Skip to main content

این کتاب را ممنوع کنید

معرفی کتاب
کتاب مورد علاقه­ ی «امی­­ آن»، ممنوع شده! قهرمان کتاب‌خوان قصه ما، هرچه توی کتابخانه دنبال کتاب مورد علاقه‌اش می­ گردد، آن را پیدا نمی­ کند. کتابدار مدرسه می­ گوید این کتاب را از قفسه‌­ها جمع کرده­‌اند چون مادر یکی از دانش‌­آموزها آن را برای مطالعه بچه‌‌ها مناسب نمی‌داند. همیشه همه­ جای دنیا، آدم‌ هایی هستند که خیال می­ کنند می­ توانند به جای دیگران فکر کنند و تصمیم بگیرند! بچه‌‌های مدرسه، تصمیم می‌گیرند نشان دهند که این برداشت صحیح نیست. این کوشش‌ها، علاقه‌مندی بچه‌ها را نسبت به مطالعه در پی دارد؛ حتی کسانی که به مطالعه علاقه‌ای نداشته‌‌اند...

گل‌جمال: دو عاشقانه از ترکمن صحرا

معرفی کتاب
«ایلیار» در ساندویچی آقا «قهرمان» با «آبای» که یک افغان است، دوست می‌شود. آن‌ها یک‌بار دعوای مفصلی می‎کنند؛ ولی از آن به بعد، تبدیل به دوستان صمیمی می‎شوند. ایلیار عاشق خواهر آبای، «گل‌جمال»، می‌شود؛ اما ایران افغانی‌ها را بیرون می‌کند. پس آن‌ها به ناچار از ایران کوچ می‌کنند. برادرش می‌میرد و در بندر ترکمن دفن می شود. پدر سکته می‌کند و او هم می‌میرد. دَه سال بعد، ایلیار آن‌ها را پیدا می‌کند؛ ولی «گل‌جمال» بعد از نُه سال انتظار، با یک روستایی قزاق ازدواج کرده و... .

آتش شوق: داستان‌هایی از زندگانی شیخ ابوالحسن خرقانی

معرفی کتاب
«ابوالحسن خرقانی» از بزرگان مشایخ ایران بود.زُهد و مبارزه با نفس یکی از اصول زندگانی و پایه‎های مکتب عرفانی شیخ بود. عرفان مثبت و سازنده‎ای که علاوه‌بر پارسایی و ساده‎زیستی، بر اصل محبت به دیگران و مردم‌دوستی نیز تأکید بسیار داشت. کتاب حاضر حاوی دَه داستان از زندگی این عارف است. در یکی از داستان‌ها آمده است، شبی بعد از نماز، سرِ سفره شام، شیخ دست دراز می‎کند تا از آش چغندر بخورد؛ اما ناگهان دستش را پس می‎کشد و می‎گوید از این غذا تاریکی می‎آید! مشکل چیست؟ و چرا شیخ این حرف را می‌زند؟

انجمن سری بندیکت1

معرفی کتاب
شخصیت اصلی داستان (رینی مولدن) پسر یتیمی است که در یتیم خانه زندگی می کند. یک روز آگهی یک آزمون را در روزنامه می بیند که از علاقه مندان دعوت کرده، هر کس استعداد ویژه ای در خودش دارد، شرکت کند. رینی و تعدادی از دوستانش در آزمون شرکت می کنند و تنها چهار نفرشان قبول می شوند. بر گزار کننده آزمون آقای "بندیکت" است که یک انجمن مخفی راه انداخته تا دنیا را از خطر یک نابغه دیوانه برهاند. آن دیوانه مدرسه ای دایر کرده است که در آن با دانش آموزان کاری می کنند که توانایی فکر و تحلیل نداشته باشند. سر انجام بعد از ماجراهای بسیار، بچه های انجمن سری موفق می شوند....

لبخندی برای سوفیا

معرفی کتاب
"جمشید" و "حمید"، شخصیت های نوجوان داستان همراه دایی "رضا" و عمو "صابر" که کامیون دار هستند، می خواهند یک محموله گندم را از بندر پهلوی(سابق) به تهران قحطی زده ببرند. در همین حین یک کشتی حاوی صدها لهستانی اسیر در سیبری در بندر لنگر می اندازد و مقامات محلی الزام می کنند که اسرا هم روی بار گندم سوار شوند تا از طریق تهران به لهستان برگردانده شوند. در این بین شخصیت داستان با دختر نوجوان لهستانی به نام "سوفیا" آشنا می شود و رابطه ای عاطفی بین آن ها شکل می گیرد. سر انجام بعد از ماجراها و تعلیق های گوناگون و در ضمن مروری بر روزهای پر آشوب به قدرت رسیدن رضا خان میر پنج، اسرا و بار گندم به تهران می رسند و ....

