پسری که پدر خواندهاش مرگ بود و داستانهای دیگر
معرفی کتاب
قصهها و افسانههای عامیانه به مثابه دانش فرهنگی، به خوبی کارکردهای قصهها را در فرایند فرهنگپذیری نشان میدهند و نقش اساسی در دنیای کودکان و رشد فکری ــ روانی آنها دارند. این کتاب دربردارنده 17 داستان کوتاه از افسانههای عامیانه آلمانی است. داشتن اعتمادبهنفس، طمع کار نبودن و راههای خوشبختی از نکات مطرح در این قصههاست.
خضر(ع)
معرفی کتاب
به فرمان خدا، حضرت موسی به دنبال مردی عابد و حکیم میرود تا از وی پیروی کند. آن مرد از نوادگان نوح است. مردی که همیشه زنده است و هرگز نمیمیرد. خضر لقب اوست. حضرت موسی او را پیدا میکند. حضرت خضر کارهای عجیبی انجام میدهد که موسی علت آن را نمیفهمد. کشتی را سوراخ میکند، پسربچۀ بیگناهی را میکشد و دیوار فروریختهای را تعمیر میکند.
صالح(ع)
معرفی کتاب
مردم قوم ثمود برای ایمان آوردن به خدا از حضرت صالح میخواهند که از دل کوه شتری بیرون بیاورد. صالح پیامبر این کار را انجام میدهد؛ اما مردم معتقدند که این کار جادویی بیش نیست و مرتب بهانهتراشی میکنند. با وجود اینکه حضرت صالح آنها را از آزار شتر برحذر داشته است؛ ولی مردم شتر را میکشند، سپس عذاب الهی نازل میشود.
عزیر(ع)
معرفی کتاب
هنگامی که بختالنصر در بابل به قدرت رسید، معابد یهودیان را سوزاند و آنها را کشت و به اسارت گرفت. عُزیر پیامبر که آوازه عدالت و خداباوری کوروش کبیر، پادشاه بزرگ ایران را شنیده بود، از او خواست که قومش را از ستم بختالنصر برهاند. کوروش پذیرفت و بعد از آن یهودیان از آوارگی نجات یافتند؛ اما کتاب مقدس آنها از بین رفته بود. عُزیر پیامبر تورات را دوباره نوشت؛ اما یکباره ناپدید شد.
دانیال(ع)
معرفی کتاب
بختالنصر، پادشاه سرزمین بابل، حاکمی مستبد و زورگو بود که از مردم به سختی کار میکشید و مالیات زیادی میگرفت. دانیال پیامبر که مردی دانشمند و حکیم بود و همیشه به مردم کمک میکرد، از او خواست که دست از ظلم بردارد؛ ولی بختالنصر او را در چاهی زندانی کرد. بعد از مدتی پادشاه خوابی دید که هیچکس نتوانست آن را تعبیر کند.
ابراهیم(ع)
معرفی کتاب
نمرود برای اینکه پسری به دنیا نیاید، ازداوج را ممنوع کرد. مأموران نمرود کسانی را که پنهانی ازدواج میکردند و یا بچهدار میشدند، دستگیر و زندانی میکردند؛ ولی ابراهیم به دنیا آمد و دور از چشم نمرود و سربازانش بزرگ شد. او بعد از سالها به شهر بازگشت و نزد عموی سنگتراشش مشغول به کار شد. روزی همه بتها را شکست و تبر را به دست بت بزرگ داد. ابراهیم محکوم به سوختن در آتش شد.