یک فکر باحال
معرفی کتاب
مجموعهی ماجراهای جنگل بلوط شامل داستانهای کوتاه و مصوری است که با تکیه بر یکی از احادیث معصومین (ع) نوشته شده است. این داستانها با زبانی کودکانه مهارتهایزندگی، آداب اجتماعی و فردی و صفات و اخلاقیات نیکو را به مخاطبان آموزش میدهند. داستان حاضر درباره سنجابی به نام مخملی و خواهر و برادرش است. مخملی و خواهر و برادرش تصمیم میگیرند که برای تولد مادرشان بلوط جمع کنند. بعد از انجام این کار، شب خسته به خانه برمیگردند. وقتی مخملی کولهاش را باز میکند تا به بلوطهایش نگاهی بیندازد، متوجه میشود که یکی از بلوطهایش کرم دارد. او یک فکری به ذهنش میرسد... . این داستان بر اساس حدیثی از امام حسن مجتبی (ع) نوشته شده است.
پیکنیک ننهخرگوشه
معرفی کتاب
مجموعهی ماجراهای جنگل بلوط شامل داستانهای کوتاه و مصوری است که با تکیه بر یکی از احادیث معصومین (ع) نوشته شده است. این داستانها با زبانی کودکانه مهارتهایزندگی، آداب اجتماعی و فردی و صفات و اخلاقیات نیکو را به مخاطبان آموزش میدهند. داستان حاضر درباره خرگوشک و ننهخرگوشه است. یک شب خرگوشک از ننهخرگوشه پرسید: مامانبزرگ چرا همش توی لانه میمانی و جایی نمیروی؟ خسته نمیشوی؟ ننه خرگوشه با غصه گفت: آخر من نمیتواند تنهایی به گردش بروم؛ چون راه لانه را فراموش میکنم و گم میشوم. خرگوشک تصمیم گرفت فردا مامانبزرگ را به گردش ببرد اما... . این داستان بر اساس حدیثی از نبیاکرم (ص) نوشته شده است.
عنکبوتهای عجیب غریب
معرفی کتاب
مجموعهی ماجراهای جنگل بلوط شامل داستانهای کوتاه و مصوری است که با تکیه بر یکی از احادیث معصومین (ع) نوشته شده است. این داستانها با زبانی کودکانه مهارتهایزندگی، آداب اجتماعی و فردی و صفات و اخلاقیات نیکو را به مخاطبان آموزش میدهند. داستان حاضر درباره زنبورکی است که به دیدار چند عنکبوت میرود و متوجه میشود که آنها برای اینکه بتوانند تار محکم، بزرگ و مناسبی مهیا کنند به کمک هم نیاز دارند اما به یکدیگر کمک نمیکنند. این داستان با نگاهی به حدیثی از امام علی (ع) نوشته شده است.
غیغولی: فسقلیترین دوست شما
معرفی کتاب
«غیغولی فسقلیترین دوست شما» داستان شخصیتی خیالی است که غیغولی در هر صفحه باعث به وجود آمدن اتفاقات ناخوشایندی میشود و ماجراهای جذاب و خواندنی را ایجاد میکند. در نهایت غیغولی متوجه اشتباهات خود شده و آنها را جبران می کند.
در بخشی از کتاب آمده است: «آهای آقای هزارپا، توی آسمون چیکار میکنی؟ آن هزار تا پایت مگر برای راه رفتن روی زمین نیست؟ بیچاره آقای هزارپا! انگار یکی از هزار تا پایش، گیر کرده به پلاستیک زباله...»
در بخشی از کتاب آمده است: «آهای آقای هزارپا، توی آسمون چیکار میکنی؟ آن هزار تا پایت مگر برای راه رفتن روی زمین نیست؟ بیچاره آقای هزارپا! انگار یکی از هزار تا پایش، گیر کرده به پلاستیک زباله...»