کفشهایی با پاپیون قرمز و دو داستان دیگر
معرفی کتاب
در کتاب میخوانیم:
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافهام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته میگه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنهاش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفشهات رو گم کردی بابا جان؟ »
آقا بهمن، نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به سید کرد و گفت: «والا اگه شما فهمیدی، من هم فهمیدم سید جان! کلافهام کرده این بچه! یک ساعته اینجا نشسته میگه کفشم رو بده، کفشم رو بده. حالا کدوم کفش؟ اللّه اعلم!»
سید نگاهی مهربان به دخترک و پاهای برهنهاش کرد و گفت: «چی شده دخترم؟ کفشهات رو گم کردی بابا جان؟ »
پنج قرار عاشقی در یک روز: 17 داستان کوتاه با موضوع نماز
معرفی کتاب
در این کتاب، هفده داستان کوتاه با موضوع نماز در کنار هم قرار گرفتهاند. این مجموعه داستانها زندگی معمولیِ آدمهایِ معمولیِ اطراف ما را به تصویر میکشد تا بهانهای برای فکر کردن به «نماز» شود. داستانها با رشتۀ داستانی ظریفی به هم متصل شدهاند. شخصیتها، بیآنکه خود بدانند، حوادث زندگی یکدیگر را رقم میزنند و... .