Skip to main content

همه‌ سیب‌ها زمین را دوست دارند

معرفی کتاب
نوید دانش‌آموز کلاس هشتم است. همیشه سرش به درس‌هایش گرم است و برای یادگیری بیشتر ریاضی، خانه معلم‌اش می‌رود. اما به تازگی یک اتفاقی افتاده است. دو تا از معلم‌ها، یعنی معلم ریاضی و جغرافی، دیگر نمی‌آیند مدرسه و کسی از آن‌ها خبر ندارد. از سوی دیگر معلم‌های فارسی و علومِ تارا هم چند روز است به مدرسه نیامدند! نویدِ کنجکاو که خیلی دلش می‌خواهد بداند سر این چهار معلم چه بلایی آمده است، کارآگاه بازی‌اش را شروع می‌کند و به سراغ سرنخ‌ها می‌رود. او نمی‌داند که معلم‌ها در یک جای خیلی خیلی دور گرفتار شدند... جایی که خودشان هم نمی‌دانند کجاست...

روزی روزگاری در گلیپ‌وود

معرفی کتاب
روزگاری بر فراز صخره‌هایی در نزدیکی سیاه‌دریای سیاهی، کلبه‌ای قرار داشت که جانر، تینک و لی‌لی ایگیبی در آن زندگی می‌کردند. مادر و پدربزرگشان، که پیش از این دزد دریایی بود، تمام عشق دنیا را نثارشان می‌کردند، اما عشق برای در امان نگه داشتن آن‌ها از شر نیش‌دندان‌ها کافی نبود؛ نیش‌دندان‌هایی که از آن‌سوی سیاه‌دریا در جست‌وجوی گنج شهریار بال‌پریان، فرمانروای جزیره‌ی تابان آنیرا، به آنجا آمده و آن سرزمین را تصرف کرده بودند.
دردسرهای خانواده‌ی ایگیبی درست از روز جشن اژدها آغاز شد و از آن به بعد بود که پای کالسکه‌ی سیاه، شبح بریمنی استوپ، تازی‌های شاخ‌دار، گاودندان و هزارویک جانور دیگر به زندگی‌شان باز شد. مهم‌تر اینکه از آن به بعد بود که جانر، تینک و لی‌لی از رازهای مگوی خانواده‌شان باخبر شدند.
و این تازه آغاز ماجرا بود...

سینما، سوگل و مادربزرگ

معرفی کتاب
سوگل که تابستانها پیش مادربزرگش در تهران زندگی می کند، به بازیگری علاقه زیادی دارد. طی یک اتفاق می تواند در یک فیلم بازی کند که البته زمان فیلمبرداری وسط سال تحصیلی است. این کار باعث افت تحصیلی سوگل می شود و او را به این فکر می اندازد که نقشش در فیلم را در جهان واقعی بازی کند ....

راه نرفته

معرفی کتاب
«کلر» علاوه‌بر اینکه باید اعتیاد برادرش را بپذیرد، ناچار است فکری هم برای مشکلات مالی خانواده‌اش بکند تا بتواند اسب‌هایش را نگه دارد. او نمی‌تواند زندگی بدون این دو اسب را تصور کند. با پیوستن به حلقه‌های گفت‌وگو، راه‌های مقابله با اضطراب را می‌آموزد و پی می‌برد که برادرش مقصر اصلی اعتیاد خودش است. کلر هم باید تصمیم خودش را بگیرد و مسیرش را انتخاب کند.

زنده باد حسود‌ها، بدجنس‌ها و بی‌معرفت‌ها

معرفی کتاب
آدم لازم دارد بعضی چیزها را در این دنیا زودتر بفهمد. مثلاً چه خوب اگر مطلع شود حسادت، همیشه هم چیز زشت و ضایعی نیست یا آن‌قدرها که می‌گویند واقعاً هم بد نیست و گاهی باید بگذاریم حسادت هم مثل مهربانی از وجومان بیرون بزند؛ البته... . خب این چیزها را اگر کسی زودتر به ما بگوید، زندگی‌مان قشنگ‌تر نمی‌شود؟ می‌شود! جای اینکه بیافتیم به جان خودمان و دیگران، خیلی‌چیزها را زودتر می‌فهمیم و می‌پذیریم. این کتاب دربارۀ همین ماجراهایی است که آدم در ده دوازده‌سالگی بفهمد بهتر است تا نود سالگی!

