Skip to main content

آشپزباشی و ملاقه نارنجی و سه داستان دیگر

معرفی کتاب
کتاب حاضر شامل 4 داستان با این عناوین است:«وقتی یلدا آمد»، «کوچک‌ها را دست‌کم نگیر!»، «دوقلوها» و « آشپزباشی و ملاقه نارنجی»
در داستان «کوچک‌ها را دست‌کم نگیر!» کودکان با یک شکارچی آشنا می‌شوند که حیوانات جنگل را شکار می کند. تا اینکه موشی از داخل زمین از اتاقش بیرون آمده و او را کلافه کرده و خوابش را به هم می‌زند. موش او را رها نمی‌کند و نقطه به نقطه اتاقش را سوراخ می کند و سرانجام شکارچی یک تصمیم جدید می‌گیرد...

مهمان عزیز

معرفی کتاب
این داستان درباره چگونه به شهادت‌رسیدن امام رضا(ع) از زاویه نگاه خدمتکاری است که برای مهمان مأمون الرشید در انگورها زهر فرو کرده بود. نویسنده در این کتاب میزان علاقه آن خدمتکار به امام رضا(ع)، وحشت و التهاب درونی او به‌خاطر جنایتی که درحال ارتکاب آن است و ترس او از اینکه مردم از این اقدام مطلع شوند که او در شهیدکردن امامشان نقش داشته است را روایت می‌کند...

مثل ماه و شکوفه‌ها

معرفی کتاب
کتاب حاضر ماجرای ولادت امام رضا(ع) را از زاویه نگاه دخترکی به نام سمانه که در شهر مدینه زندگی می‌کرد و دوست داشت نوزاد نجمه خاتون و امام موسی کاظم(ع) را ببیند روایت می‌کند. سمانه و مادرش برای تبریک‌گفتن وارد خانه امام موسی کاظم(ع) شدند. سمانه در کنار باقی زنان ایستاد و به صحبت‌های نجمه خاتون درباره نوزادش که با بقیه بچه‌ها متفاوت بود گوش داد. او از اینکه در خانه داناترین فرد روزگار بود و کودک والامقام ایشان را می‌دید، بسیار خوشحال بود.
نویسنده در این داستان تلاش می‌کند تا فضای شهر مدینه و ارادتی را که مردم به امام موسی کاظم(ع) و فرزندشان، امام رضا(ع)، داشتند، شرح دهد.

آموزش ریاضی با قصه‌ لاک‌پشت و خرگوش

معرفی کتاب
این کتاب در قالب داستان و بازی، تمرین‌ها و فعالیت‌های گوناگون ریاضی را به کودکان می‌آموزد. موضوعاتی که نویسنده قصد دارد آن‌ها را آموزش بدهد مباحثی همچون: شمارش، جمع، زنجیره اعداد، ایجاد الگو و تفریق‌کردن است. کودکان در خلال این داستان‌بازی، با موضوعات هنری، همچون رنگ‌آمیزی و داستان‌پردازی، نیز آشنا می‌شوند.

قصه یک پیراهن

معرفی کتاب
این داستان درباره یک معجزه است. دخترکی که نابینا شده و دیگر امیدی به دیدن جهان ندارد. در همین زمان تکه پارچه‌ای سبزرنگ از پیراهن امام رضا(ع) که روی چشم دخترک قرار داشت، با دختر شروع به حرف زدن می‌کند...

فردا عید است

معرفی کتاب
این داستان درباره مراسم عید فطر در زمان مأمون و ولایتعهدی امام رضا(ع) است. مأمون برای فریب مردم و اینکه به دروغ خود و امام رضا(ع) را همچون دو دوست نشان بدهد تا بتواند در شیعیان نفوذ کند، تصمیم گرفت امام هشتم(ع) برگزارکننده و امام جماعت نماز عید فطر باشد. امام رضا(ع) ابتدا قبول نکرد، اما هنگامی که تحت فشار حاکمیت قرار گرفت، ناچاراً پذیرفت اما گفت که نماز عید را به روش پیامبر(ص) و امام علی(ع) می‌خواند. همین اقدام امام(ع) و سخنرانی نافذ ایشان باعث شد تا مأمون نگران شود و نماز عید را لغو و امام رضا(ع) را به کاخ بازگرداند.
این داستان سعی دارد جایگاه امام رضا(ع) بین مردم و دشمنی و دورویی دشمنان ایشان را نمایان کند.

