Skip to main content

محل عبور حلزون‌ها

معرفی کتاب
یک حلزون برای رسیدن به کلم‌های خوشمزه باید چه کار کند؟ آیا کسی می‌داند «محل عبور حلزون‌ها» کجاست؟ هیچ‌کس برای این سؤال جوابی نداشت؛ حتی حلزون کوچولویی که دلش می‌خواست همه‌ کلم‌ها را یک لقمه‌ی چپ کند. برای همین تصمیم گرفت خودش راه را پیدا کند... . این داستان، موضوع اراده و مهربانی‌ را پوشش می‌دهد که بهترین پاداش، یعنی «دوستی» را برای انسان‌ها به ارمغان می‌آورد.

کت چرمی‌ات را پاره کن

معرفی کتاب
این داستان دربارة دو درخت به نام «تیزه» و «ریزه» است که فرزندان خاک هستند و قرار است به درختانی بزرگ تبدیل شوند. تیزه زودتر از ریزه رشد می‌کند و میوه می‌دهد اما با کرمی دوست می‌شود و اجازه می‌دهد آن کرم درون تنة او زندگی کند. همان کرم باعث می‌شود تیزه حواسش پرت شود و موقعی که باید شکوفه بزند به خواب برود و نتواند مثل باقی درختان شکوفه و میوه بدهد. ریزه برخلاف تیزه، با تلاش و دقت توانست به درختی تنومند و زیبا با میوه‌های خرمالو تبدیل شود.
هدف داستان هشدار به کودکان است تا عمر و فرصت‌هایشان را صرف دوستان نااهل و و ناباب نکنند و از رشد و شکوفاشدن خود غافل نشوند. علاوه بر این نباید تصور کنیم آن کسی که جثة کوچک‌تری دارد و اصطلاحاً ریزه است، موفق نمی‌شود. به هدف‌رسیدن به جثه و زور جسمی ربطی ندارد.

چرا دعوا می‌کنی؟

معرفی کتاب
این داستان سعی دارد به کودکان اهمیت حفظ دوستی، کمک‌کردن به همدیگر به‌جای ایجاد رقابت ناسالم و گفت‌وگوکردن برای حل‌کردن مشکلات را آموزش دهد.
این کتاب دربارة دو خرگوش است که یکی از آن‌ها در سدسازی مهارت دارد و دیگری در قایق‌سازی. اما زمانی که آن‌ها با یکدیگر دعوا و قهر می‌کنند، به‌جای کمک‌کردن به همدیگر لجبازی می‌کنند و می‌خواهند کار خرگوش دیگر را انجام دهند. در نهایت هردو به اشتباهشان پی می‌برند و هر خرگوش مهارت خودش را به دوستش می‌آموزد.

تولد گربه جونه

معرفی کتاب
«تولد گربه جونه» از مجموعه «هزار تا شعر یه نی نی»ست. این مجموعه دارای جنسی سبک است و کودک می‌تواند به راحتی آن را در دست بگیرد و همه جا با خود ببرد. شعرها‌‌ در مورد دوستی است. کودک با دوستان گربه آشنا می‌شود. در کتاب می‌خوانیم: تولد گربه جونه/ واق واقی این رو می‌دونه/ یه استخوون با دو تا بوس/ می‌ده به گربه‌ی ملوس...

قابلمه‌ راستگو

معرفی کتاب
کتاب علاوه بر قصه‌ "قابلمه‌ راستگو" حاوی 4 داستان کوتاه دیگر نیز هست.
قصه‌های این کتاب دارای حس کودکانه و زبان شیرین و ساده است. قصه‌ی قابلمه‌ راستگو به بیان توجه به محیط اطراف و ایجاد ارتباط دوستانه با دیگران است.

کدوم خوشگل‌تریم؟ قرمز، زرد یا آبی

معرفی کتاب
این کتاب دربارة سه رنگ «قرمز»، «زرد» و «آبی» است. قرمز دوست دارد تنها باشد و کارها را به تنهایی انجام دهد. او نمی‌خواهد با زرد ترکیب شود تا هویج را رنگ کند، اما زرد و آبی با همدیگر دوست و ترکیب می‌شوند و درخت‌های سبز و طبیعت را رنگ‌آمیزی می‌کنند. قرمز که تنها شده و هیچ دوستی ندارد تصمیم می‌گیرد با آبی و زرد ترکیب شود و و سایر رنگ‌ها را با همدیگر بسازند.
این کتاب در تلاش است تا کودکان با لزوم همکاری‌کردن با دیگران و اهمیت کار تیمی و دوستی در گروه آشنا شوند.

دالی خرسه!

معرفی کتاب
این کتاب به همراه تصاویر مرتبط در روایتی داستانی به تبیین مفهوم «دوستی و بازی» می‌پردازد. «بروس» یک خرس‌ کوچولوست که امروز حوصله‌ی بازی ندارد، اما بچه‌اردک‌ها حسابی دلشان می‌خواهد بازی کنند. او ‌از دست بچه‌‌اردک‌ها می‌رود قایم شود؛ اما آیا بچه‌اردک‌ها می‌توانند بروس را پیدا کنند؟

اژدها کوچولو خودخواه نباش!

معرفی کتاب
گاهی اوقات کودکان کارهایی می‌کنند که دوستانشان را ناراحت می‌کند، مثلاً سهم غذای دیگری را می‌خورند یا دوستشان را از روی نیمکت به زمین می‌اندازند و...! اژدهای نارنجی هم در این داستان از همین رفتارها داشت و خودخواه بود تا اینکه اژدهایی صورتی به مدرسه آمد. صورتی از نارنجی خیلی زورگوتر و خودخواه‌تر بود. اژدهای نارنجی زمانی که از رفتارهای اژدهای صورتی خسته شد، متوجه شد که کارهای خودش خیلی آزاردهنده است؛ برای همین تصمیم گرفت خوب و مهربان باشد. او با صحبت‌کردن توانست اژدهای صورتی را هم به کارهای نادرستش آگاه کند.

چه خودخواه!

معرفی کتاب
این کتاب دربارة دو دوست به نام‌های ارنا و اردک است. آن‌ها تکه چوبی پیدا می‌کنند. ارنا می‌خواهد آن چوب، شمشیرش باشد اما اردک دوست دارد آن را به چوب پرچم تبدیل کند. اختلاف نظر آن‌ها به دعوا و بحث می‌رسد و با یکدیگر قهر می‌کنند اما در نهایت به نتیجه می‌رسند که چوب را به دو نیم تقسیم کنند تا حق هیچ‌کدام پایمال نشود. این داستان به کودکان می‌آموزد برای حفظ دوستی و صلح در زندگی باید انصاف و مساوات را رعایت کرد و با خودخواهی و زیاده‌خواهی کارها به نتیجه نمی‌رسند.

از ناکجا

معرفی کتاب
روزی سروکلۀ یک دوست از ناکجا پیدا شد. سوسک از او پرسید از کجا آمده است؛ اما او خودش هم نمی‌دانست. دوست از راه رسیده، پیش سوسک ماند. آن‌ها هر روز، بالای صخرۀ بزرگ باهم خوراکی می‌خوردند و به جنگل نگاه می‌کردند؛ اما یک روز صبح، وقتی سوسک از خواب بیدار شد، دوستش را ندید. او همه‌جا را به دنبال او گشت و متوجه شد که دوستش در جنگل گم شده است. سوسک راه افتاد تا او را پیدا کند.