داستان کوتاه

کتاب حاضر دربردارنده داستانی تصویری است و درباره دختربچه‌ای است که حوصله‌اش سر رفته است؛ چون همه اعضای خانواده مشغول کارهای خودشان هستند. دختر بچه مداد شمعی قرمزی پیدا می‌کند و با آن یک در می‌کشد. در جادویی است و به دنیایی ناشناخته و هیجان‌انگیز باز می‌شود.

کتاب حاضر از مجموعه کتاب‌های «داستان‌های جادویی» است. این داستان‌ها یک حرف دارند و آن این است که لحظه‌های جادویی زندگی را پیدا کنیم و آن‌ها را دوست داشته باشیم. چهار روز است که پیرمردی دختر کوچولو را از مدرسه تا خانه تعقیب می‌کند. دخترک نمی‌داند که چرا او این کار را می‌کند. می‌خواهد او را بدزدد یا بابابزرگی است که دلش نوه می‌خواهد و از او خوشش آمده است. روز پنجم دخترک تصمیم می‌گیرد از پیرمرد بپرسد که چرا او را تعقیب می‌کند. فکر می‌کنید پیرمرد چه می‌گوید؟

نویسنده در این کتاب، داستان "طوطی هند" برگرفته از مثنوی معنوی، اثر جلال‌الدین محمد بلخی را به زبان انگلیسی برای زبان‌آموزان بیان کرده است. داستان در ۴۰ صفحه به کمک تصویر و نقاشی روایت شده است. گفت‌وگوی میان طوطی و بازرگان و نیز بازرگان و همسر و فرزندانش در کادرهای روبه‌روی عکس آنان آمده است.

نویسنده در این کتاب، داستان "لولوی قشنگ من" را به زبان انگلیسی برای زبان‌آموزان بیان کرده است. بخش زیادی از کتاب به نقاشی‌ها و تصاویر انتزاعی اختصاص دارد. در نقاشی‌ها از رنگ‌های گرم و سرد در کنار هم استفاده شده است.

قهرمان داستان دختر کوچولویی است که از مادرش یک جعبه مداد رنگی، هدیه گرفته است. دخترک شروع به نقاشی می‌کند و داستانی تصویری خلق می‌کند که خودش هم نمی‌تواند آخر آن را حدس بزند!!! در داستان او هیولایی با سه سر و دو کلاه از کمد لباس‌ها بیرون می‌آید که دنبال کلاهی برای سرِ سوم می‌گردد. آیا هیولا موفق می‌شود یک کلاه دیگر پیدا کند؟ در پایان کتاب درباره اینکه چطور این‌گونه کتاب‌ها برای کودکان خوانده شود، توضیحاتی آورده شده است.

اهالی دو روستا هر روز به دلایل مختلف با هم دعوا می‌کنند. هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند آن‌ها را آشتی بدهد. بچه‌ها که به دلیل دعوای بزرگ‌‌ترها از یکدیگر دور شده‌اند، تصمیم می‌گیرند شهر جدیدی برای خودشان بسازند. این داستان خودباوری، اعتماد به نفس، یقین به داشته‌ها و توانایی‌های خود را در کودکان و نوجوانان تقویت می‌کند.

در این کتاب، "هاپو کوچولو" مادرش را گم کرده است و در تمام صفحات به دنبال او است. هر کس را که در راه می‌بیند می‌پرسد: شما مادر مرا ندیده‌اید؟ اینطور که به نظر می‌رسد هیچکس از مادر او خبر ندارد. هاپو به خانه برمی‌گردد و مادرش را آن‌جا می‌بیند. تمام این مدت، مادر در خانه بود. تصویر هاپو کوچولو به شکل عروسکی برجسته، در همۀ صفحات به چشم می‌خورد.

در سرزمین غول‌ها، غول قدکوتوله‌ای زندگی می‌کند که گوشت آدم نمی‌خورد، به همین دلیل بقیه غول‌ها او را مسخره می‌کنند. یک روز غول قد کوتوله تصمیم می‌گیرد که به شهر آدم‌ها برود و هر طور شده یک آدم را بخورد. او در شهر چه کسی را می‎‌خورد؟

کتاب دربردارنده پنج داستان کوتاه است. «مورچه و موهای خورشید»، «ولی با اجازه»، «تخم مرغ شانسی»، «چکمه و نیم چکمه‌هایش» و «کیف» نام این داستان‌هاست. در داستان «تخم مرغ شانسی»، «قُدی خانم»، مرغی است که نمی‌تواند تخم بگذارد و هر روز یک تخم مرغ شانسی می‌خرد و کنار لانه‌اش می‌گذارد. وقتی جوجه‌های مرغ‌های دیگر به دنیا می‌آیند، قُدی خانم، به آن‌ها اسباب‌بازی می‌دهد. جوجه‌ها او را بسیار دوست دارند و همیشه در کنارش هستند.

این داستان درباره دختر کوچولویی است که سعی می‌کند وسیله‌ای بسازد. او نقشه‌ای طراحی می‌کند و طبق آن پیش می‌رود؛ اما نتیجه مطلوب نیست و دختر کوچولو را راضی نمی‌کند. او بارها تلاش می‌کند؛ ولی فایده‌ای ندارد. سرانجام با عصبانیت دست از کار می‌کشد و ناامید می‌شود. چند ساعت بعد، وقتی حالش بهتر می‌شود، تصمیم می‌گیرد دوباره سعی کند.