به دنبال آب بروید

معرفی کتاب
داستان پیش‌رو درباره چگونه آمدن امام رضا(ع) از مدینه تا خراسان است. در آن روزگار مأمون دستور داده بود تا امام(ع) را از شهرها گذر ندهند و از مسیری که کسی ایشان را نبیند به مشهد بیاورند. امام(ع) که متوجه شد همراهانشان از گرما و بی‌آبی بیابان آزار می‌بینند دستور داد تا همه به دنبال آب بروند. این جست‌وجو کاروان را با چیزی عجیب روبه‌رو کرد که در این داستان برایتان شرح داده شده است.

می‌خوام برم به مهمونی

معرفی کتاب
این کتاب در قالب شعر برای خردسالان از مجموعه «بازی، شعر، نمایش» است. بازی، ‌ شعر، نمایش از فعالیت‌های مورد علاقه‌ی خردسالان است که زمینه‌های مناسبی را برای پرورش آن‌ها فراهم می‌کند. شعر و ترانه به دلیل داشتن ریتم، تکرار، وزن و موسیقی سازگاری بیشتری با حال و هوای خردسالان دارد و همچنین بخش نمایش آن همان وانمود بازی و یا خاله بازی است که نقش پذیری در آینده را به کودک می آموزد. در این داستان سوسکی کوچولو می‌خواهد مهمانی برود. او با مامان‌جونش رفت توی خیاطی خاله‌جونش تا پیراهن تازه دوخته‌اش را بپوشد. به‌به، چه زیباست! حالا چی کم دارد؟ ...

نخ‌های پشمی رو ببین

معرفی کتاب
این کتاب در قالب شعر برای خردسالان از مجموعه «بازی، شعر، نمایش» است. بازی، ‌ شعر، نمایش از فعالیت‌های مورد علاقه‌ی خردسالان است که زمینه‌های مناسبی را برای پرورش آن‌ها فراهم می‌کند. شعر و ترانه به دلیل داشتن ریتم، تکرار، وزن و موسیقی سازگاری بیشتری با حال و هوای خردسالان دارد و همچنین بخش نمایش آن همان وانمود بازی و یا خاله بازی است که نقش پذیری در آینده را به کودک می آموزد. در این داستان بع‌بعی‌خان شاخدار برای فروش چند کلاف نخ پشمی به بازار رفت. خاله خرسی را دید و گفت: «خاله جون بیا نخ بخر و در فصل زمستان برای خودت یک پتو بباف.» اما خاله خرسی که زمستان‌ها توی غار می‌رود و به پتو نیاز ندارد!...

وای داره بارون می‌باره

معرفی کتاب
این کتاب در قالب شعر برای خردسالان از مجموعه «بازی، شعر، نمایش» است. بازی، شعر، نمایش از فعالیت‌های مورد علاقه‌ی خردسالان است که زمینه‌های مناسبی را برای پرورش آن‌ها فراهم می‌کند. شعر و ترانه به دلیل داشتن ریتم، تکرار، وزن و موسیقی سازگاری بیشتری با حال و هوای خردسالان دارد و همچنین بخش نمایش آن همان وانمود بازی و یا خاله بازی است که نقش‌پذیری در آینده را به کودک می‌آموزد. در این داستان می‌خوانیم: سنجابه داشت لانه می‌ساخت که ناگهان ابرها آمدند و باران گرفت. سنجابه زود دوید تا لانه‌ای پیدا کند. اما در لانه هیچ حیوان دیگری جا نبود. تا این‌که...