فرانکلین در صحنه
معرفی کتاب
فرانکلین برای بازی در نمایشِ شاهزاده فندوقشکن، انتخاب شده است. او بارها و بارها تمرین میکند؛ ولی باز هم نگران است که مبادا حرفهایش را فراموش کند. فرانکلین از صحنه و تماشاچیان میترسد و هر بار که روی صحنه میرود، تمام حرفهایش را فراموش میکند. سرانجام به کمک آقای جغد و دوستانش میتواند نقش خود را به خوبی اجرا کند.
جوجهتیغیهای پسر عمو
معرفی کتاب
دو تا جوجهتیغی به شهر جوجهتیغیها میرفتند که شب شد و تصمیم گرفتند کنار تپهای بخوابند؛ اما خوابشان نمیبرد، برای همین شروع کردند به جنگیدن با یکدیگر. آنها، آن قدر جنگیدند تا تمام تیغهایشان تمام شد. جوجهتیغیها بعد از جنگ همدیگر را گم کردند؛ ولی خیلی دوست داشتند که دوباره یکدیگر را ببینند. در این داستان به اهمیت دوستی توجه شده است.