باور کنید من مرغ ماهیخوار نیستم!
معرفی کتاب
این کتاب بازآفرینی قصه مرغ ماهیخوار و خرچنگ، از «کلیله و دمنه» است. مرغ غمخورک برای ماهیها اصل داستان را تعریف میکند. او میگوید خرچنگ دروغ گفته تا آنها را فریب دهد و او را بدنام کند و چون امسال هم خشکسالی بدی در راه است، پس بهتر است تا خرچنگ بیرحم نیامده، مرغ غمخورک با ماهیها به برکهای پرآب و زلال سفر کنند... .
عملیات مخفی
معرفی کتاب
«مایکل»، کارآگاه زبل، پروندههای زیادی را حل کرده است. همسایهاش، «الیور»، از او میخواهد دزد آشغال محله را پیدا کند. الیور میخواهد بفهمد کسی که هرشب آشغالها را زیرورو میکند، کیست. این اولین پرونده شبانه کارآگاه زبل است. او تحقیقاتش را شروع میکند و بعد از مدت کوتاهی به نتایج خوبی میرسد. کارآگاه متوجه میشود چه کسانی این کار را نکردهاند! پس زیرورو کردن سطل آشغال الیور کار چهکسی است؟
نقاشی گمشده
معرفی کتاب
همه بچههای محل میدانند که وقتی چیزی گم میشود، باید از کارآگاه زبل کمک بخواهند. نقاشی «آنی» که از سگش کشیده، گم است و او از «مایکل»، یعنی همان کارآگاه زبل میخواهد تا آن را پیدا کند. کارآگاه تحقیقات را از اتاق آنی شروع میکند. او همهجا را میگردد و سرانجام یک نقاشی در سطل کاغذباطلهها پیدا میکند؛ اما این نقاشی آنی نیست! حالا کارآگاه زبل به سراغ کسانی میرود که نقاشی را دیدهاند. آیا او میتواند نقاشی آنی را پیدا کند؟
پسر من، میو
معرفی کتاب
سال پیش در اخبار رادیو خبری پخش شد مبنی بر اینکه پسری نُه ساله ناپدید شده است. «کارل آندرس» از خانهاش خارج شده و دیگر برنگشته بود... . او پسربچهای تنها و غمگین است که دوست دارد مثل بچههای دیگر در خانهای پُرمهر، همراه با پدر و مادری مهربان زندگی کند. روزی کارل غولی را از توی چراغ جادو آزاد میکند و... .
زندگی روی در یخچال
معرفی کتاب
«کلر» درگیر ماجراهای نوجوانی است؛ دبیرستان، دوستان و شناخت هویت تازهاش. مادر مجبور است دستتنها هم به امور خانه رسیدگی کند و هم مسائل شغلیاش را پیش ببرد. مادر و دختر بهندرت یکدیگر را میبینند و عمده ارتباطشان از طریق یادداشتهایی است که برای هم روی درِ یخچال میگذارند تا اینکه زندگیشان دستخوش بحرانی بزرگ میشود و مادر مبتلا به سرطان میشود!
دختر سرگردویی
معرفی کتاب
بدن دختر سرگردویی از ترکه درخت سیب بود، سرش یک گردو که دماغ خیلی نوکتیزی روی آن رشد کرده بود. لباسش از پارچه کتان شطرنجی و... . خانهاش از بریدههای چوب ذرتی بود که خوب به هم چفت شده بود. این خانه زیر درختچه یاس بنفش قرار داشت که... . روزی کلاغ که همیشه به دختر سر میزد، برایش خبر آورد که این زمستان، قرار است خانواده «براون» همه با هم به شهر بوستون بروند! دختر سرگردویی که نمیتواند این خبر را باور کند، تصمیم میگیرد خودش حقیقت را کشف کند و... .
عمو نوروز و پیرزن
معرفی کتاب
این کتاب از مجموعه «قصههایی از ادبیات شفاهی ایران»، داستان عمونوروز و پیرزن را روایت میکند. مردم با ذوق و شوق درو پنجرههایشان را باز میکردند یا به باغ و صحرا میرفتند تا آمدن عمونوروز را ببینند؛ اما یک نفر بیشتر از همه دوست داشت او را ببیند و هرسال روز اول بهار، بعد از آب و جارو کردن خانه، کنار سفره هفتسین مینشست و منتظر او میشد؛ اما... .
خاله پیرزن
معرفی کتاب
خانه خالهپیرزن خیلیخیلی کوچک بود. یک شبِ سرد، پیرزن زود شامش را خورد و خوابید؛ اما هنوز به خواب نرفته بود که صدای در بلند شد! وقتی پیرزن در را باز کرد، گنجشککوچولو را دید که از سرما میلرزید. او از پیرزن خواست تا آن شب را در خانه او مهمان باشد. پیرزن قبول کرد و گنجشک را راه داد؛ اما چنددقیقه بعد دوباره صدای در بلند شد! و... مهمانهای ناخوانده یکی پس از دیگری از راه میرسیدند و از پیرزن میخواستند که شب را آنجا بمانند؛ اما آیا خانه به آن کوچکی برای همه آنها جا دارد؟
ننه ماهی
معرفی کتاب
در میدان شهر جشن بزرگی برپاست. همه دخترها جمع میشوند تا پسر پادشاه آنها را ببیند. «گیسگلابتون» هم دلش میخواهد به میدان شهر برود؛ اما او باید در انبار خانهشان بماند و یک کوه عدس و لوبیا و نخود و ماش را از هم جدا کند و برای شام یک ماهی بزرگ بپزد. گیسگلابتون تا آخر شب هم نمیتواند این کار را تمام کند؛ اما شاید مرغهای دریایی و ماهیها بتوانند کمکش کنند!