من مامان را دوست دارم» با داشتن تصاویر بزرگ رنگی، از مجموعه خانواده مهربان من است، با آموزش رابطه کودک با خانواده.
قهرمان داستان از لحظات خوبی که با مامان خود دارد میگوید. مانند؛ شعرخوانی، بیرون رفتن، بازی کردند و خیلی لحظههای شیرین دیگر. کتاب «من مامان را دوست دارم» با داشتن تصاویر بزرگ رنگی، از مجموعه خانواده مهربان من است، با آموزش رابطه کودک با خانواده.
من بابا بزرگ را دوست دارم
معرفی کتاب
پدربزرگ من، مرد خیلی بزرگ و عجیبی است. هر کاری من نتوانم انجام دهم. او میتواند. وقتی ما با هم هستیم، اتفاقهای بامزهای میافتد...
قهرمان داستان از لحظات خوبی که با پدربزرگ دارد میگوید. مانند؛ باغبانی، شعرخوانی، قایم باشک بازی و خیلی لحظههای شیرین دیگر. کتاب «من بابا بزرگ را دوست دارم» با داشتن تصاویر خوب از مجموعه خانواده مهربان من است با آموزش رابطه کودک با خانواده.
قهرمان داستان از لحظات خوبی که با پدربزرگ دارد میگوید. مانند؛ باغبانی، شعرخوانی، قایم باشک بازی و خیلی لحظههای شیرین دیگر. کتاب «من بابا بزرگ را دوست دارم» با داشتن تصاویر خوب از مجموعه خانواده مهربان من است با آموزش رابطه کودک با خانواده.
شیرینی مربایی
معرفی کتاب
داستان این کتاب دربارۀ خانوادهای است که سرِ ارث و میراث اختلاف دارند. در این میان دختر هشتسالهای به نام «سیما» با تمهیدات کودکانۀ خود موجب آشتی اعضای خانواده میشود. یک روز سیما تصمیم میگیرد تا به خانه مادربزرگش برود. او سوار اتوبوس آقای «بیبوق» میشود و روی صندلی اول مینشیند. درحالیکه پدر و مادرش نمیدانند که او از خانه خارج شده است و ... .
ماریا و ماهجون
معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان کوتاه و به هم پیوسته است که داستان «ماریا» و مادربزرگش، «ماهجون»، را روایت میکند. در داستان اول، ماریا از مدرسه یکراست به خانه ماهجون میرود و پدرش هم که سفر بوده، سر میرسد. در داستان دوم، ماهجون زمین میخورد و دندانش گم میشود. داستان سوم دربارۀ گربۀ ماهجون است و در داستان چهارم... .
صندوق چوبی
معرفی کتاب
صندوقی چوبی و قدیمی، خانوادهای را به دردسر میاندازد. بعضیها فکر میکنند صندوق قیمتی است؛ اما ماجرای صندوق به آرزوهای مادرِ خانواده برمیگردد. داستان از آنجا شروع میشود که مادربزرگ قصد دارد به خانه دخترش بیاید و مدتی آنجا بماند. مادر میخواهد وقتی مادربزرگ میآید، صندوقی که در جهیزیهاش گذاشته بود، ببیند؛ اما پدر آن صندوق را چندسال پیش فروخته بود. با اصرارهای مادر، پدر راضی میشود که یکی مانند آن را پیدا کند و بخرد؛ اما مادر همان صندوق را میخواهد و... .
چه کار کنم با نی نی؟
معرفی کتاب
کتاب «چه کار کنم با نینی؟ » در مورد به دنیا آمدن نوزاد تازه و برخورد بقیه اعضا خانواده به خصوص خواهر و برداران بزرگتر با اوست.داستان کتاب در مورد هیجانهای برخورد با نوزاد است. هیجانهای تعجب، شادی، خشم، عشق، حسادت، ترس، اندوه و تنفر . این کتاب برای شناخت هیجانها و توصیف آنها برای کودکان است.
تو یک جوجه هستی
معرفی کتاب
دو خواهر بزرگتر «هنریتا»، همیشه او را اذیت میکردند. یک شب هنگامیکه هنریتا آماده میشد تا به رختخواب برود، سروکله خواهرهایش پیدا شد. آنها به او گفتند که یک جوجه است! هنریتا باور نکرد؛ ولی آنها آنقدر دلیل آوردند تا هنریتا قانع شد که یک جوجه است! به خصوص وقتی روز بعد روی تختش یک تخممرغ پیدا کرد! هنریتا تصمیم گرفت خانواده واقعیاش را پیدا کند. برای همین راهی مزرعه آقای «بارنی» شد.