Skip to main content

سالتی، قطار صبور

معرفی کتاب
این داستان نوزدهمین قصه از مجموعه «قصه‌های قطاری» است. در زندگی همیشه شرایط مطابق با آنچه ما می‌خواهیم پیش نمی‌رود و خیلی اوقات اوضاع برخلاف میل ما می‌شود؛ مانند موقعیتی که برای «سالتی» به وجود آمد. سالتی قطار کشتی‌رانی بود و عادت داشت کنار دریا و طبیعت باشد، اما یک روز اوضاع عوض و سالتی به معدن که برخلاف کشتی‌رانی جایی تاریک و پر از گرد و غبار بود منتقل شد. همه تصور می‌کردند سالتی در آن معدن دوام نمی‌آورد اما او با برخورد خوب و رفتار منعطف خود، تصورات آن‌ها را تغییر داد.

دانکن، قطار حسود

معرفی کتاب
این داستان هجدهمین جلد از مجموعه «قصه‌های قطاری» است. دانکن یکی از قطارهای ایستگاه است که اخلاق خوبی ندارد و هر بار که مسافرها را جابه‌جا می‌کند بدخلقی می‌کند و غر می‌زند. رئیس ایستگاه که می‌دانست این اخلاق دانکن به آن‌ها آسیب می‌زند برای او خاطره‌ای از قطاری به نام رینیز تعریف کرد که چون اخلاقش خوب بود و مسافرها را دوست داشت، مسافرها نیز به او وقتی که خراب شد، کمک کردند. این خاطره اخلاق و برخورد دانکن با مسافران را تغییر داد.

ادوارد، قطار قراضه

معرفی کتاب
ادوارد یک قطار کهنه و قدیمی بود که پیچ‌هایش شل بودند و مدام سروصدا می‌کرد. او به خاطر سن بالایش گیج شده بود و خراب‌کاری می‌کرد. باقی قطارها او را به خاطر مشکلاتش مسخره می‌کردند. یک روز یکی از همان قطارها در دردسر افتاده بود و تنها کسی که توانست به او کمک کند ادوارد بود. بعد از آن روز ادوارد دیگر فقط یک قطار پیر و قراضه نبود، بلکه در نظر دوستانش شجاع و مهربان بود.

کشتی دردسر‌ساز

معرفی کتاب
این کتاب پانزدهمین جلد از مجموعه قصه‌های قطاری است. در این داستان چند قطار و یک کشتی به نام بالسترود وجود دارد که بسیار بداخلاق و غرغرو است و باقی قطارها از اخلاق بد او خسته شده‌اند و شکایت می‌کنند. یک روز که بار واگن قطارها زغال‌سنگ بود، رفتارهای بد بالسترود باعث شد تا بار قطارها واژگون شود. در این حادثه خود او بیشتر از همه در دردسر افتاد. این اتفاق باعث شد تا این کشتی غرغرو از بین قطارها بیرون برود و نتواند کسی را اذیت کند.

اولیور، قطار اوراقی

معرفی کتاب
این داستان چهاردهمین کتاب از مجموعه «قصه‌های قطاری» است. الیور قطاری قدیمی است که رئیس ایستگاه می‌خواهد او را از رده خارج و به اوراقی منتقل کند. یک شب که او در اوراقی تنها بود صدای دوستش را شنید و ماجرای از رده خارج شدنش را برای او گفت. دوستِ اولیور و باقی قطارها به او کمک کردند تا از اوراقی بیرون بیاید. رئیس که همدلی و دوستی میان قطارها را دید، از تصمیمش پشیمان شد و الیور را به خط برگرداند.
این داستان اهمیت دوستی و همدلی را به کودکان یادآوری می‌کند و سعی دارد آن‌ها را نسبت به وضعیت دوستان و اطرافیانشان، خصوصاً اگر در شرایط خوبی نباشد، مسئولیت‌پذیر کند.

هندل، قطار غر‌غرو

معرفی کتاب
این داستان درباره قطار بداخلاق و مغروری به نام آقای هندل است. او از روز اول کارش با همه بدخلقی می‌کرد و همکارانش را از خود رنجانده بود. کمی که گذشت، باقی قطارها هم شروع کردند با او لجبازی و بداخلاقی کردند و حرف‌هایش را نشنیده گرفتند. رفتار باقی قطارها باعث شد آقای هندل متوجه رفتار زشتش بشود و با دوستان و همکارانش بهتر برخورد کند.

بیل و بن، قطارهای فداکار

معرفی کتاب
این داستان دوازدهمین جلد از مجموعه قصه‌های قطاری است. بیل و بن دو قطار بودند که رئیس ایستگاه تصمیم گرفت آن‌ها را برای مأموریتی به معدن بفرستد. قطارهای معدن آن دو را مسخره می‌کردند و آزار می‌دادند تا اینکه یک روز اتفاق بدی افتاد. معدن ریزش کرد و قطارها و کارگران زیادی زیر آوار ماندند. بیل و بن آن روز به خوبی به دوستانشان کمک کردند و آن‌ها را از زیر آوار بیرون کشیدند. پس از این حادثه، باقی قطارها قدر بیل و بن را بیشتر می‌دانستند و با آن دو دوست شدند.
کتاب حاضر در تلاش است تا به کودکان بگوید حتی اگر در شرایطی بودید که دیگران با شما چندان دوستانه رفتار نمی‌کردند، شما مانند آن‌ها نباشید و هنگام مشکلات به دیگران کمک کنید. مطمئن باشید که نتیجه کمک‌کردن خود را به خوبی می‌بینید.

پرسی، قطار مزاحم

معرفی کتاب
کتاب حاضر یکی از مجموعه داستان‌های «پرسی قطار» است. پرسی در این داستان با دوستانش شوخی‌های آزاردهنده‌ای می‌کند که باعث رخ‌دادن اتفاقات بدی می‌شوند. در طول قصه اتفاقاتی می‌افتد که پرسی متوجه اشتباهش می‌شود و تفاوت شوخی‌های جالب و سرگرم‌کننده با آزار را می‌فهمد.
این کتاب قصد دارد عاقبت شوخی‌های مخرب را به کودکان نشان دهد تا همیشه مراقب حد و نوع مزاح‌های خود باشند.

میویس، قطار از خودراضی

معرفی کتاب
این کتاب درباره قطاری به نام میویس است. میویس قطاری از خودراضی است که فکر می‌کند کارهایش از همه درست‌ترند. او با همین تصور باعث شد یکی دیگر از قطارها در خطر بیفتد و در آستانه سقوط قرار بگیرد. پس از این اتفاق، میویس متوجه شد نباید فقط به نظر خودش اهمیت بدهد و باید به حرف‌ها و پیشنهادات درست دیگران نیز گوش بدهد.

اسکار لویی، قطار خرابکار

معرفی کتاب
این داستان زندگی قطاری قدیمی به نام اسکارلویی را بازگو می‌کند. اسکارلویی برای کار به راه‌آهن فرستاده شده بود اما دوست نداشت واگن‌ها را جابه‌جا کند. او بابت کاری که به او واگذار شده بود خوشحال نبود تا اینکه یک روز قرار شد مسافری را جابه‌جا کند اما نتوانست کار را تا انتها پیش ببرد. همین اتفاق باعث شد تا چرخ‌های نو برای او کار بگذارد و به یک قطار مسافربری زیبا و امن تبدیل شود.