Skip to main content

عشق منی مامانی، بابایی دوسِت دارم

معرفی کتاب
فیل کوچولو می‌خواهد احساساتش را به مادرش نشان دهد. او مادرش را به تمام چیزهای زیبای عالم مانند می‌کند. تمام چیزهایی که خیلی دوستشان دارد. مادرش را هم خیلی دوست دارد. اما پدرش چه؟ کتاب را برعکس کن.

نه مزرعه نه گاری، پس کامیون‌سواری

معرفی کتاب
یک کامیون به اسم "آبی" بار میوه حمل می‌کند. او علاوه بر این کار، به حیوانات مزرعه سلام می‌کند و دوستشان دارد. حیوانات مزرعه نیز آبی را دوست دارند و هر زمان که او کمکی بخواهد، صدایش را می‌شنوند و به یاری‌اش می‌آیند. آیا حیوانات مزرعه ماشین‌های دیگر را هم، اندازۀ آبی دوست دارند؟

لطفا این کتاب را باز کن!

معرفی کتاب
دوست دارید کتاب بخوانید؟ کتاب‌ها ما را به دنیای آدم‌های رنگی می‌برند، به ماجراهای جالب و هیجان‌انگیز. وقتی یک کتاب را باز می‌کنید چه می‌بینید؟ یک قصه؟ شخصیت‌های دوست‌داشتنی؟ عکس‌های جذاب؟ تمام این‌ها به اضافه اتفاقات دیگر. این کتاب را که باز کنید یک کتاب دیگر پیدا می‌کنید. بعد یکی دیگر و دوباره یک کتاب دیگر. حالا شما یک عالمه کتاب دارید.

خرسی میگه مرسی

معرفی کتاب
"خرسی" حوصله‌اش سر رفته است و دوست دارد یک اتفاق تازه و هیجان‌انگیز بیفتد. اما تمام کمدهایش خالی از غذا هستند و جز شام درست کردن برای دوستانش فکر دیگری در سر ندارد.خرسی انگار یادش رفته است که چیزی هیجان‌انگیزتر از غذا دارد...

دندون خرسی لق‌شده

معرفی کتاب
"خرسی" در زمان ناهار خوردن متوجه شد که نمی‌تواند غذا را درست بجود و از آن لذت ببرد. انگار دندانش لق شده بود. دوستانش به نوبت تلاش کردند تا دندان لق‌شده را بکنند اما موفق نشدند. خرسی، که زورش از همه بیشتر بود، خودش دست به کار شد و توانست با یک حرکت، آن را بکشد. حالا او با این دندان افتاده چه باید کند؟ شما چیزی دربارۀ فرشته‌ای که دندان‌های شیری را با خود می‌برد شنیده‌اید؟

خرسی و یه دوست جدید

معرفی کتاب
"خرسی" و "موشه" و "راسو" و "زاغه" و "چکاوک" و "موش کوچولو" و "آقا خرگوشه" همه کنار هم هستند و در جنگل قدم می‌زنند؛ پس این صدای کیست که از زیر بوته‌ها به گوش می‌رسد؟ یک دوست جدید؟ چرا خودش را به ما نشان نمی‌دهد؟

خرسی مریضه تب‌داره

معرفی کتاب
"خرسی" تب کرده است و پشت سر هم سرفه می‌کند. دوستانش کل شب را بیدار می‌مانند و از او پرستاری می‌کنند. فردا که خورشید بتابد آیا حال همه خوب خواهد بود؟

خرسی چرا می‌ترسی؟

معرفی کتاب
"خرسی" از خانه بیرون آمده است و در جنگل سبز و بزرگ مثل همیشه دنبال غذا می‌گردد. هوا سردشده است و کم‌کم تاریک می‌شود. خرسی دیگر نمی‌داند خانه‌اش کدام طرف است. او از تاریکی می‌ترسد. از تنهایی و سرما هم دل خوشی ندارد. صدایی از دورها می‌آید. یک صدای ضعیف اما آشنا...

خرسی بازم غذا می‌خواد

معرفی کتاب
"خرسی" از خواب زمستانی بیدار شده و خیلی گرسنه است.تمام جنگل را برای پیدا کردن غذا می‌گردد و هر چه می‌بیند، می‌خورد. یک لحظه صبر کن. انگار بوی غذا می‌آید. یک غذای خوشمزه. اما این بو که از طرف غار خرسی است. کسی می‌داند آنجا چه خبر است؟

گیلی گیلی گرمش شده

معرفی کتاب
"گیلی گیلی" یک فیل کوچک است که خیلی چیزها را هنوز نمی‌داند. او گرمش شده است و می‌خواهد به برکۀ تمساح عصبانی برود. به نظر شما تمساح به او اجازۀ آب‌تنی در برکه‌اش را می‌دهد؟