Skip to main content

گول تبلیغات‌رو نخور!

معرفی کتاب
پیام‌های بازرگانی تلویزیون سرگرم‌کننده بودند و برادرخرسی و خواهرخرسی همیشه دلشان می‌خواست همه‌ی اسباب‌بازی‌ها و آب‌نبات‌هایی که تلویزیون تبلیغ می‌کرد را بخرند چون همه‌ی آن‌ها خیلی معرکه بودند! مامان‌خرسی باید راهی پیدا کند تا به بچه‌ها یاد بدهد که هر چیزی را که می‌بینند باور نکنند… آن هم قبل از این‌که کوه اسباب‌بازی‌های به‌دردنخور خانه را پر کند.

اگر از مدرسه خوشم نیادچی؟

معرفی کتاب
خواهر خرسی امسال به پیش‌دبستان می‌رود. حالا تابستان تمام شده و همه‌ بچه‌های شهر خرس‌ها آماده‌اند بروند مدرسه به جز خواهرخرسی. او دوست دارد در خانه پیش مامان و بابا بماند. خواهرخرسی می‌ترسد که مدرسه را دوست نداشته باشد. اگر معلمش مهربان نباشد چی؟ اگر دوست جدید پیدا نکند چی؟ ...

سارا دیگه پستونک نمی‌خوره: راهنمای ترک پستانک دخترها

معرفی کتاب
سارا همیشه در دهانش پستانک بود. روزها موقع بازی، ‌ شب‌ها وقت خوابیدن و حتی در حمام... یک روز مامان به سارا گفت: «پستانک برای بچه‌های کوچولوست نه بچه‌هایی به سن تو. پستانک خوردن دندان‌هایت را بزرگ می‌کند. شبیه دندان‌های بانی خرگوشه!» سارا دوست نداشت شبیه بانی خرگوشه بشود. مامان ادامه داد: «پستانک را بده به فرشته‌ی پستانک و به جایش هدیه بگیر. آن‌ها همه جا را گشتند و همه‌ی پستانک‌ها را جمع کردند و پشت در گذاشتند‌. شب سارا از خواب پرید و دید فرشته‌ی کوچولویی روی چراغ خوابش نشسته و‌...

فرانکلین و دوست بزرگ‌تر

معرفی کتاب
مجموعه کتاب‌های فرانکلین حاوی داستان‌هایی آموزنده با تصاویری رنگارنگ است که مسائل زندگی را از زبان لاک‌پشتی به نام "فرانکلین" و دوستانش شرح می‌دهد. به کودکان مهارت زندگی می‌آموزد و به آن‌ها کمک می‌کند تا با محدودیت‌های خود کنار آمده و بر آنها غلبه کنند..
در این کتاب، فرانکلین دوست دارد زودتر بزرگ شود و کارهایی را بکند که بچه‌های بزرگ‌تر می‌کنند. ولی انگار کارهای بزرگ‌ترها خیلی هم ساده نیست. آیا بهتر نیست برای بزرگ شدن عجله نکند؟ ...

دوست ندارم منتظر بمانم!

معرفی کتاب
این داستان درباره کودکی به نام لولا است که صبر ندارند و بسیار عجول هستند. لولا نمی‌تواند نوبت دیگران را رعایت کند. او هروقت مجبور می‌شود برای چیزی صبر کند، ناراحت و عصبانی می‌شود و با همه قهر می‌کند. خواهر لولا از سفر برمی‌گردد و متوجه می‌شود که لولا نمی‌تواند صبر کند. او به لولا راهکاری یاد می‌دهد تا بتواند موقعی که مجبور است صبر کند، ذهنش را مدیریت و به چیزهایی به جز آن موقعیت استرس‌زا فکر کند.

شست خوشمزه!

معرفی کتاب
بسیاری از خردسالان عادت دارند شست دست خود را می‌مکند و این عادت ناسالم در سنین کودکی نیز با آن‌ها همراه است. کتاب حاضر قصد دارد با بازگوکردن داستانی درباره دختری که نمی‌توانست عادت مکیدن شست دستش را متوقف کند، کودکان و والدین را با روش‌ها و راهکارهایی برای ترک این عمل مضر آشنا کند.
دختر کوچولوی داستان، پس از مراجعه به پزشک و تلاش و تمرین، پس از یک ماه توانست عادت مکیدن شستش را ترک کند.

می‌خواهم برنده شوم!

معرفی کتاب
این کتاب درباره برنده‌شدن است و از آن مهم‌تر چطور برنده‌شدن! بسیاری از مادر و پدرها برای اینکه فرزندانشان خوشحال شوند، اجازه می‌دهند او در بازی‌ها برنده شود اما این گذشت و فداکاری در فضاهای اجتماعی همچون مدرسه و... وجود ندارد. شازده فرفره هم دچار این مشکل است. او در مدرسه برخلاف خانه همیشه برنده نیست و با وجود اینکه تمام تلاشش را می‌کند اما باز هم جام قهرمانی را مال خود نمی‌کند. این بخش غمگین ماجراست اما اتفاق خوب دیگری برای او رخ می‌دهد که در داستان پیش‌رو برای شما بازگو شده است.

وقتی نگران می‌شوم

معرفی کتاب
گاهی اوقات چه برای کودکان چه بزرگ‌ترها پیش می‌آید که بدون دلیل خاصی نگران‌تر از باقی اوقات شوند و از چیزهای کوچک بترسند. در این داستان سام کوچولو، از واکسن، سگ در خیابان و تاریکی اتاقش می‌ترسد. سام احساساتش را با مادر و پدرش در میان می‌گذارد و ایشان برای او توضیح می‌دهند که این حس طبیعی است و برای همه پیش می‌آید. آن‌ها با توضیح و صحبت‌کردن نگرانی‌های سام را برطرف می‌کنند.

وقتی عصبانی می‌شوم

معرفی کتاب
این کتاب درباره عصبانیت کودکان است. گاهی اوقات اتفاقی می‌افتد که چه کودک باشیم چه بزرگسال خشمگین می‌شویم و ممکن است دیگران را ناراحت کنیم. شخصیت داستانی این کتاب (جاش) هر زمان که عصبانی می‌شود، کاری می‌کند تا آرام شود. مثلاً از یک تا ده می‌شمرد و نفس عمیق می‌کشد.
داستان حاضر به کودکان کمک می‌کند تا با روش‌هایی برای فروبردن خشم آشنا شوند و پرخاشگر نباشند.

من دنبال دوست می‌گردم!

معرفی کتاب
بسیاری از کودکان زمانی که وارد مدرسه یا محیط اجتماعی می‌شوند نمی‌توانند دوستی پیدا کنند و تنها می‌مانند. این کتاب در تلاش است به آن کودکان کمک کند تا بتوانند با دیگران دوست شوند. در این داستان شازده فرفره توانست در یک بازی گروهی با همان افرادی دوست بشود که اولین روزهای مدرسه نمی‌خواستند با شازده فرفره دوست باشند.
نویسنده راهکارهایی همچون مهربان‌بودن و گذشت از خطاهای دیگران(مانند کاری که شازده فرفره کرد) را یکی از راه‌های دوست‌شدن با دیگران معرفی می‌کند.