خدا لعنت کند سیاوش را

معرفی کتاب
کتاب حاضر حاوی چهار داستان کوتاه است. «میم. نون»، «زردکوه»، «بیل‌باز» و «خدا لعنت کند سیاوش را»، نام این داستان‌هاست. داستان «خدا لعنت کند سیاوش را»، درباره اختلاف مردم دو روستا درباره عَلَمی است که سیل با خود آورده و وسط دو روستا رها کرده است. اهالی هر روستا ادعا می‌کند که عَلَم متعلق به آن‌هاست و... . سرانجام تصمیم می‌گیرند هر کسی توانست عَلَم را بلند کند، متعلق به روستای او باشد؛ اما هیچ‌کس نمی‌تواند این کار را انجام دهد. آن‌ها سعی می‌کنند عَلَم را سبک کنند؛ ولی بی‌نتیجه است تا اینکه... .

کلوپ آدم‌های ناراضی

معرفی کتاب
این کتاب حاوی چهار داستان کوتاه است، به نام‌های «کافه ستاره»، «کلوپ آدم‌های ناراضی»، «عکس خانوادگی» و «فرصت». داستان «کافه ستاره» درباره مرد جوانی به نام «سعید» است. او ده سالی است که در تهران زندگی می‌کند و معتقد است باید در تهران بماند تا به رویاهایش برسد؛ اما حالا در سن ۲۸ سالگی، رویاهایش را فراموش کرده است و احساس پیرمردها را دارد. او به امید تازه‌ای نیاز دارد تا دوباره سرحال و قبراق شود تا اینکه همسر دوستش، برای ازدواج، دختری به نام «مریم» را به او معرفی می‌کند. آن‎ها در کافه ستاره با هم قرار می‎گذارند. سعید خیلی از مریم خوشش می‎آید؛ اما... .

گنامینوها قدر آدم را نمی‌دانند

معرفی کتاب
چهار نوجوان برای شرکت در کلاس «انتخاب»، معرفی شده‌اند. معلم این کلاس، حاضر نیست به مدرسه برود و قبول کرده است که فقط به این چهار نفر درس بدهد! معلمی که در همسایگی بچه‌ها خانه دارد؛ ولی هیچ‌کدام او را نمی‌شناسند و هیچ‌کدام نمی‌دانند درس انتخاب چیست. جلسه اول کلاس، آقای معلم توضیح می‌دهد، انتخاب درسی است که به ما یاد می‌دهد چشم و گوشمان را باز کنیم. او درباره آفرینش انسان و نافرمانی شیطان می‌گوید و اینکه شیطان سوگند خورده است فرزندان انسان را فریب دهد و... .

من یک لاک‌پشتم

معرفی کتاب
زمان جنگ است. «ایاز» به خاطر نمره ریاضی‌اش هر روز کتک می‌خورد. معلم ریاضی، لاک‌پشت صدایش می‌کند و ایاز فکر می‌کند شاید به علت بلوز کاموای سبزی است که می‌پوشد. یه روز خبر شهادت دایی ایاز را می‌آورند. او همچنان در مدرسه کتک می‌خورد تا اینکه پدرش با معلم ریاضی دست‌ به یقه می‌شود و ریاضی را به او یاد می‌دهد. حالا دل ایاز گرم شده است؛ اما روزی متوجه می‌شود که پدرش هم می‌خواهد به جبهه برود. او سعی می‌کند مانع شود؛ ولی بی‌نتیجه است و او همچنان با معلم ریاضی مشکل دارد. بچه‌های دیگری هم هستند که با این معلم مشکل دارند و گویا براش نقشه‌ای کشیده‌اند.

در خواب‌هایم

معرفی کتاب
زن قالی‌باف برای نجات خانه‌اش از خراب شدن، نذر می‌کند قالیچه کوچکی ببافد و تقدیم حرم «امام‌رضا» (ع) کند. از طرفی «هانی»، پسر «سیدهاشم معبر»، عاشق «نبات»، نوه «حاج‌یحیی»، می‌شود. یحیی دنبال جفت قالیچه‌اش می‎گردد و شرط می‌کند اگر جفت قالیچه پیدا شود، با ازدواج نبات و هانی موافقت کند؛ اما حاج‌یحیی در اثر سکته ناگهانی در بیمارستان بستری می‌شود و بعد از چند ساعت، در حالی که خانواده خوشحال‌اند که خدا عمر دوباره‌ای به او داده است، از دنیا می‌رود و... .