شلوغترین روز درباغوحش
معرفی کتاب
آقای «راجا» هشت سال است که مسئول نگهداری از کرگدن است؛ ولی احساس میکند به تغییر نیاز دارد. او از آقای «پیکلز»، مدیر باغ وحش، میخواهد که فقط برای یک روز جایش را عوض کند! آقای پیکلز جای او را با دوشیزه «اینگلبی» که مسئول مراقبت از حشرات است، عوض میکند؛ اما آن روز تبدیل میشود به شلوغترین روز باغ وحش! چون بقیه کارکنان نیز جایشان را عوض کردهاند! شامپانزهها شلوغبازی درمیآورند، کرگدن میغرد و خرس قطبی با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت به طرف خیابان میدود!
مجموعه تمرینهای خلاقیت (جلد1)
معرفی کتاب
کتاب حاضر مجموعهای از تمرینهای خلاقیت را در بر دارد. فعالیتهای این کتاب که جلد اول از مجموعهای سهجلدی و شامل سه دسته تمرین است. بعضی از فعالیتها عبارتاند از: با این چه کنیم، جمله سازی، بازی با واپگان، و طراحی کنیم. نحوۀ انجام هر فعالیت در نخستین فعالیت از آن گروه شرحداده شده است. همچنین شاخهای که فعالیت به آن تعلق دارد و زیرشاخههای مربوط نیز اعلام شدهاند.
دسیسه آدامسی
معرفی کتاب
«کیویاتکوفسکی» یک کارآگاه خصوصی است و از همان روزی که میتواند فکر کند به این موضوع پی میبرد. او عاشق آدامس «کارپنترز» است و به هیچوجه حاضر نیست آدامس دیگری را امتحان کند. اولین ماجرای کارآگاهی او درباره ناپدید شدن بستههای آدامس محبوبش از پیشخوان دکه سرِ کوچهشان است؛ وقتی او برای خرید آدامس به دکه «اولگا» میرود و متوجه میشود که اولگا چندروز است که آدامس سفارش میدهد؛ اما ناپدید میشوند و او نمیداند که چطور این اتفاق میافتد!
راز اسکیت گمشده
معرفی کتاب
«کیویاتکوفسکی»، عاشق سردرآوردن از اسرار و معماهاست. او خودش را کارآگاه خصوصی درجه یک میداند، همردیف شرلوکهولمز! دومین پرونده او پیدا کردن اسکیتهاست. «فریتس»، سفارشهای تلفنی پیتزا را با اسکیت میبرد دَمِ در خانهها؛ اما برایش مشکلی پیش میآید، کفشهای اسکیتش را موقع کار میدزدند و او مجبور میشود پابرهنه به خانه برگردد. این پرونده ابتدا خیلی پیشپاافتاده به نظر میرسد و کیویاتکوفسکی نمیتواند تصورش را بکند که اصل ماجرا چیست!
فروشگاه ساحره
معرفی کتاب
صبح روز جشنی باشکوه، ساحره فروشگاه اسباب بازی های جذابش را باز می کند و قطاری برقی و فوق العاده زیبا، به نام زوربین لاجوردی را بیرون می کشد و آن را در ویترین فروشگاهش می گذارد. با آمدن این قطار، همه اسباب بازی ها جان می گیرند. اسباب بازی ها وقتی پسری کوچک و فقیر را می بینند که نمیتواند اسباب بازی دلخواهش را بخرد، تصمیم می گیرند فرار کنند تا پیش پسرک بروند و سفری پرماجرا را شروع کنند. آیا اسباب بازی ها به پسرک فقیر می رسند؟ چه سرنوشتی در انتطارشان خواهد بود؟
یکی بود که خودش نبود
معرفی کتاب
بارون لامبرتو پیرمردی نود و سه ساله، ایتالیایی و ثروتمند است که با بیست و چهار بیماری دست و پنجه نرم می کند. او همراه پیشخدمت باوفایش در جزیره سن جولیو روزگار می گذراند. بارون که در آستانه مرگ قرار دارد و به دنبال جاودانگی است، یکباره جوان، سر حال و شاداب می شود. راهزنان برای دریافت پولل او را گروگان می گیرند، اما هر کاری می کنند بارون جوان تر و سرحالتر از دیروز می شود. چه رازی در میان است؟ او را جادو کرده اند؟
با فکرهای تازه چه میکنی؟
معرفی کتاب
بر سر ایدهها چه میآید؟ کتاب حاضر از مجموعهای چند جلدی، با هدف آموزش فلسفه به کودکان، میکوشد مخاطب را به فکرکردن دربارۀ ایدههایش و چگونگی تبدیل آنها به نوشته، اختراع یا تولید، راهنمایی کند. داستان این کتاب کودکی را به تصویر میکشد که دنبال فکر خود میرود و در این مسیر تفکرات تازهای نسبت به دنیا و اطراف خود پیدا میکند.
با مشکلهای جدید چه میکنی؟
معرفی کتاب
با انبوه مشکلات چه باید کرد؟ کتاب حاضر، از مجموعهای چند جلدی، با هدف آموزش فلسفه به کودکان، میکوشد مخاطب را به فکرکردن دربارۀ نگرانیها و مشکلاتش و روبهروشدن با آنها راهنمایی کند. داستان این کتاب، کودکی را به تصویر میکشد که از مشکلش گریزان است، اما در نهایت به این نتیجه میرسد که با آن روبهرو شود. مشکلش فرصت خوبیاست تا یادبگیرد، رشد کند و شجاع شود.
با فرصتهای خوب چه میکنی؟
معرفی کتاب
بر سر فرصتها چه میآید؟ کتاب حاضر، از مجموعهای چند جلدی، با هدف آموزش فلسفه به کودکان، میکوشد مخاطب را به فکرکردن دربارۀ فرصتهای جدید زندگی دعوت کند. داستان این کتاب، کودکی را به تصویر میکشد که از فرصتهای جدید میترسد، اما در نهایت به این نتیجه میرسد که آنها را امتحان کند و با آنها همراه شود. خود واقعیاش را بشناسد و مسیر زندگی را پیدا کند.
قطار فراری
معرفی کتاب
«چوچو» لوکوموتیو بخار کوچولویی بود که با واگنهای پر از مسافر و بارها و بستههای پستی، از ایستگاهی در شهر کوچک به ایستگاه مهمی در شهر بزرگ میرفت و برمیگشت. روزی فکر کرد که چقدر از این کار خسته شده است و اگر این واگنها نباشند، میتواند به تنهایی، خیلی راحت و آسان حرکت کند. آن وقت همه مردم او را نگاه میکنند و میگویند: «بهبه! چه قطار زرنگی!». روز بعد چوچو به تنهایی راه افتاد و...؛ اما او بدون لوکوموتیوران و مأمور سوخت تا کجا میتوانست پیش برود؟