Skip to main content

چه فکر خوبی!

معرفی کتاب
یک روز مادر یک جعبه مداد رنگی از بازار خرید و آن را به دو پسرش داد. برادرها مدادهای رنگی را بین خود تقسیم کردند و مشغول نقاشی شدند. اما هر نقاشی که می‌کردند با واقعیت فرق داشت. بالاخره فکر خوبی به ذهن آنها می‌رسد و تصمیم می‌گیرند شریک بشوند و مدادها مال هر دو نفر آن‌ها باشد...

تبر

معرفی کتاب
داستان تبری است که به یک جنگل می آید و چون درختان جنگل متحد نیستند، بسیاری از آنها را قطع می کند، اما همین تبر، به جنگل دیگری می رود که گیاهان و درختان در هم پیچیده اند و با هم محکم شده اند و اتحاد دارند....

یک‌دو‌سه‌های!

معرفی کتاب
خورشید صبح طلوع می‌کند، ولی ابر سیاهی جلوی آن را گرفته است. او نگران مردم است که از کارها عقب می‌افتند. از بچه باد کمک می‌گیرد، او نمی‌تواند ابر را جابه جا کند. مادر ابر می‌آید، او هم نمی‌تواند و....