داستان

وقتی خبر خوشگذارنی‌های بیوراسپ به اهریمن می‌رسد، بیش از همیشه خوشحال می‌شود. خود را به شکل آشپزی درمی‌آورد و با نیرنگ به کاخ می‌رود و آشپز منتخب شاه می‌شود. بیوراسپ از داشتن چنین آشپز ماهری غرق در شادی است و روزی سیزده وعده غذا می‌خورد و آنقدر چاق می‌شود که دیگر نمی‌تواند حتی از جایش تکان بخورد. روزی آشپز از پادشاه می‌خواهد، شانه‌هایش را ببوسد. شاه با خوشحالی این تقاضای کوچک آشپز را می‌پذیرد.

هدف داستان این است که با روایتی مصور کودک با قیچی و کاربرد آن در زندگی آشنا شود. با درون‌مایه‌ای طنز نه‌تنها این کار را به کودکان آموزش می‌دهد، بلکه باعث شادی و سرگرمی آن‌ها می‌شود. روند داستان به گونه‌ای است که توجه به یگدیگر، نظم و انضباط و استفاده درست از وسایل نیز به کودکان توصیه می‌شود.

در روایتی مصور و با نگاهی تخیلی و طنز ماجراهای موشتلپ‌ها را بازگو می‌شود که میناز از گربه‌های خاندان سیببالاییان را به گروگان گرفته‌اند. بابا‌بزرگ گربه تصمیم دارد تا با طراحی نقشه‌ای حساب‌شده میناز را نجات دهد. داستان نه‌تنها سرگرم‌کننده است، بلکه شادی را به کودکان هدیه می‌کند.

در داستان بچه جادوگرهایی هستند که به دلیل دوستی با شخصیتی به‌ نام جما و ترس او از رفتن به مدرسه، تصمیم می‌گیرند او را به غول تبدیل کنند؛اما مدرسه جای غول‌ها نیست. رخدادهای بعدی داستان علاوه‌بر آنکه به موضوع نظم توجه می‌کند، یادآور این نکته است که هر موجودی به‌خودی‌خود زیباست و می‌تواند به زیبایی زندگی کند. تصاویر کتاب به شکل طنز به تصویر کشیده شده است.

این داستان دربارۀ سگی است که عاشق کتاب و کتاب‌خوانی است و مغازۀ کتاب‌فروشی باز می‌کند، ولی اصلاً مشتری ندارد. مجبور است به تنهایی در مغازه بنشیند و منتظر باشد، تا اینکه فکری به ذهنش می‌رسد. او می‌تواند کتاب بخواند و با خواندن هر کتاب وارد ماجرای جدیدی می‌شود که تنهایی را فراموش می‌کند.

در این کتاب در روایتی ماجراجویانه که شخصیت‌های اصلی آن را گربه‌ها ایفا می‌کنند، آلفونسو، یکی از گربه‌ها متوجه می‌شود که قایقی پر از ماهی به بندرگاه خواهد رسید.آن‌ها شمشیر به دست، نقشه‌ای شجاعانه طراحی می‌کنند تا شاید بتوانند ماهی‌ها را صید کنند. آیا گربه‌هایی که در نقش دزدان دریایی غارتگر هستند، موفق به این کار می‌شوند.

داستان همراه با واژه‌ها و تصویرها بازگو می‌شود و حکایت پسر کوچکی است که پدربزرگش هدیه‌ای را به او می‌دهد و او را به تماشای چیز‌های شگفت‌انگیز که در خانه‌اش پنهان کرده است، دعوت می‌کند. پسر تمام خانه را جست‌وجو می‌کند و درمی‌یابد که چگونه به دنیا و چیزهای اطرافش به درستی نگاه کند. به والدین گرامی توصیه می‌شود که اجازه دهند، کودکان تصاویر را با جزئیات تماشا کنند و ناگفته‌های آن را کشف کنند.

کره‌الاغ قلکش را می‌شکند تا به خرید برود. مادرش سفارش می‌کند که مواظب باشد سرش کلاه نرود. روباه، کره‌الاغ را با زبان چرب و نرمش گول می‌زند و هر وسیلۀ به درد نخور ی که دارد، به او می‌فروشد. کره‌الاغ که فکر می‌کند این وسایل هیچ جا پیدا نمی‌شود، با شوق و ذوق همه را می‌خرد و تمام پول‌هایش را به روباه می‌دهد.

مادر کره‌الاغ از خانه بیرون رفته است و به او سفارش کرده، اگر مهمانی آمد، پذیرایی کند و نگذارد مهمان برود تا مادر برگردد. بز پیر به خانۀ آن‌ها می‌آید و کره‌الاغ آنچه مادرش گفته مو به مو انجام می‌دهد. او عمو بز را بالای اتاق، روی تاقچه می‌نشاند و او را مجبور می‌کند تمام خوراکی‌ها را بخورد. در آخر داستان بز پیر به گریه می‌افتد.

غول چراغ جادو سال‌هاست که از چراغ بیرون آمده است. او کارهای زیادی برای آدم‌ها انجام داده و حالا دیگر خسته است و می‌خواهد به چراغ برگردد، ولی باید یک آدمی‌زاد ورد بخواند تا او بتواند داخل چراغ برود. غول به هر آدمی که می‌رسد از او می‌خواهد که ورد بخواند، ولی هیچ کس این‌کار را نمی‌کند تا سرانجام کودکی ورد را می‌خواند.