شعرهایی درباره روزه
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه چند جلدی «ما کودکان مسلمان» است. در این جلد شعرهایی درباره «روزه» با عناوین نزدیک افطار، کله گنجشکی، مهمانی خدا و صبح عید آمده است که همگی برای نهادینه کردن این واجب الهی در وجود کودکان است. این اشعار زیبا کودک را با خود همراه میکند تا با مفاهیمی مانند سحر و افطار در ماه مهمانی خدا بیشتر انس پیدا کند.
شعرهایی درباره شکرگزاری
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه چند جلدی «ما کودکان مسلمان» است. در این جلد شعرهایی درباره شکرگزاری با عناوین تشکر، هدیه خدا و متشکرم آمده است که همگی برای نهادینه کردن این فضیلت الهی در وجود کودکان است. شکر گذاری خصلتی است که انسانهای متدین در برابر لطف و رحمت پروردگار انجام میدهند، ویژگی شایستهای که باعث افزایش نعمت میگردد و توجه خداوند را جلب مینماید. سرودههای کتاب پیش رو کودکان را با این ویژگی خوب آشنا میسازد و باعث تقویت حس شکرگزاری در آنان میشود.
خرگوشها
معرفی کتاب
برفی خرگوشی است که بچه هایش قربانی یک روباره میشوند. درست زمانی که از خانه بیرون رفته است تا برایشان غذا پیدا کند. برفی از این ماجرا بسیار غمگین و افسرده میشود اما ترس و ناامیدی را به دلش راه نمیدهد. او به سراغ خرگوش پیری میرود و از او تقاضای راه چاره میکند. خرگوش پیر به او میگوید راه چاره در همبستگی و اتجاد همه خرگوشها است. او در شبی همه خرگوشها را دور هم جمع میکند ماجرا را تعریف می کند....
مسافر دریا
معرفی کتاب
سوفیا عروسک خرسیاش را خیلی دوست داشت. عروسکی که اول برای پدربزرگش بود، بعد برای مادرش و حالا برای او بود. آنها با هم همه جا میرفتند. یک روز قرار شد همراه بابا و عروسک خرسی به ساحل بروند. آنها باهم خیلی بازی کردند و خیلی هم خوش گذراندند. اما ناگهان طوفان از را رسید؛ با عجله همه چیز را جمع کردند و برگشتند به خانه. آنها آنقدر عجله داشتند که متوجه باز بودن در کیف سوفیا نشدند و خرسی پرت شد بیرون.... سوفیا و پدرش همه جا را گشتند و از همه پرس و جو کردند؛ تا اینکه سالها بعد...
دوست بهتره یا کلوچه؟
معرفی کتاب
تنهایی یکی از پیچیدهترین چالشهای بشر است و راهحل آن شروع دوستی با انسانهای گوناگون است، اما این کار چندان آسان نیست. این داستان درباره آغاز یکی از دوستیهای پیچیده است.
دودیدا نام کودکی بود که در کلبهشان روی نوک کوه با پدر و مادرش زندگی میکرد. او همیشه تنها بود و هیچ دوستی نداشت. آرزو کرد تا همسایهای برای آنها بیاید و کودکی همسن و سال او داشته باشند. یک روز صبح که از خواب بیدار شد، دید که در کوه روبهروی خانهشان خانواده ساکن شدهاند و کودکی نیز میان آنهاست. دودیدا خوشحال شد و تصمیم گرفت با آن کودک دوست شود اما کار به این آسانیها نبود و ایجاد رفاقت سختیهایی داشت. این دشواریها برای شروع دوستی را در داستان پیشرو خواهید خواند.
دودیدا نام کودکی بود که در کلبهشان روی نوک کوه با پدر و مادرش زندگی میکرد. او همیشه تنها بود و هیچ دوستی نداشت. آرزو کرد تا همسایهای برای آنها بیاید و کودکی همسن و سال او داشته باشند. یک روز صبح که از خواب بیدار شد، دید که در کوه روبهروی خانهشان خانواده ساکن شدهاند و کودکی نیز میان آنهاست. دودیدا خوشحال شد و تصمیم گرفت با آن کودک دوست شود اما کار به این آسانیها نبود و ایجاد رفاقت سختیهایی داشت. این دشواریها برای شروع دوستی را در داستان پیشرو خواهید خواند.