گرگ‌های دهکده برفی

معرفی کتاب
«مهیار» در کوهستانی وحشی گیر می‌افتد. برف راه‌های خروجی منطقه را بسته و مهیار تک‌و‌تنها در کلبه‌ای چوبین به مدت چندماه زندگی می‌کند. او برای حفظ حیات مجبور است به شیوه‌های مختلف غذا پیدا کند، با حیوانات وحشی، خشونت طبیعت و تنهایی آزاردهنده بجنگد. مهیار که کلاس هشتم است، خاطرات آن روزهای سخت را در دفترچه‌ مشقش می‌نویسد و همراه با تسلط او بر طبیعت، تسلط او بر نوشتن هم اصلاح می‌شود. متن سعی دارد با اصلاح غلط‌های املایی در سرتاسر داستان، بزرگ شدن راوی و تسلطش را بر طبیعت نشان دهد.

قلب کوچک دیوانه من

معرفی کتاب
داستان این کتاب دربارۀ دختری است به نام «سیساندا» که قلبش با قلب همۀ آدم‌ها فرق دارد... . او هرروز صبح که بیدار می‌شود، ضربان قلبش و همچنین روزهای عمرش را می‌شمارد و مادرش را می‌بیند که برای دویدن میان تپه‌ها از خانه بیرون می‌رود. مادرش تا جاهایی که حتی چوپان‌ها با گله‌هایشان نمی‌روند، پیش می‌رود و ساعت‌ها می‌دود. سیساندا خودش نمی‌تواند بدود. قلب کوچک دیوانه‌اش این اجازه را به او نمی‌دهد؛
برای آنکه قلبش مثل قلب همه شود، پول زیادی لازم است... .

روباهی به نام پکس

معرفی کتاب
«پیتر» بچه‌روباه یتیمی را نجات می‌دهد و از او مانند یک حیوان خانگی نگهداری می‌کند. پیتر که مادرش را از دست داده است، به بچه‌روباه دل می‌بندد. با گذشت زمان، دوستی پیتر و بچه‌روباه عمیق می‌شود تا اینکه پدر پیتر مجبور می‌شود به جنگ برود و چون پیتر باید نزد پدربزرگش برود، پدر او را وادار می‌کند که پَکس را در بیابان رها کند... . پیتر برای یافتن پَکس، خانۀ پدربزرگش را ترک می‌کند و با دلی غمگین ولی امیدوار، راهی سفری طولانی می‌شود.

داشی

معرفی کتاب
هفت روز از بازداشت «داشی دهبالا» در شهربانی کل کشور استان پنج گذشته بود. از روز سوم، مردِ شخصی‌پوش که هیکل کشتی‌گیرها را داشت، هر روز داشی را با یک مأمور جدید، از داخل بازداشتگاه به اتاق نیمه تاریک پستو طوره کشانده بود؛ مکانی که برای رسیدن به آنجا می‌باید هشت پله تیز و تند را بالا می‌آمد. داشی، مأمورانی را که هر روز در ساعت‌های متفاوت او را از بازداشتگاه به پستو طوره می‌بردند، نمی‌شناخت. فقط به چهرۀ همان لباس‌شخصی فکر می‌کرد که آشنایی گنگی در آن دیده می‌شد. او که بود؟

قلب زیبای بابور

معرفی کتاب
این داستان درباره مرد سیاه‌پوست و فقیری به نام «کمور» است که عاشق دختر ثروتمند‌ترین مرد بندر «شناس» می‌شود. پدر دختر با ازدواج آن‌ها مخالف است؛ اما دختر که «حزبا» نام دارد به کمور علاقه‌مند است. آن‌ها شبانه از بندر شناس به بندر ملو می‌گریزند. پدر دختر وقتی از ماجرا آگاه می‌شود، اهالی بندر ملو را که زندگی آن‌ها وابسته به بندر شناس است، تحریم می‌کند و این تحریم در صورت آوردن مرواریدی به نام حزبا به پایان می‌رسد. کهور که اینک صاحب دختر و پسری است، به قصد یافتن مروارید حزبا راهی دریا می‌شود؛ اما... .