Skip to main content

شهر تمام‌ عیار، چشم‌ها در کمین

معرفی کتاب
«ویولت» اصلاً دلش نمی‌خواست که با خانواده‌اش به شهر تمام‌عیار برود. شهری که همۀ مردم مجبورند عینک‌های مخصوصی به چشم بزنند تا بتوانند ببینند! و مدرسه‌ای که مدام در حال امر و نهی کردن است و تمام روز بچه‌ها باید مرتب و تمیز و بی‌نقص حرف بزنند و رفتار کنند! شهر تمام‌عیار عجیب بود و ویولت همان روزهای اول فهمید که آنجا با همۀ شهرهای دنیا فرق دارد. مدام صداهای عجیب‌و‌غریبی توی گوشش می‌پیچید، پدرش غیب شد و رفتار مادرش هم تغییر کرد... . آنجا چه خبر بود؟

مشت بر پوست

معرفی کتاب
«جعفر» که همه او را «موشو» صدا می‌کردند، از وقتی بچه بود، همراه پدرش، برای کار به خیابان‌ها می‌رفت. شغل پدر تنبک‌زدن بود. کم‌کم موشو نیز به شغل پدر علاقمند شد و پس از مرگ پدر، در کوچه و خیابان تنبک‌ می‌زد و از این راه امرار معاش می‌کرد؛ اما مردم او را از خود می‌راندند و شغل او را مناسب نمی‌دانستند... .

پسرک و کوهنورد

معرفی کتاب
پدر «ردی»کوهنورد بزرگی بود. در کوهستان‌های آلپ کسی نبود که او را نشناسد. او به هنگام صعود از آخرین پناهگاه کشته شد. ردی بعد از پدرش راه او را ادامه داد و کوهنورد شد. او آرزو داشت کاپیتان «وینتر»، پیش‌کسوت‌ترین کوهنورد زمان خود را ببیند و چقدر دلش می‌خواست به هتل محل اقامت او برود؛ اما هرگز باور نمی‌کرد با اتفاقی باورنکردنی با کاپیتان وینتر روبه‌رو شود.

خرسی که چپق می‌کشید

معرفی کتاب
راوی داستان پسربچه‌ای است که پدرش بیکار و در خانه است و مادرش هر روز به کوه و دشت می‌رود و گیاهی دارویی جمع می‌کند و می‌فروشد. آن‌ها با این پول فقط می‌توانند شلغم بخورند. روزی سه بار شلغم! تا اینکه روزی مادر با عصبانیت پدر را دنبال کار می‌فرستد. پسر فکر می‌کند، پدر مثل هربار خیلی زود برمی‌گردد و بهانه‌ای می‌آورد؛ اما این‌بار خبری از پدر نیست. موضوع دیگری هم هست؛ داستان دختر دوازده‌ساله‌ای که سال‌ها پیش، خرس او را می‌برد. پسرک فکر می‌کند نکند پدرش را هم خرس برده است... .

واتسون‌ها به بیرمنگام می‌روند -1963

معرفی کتاب
داستان این کتاب، یک داستان رئال تاریخی برای نوجوانان است. خانوادۀ واتسون، خانواده‌ای سرزنده و صمیمی است که قصد دارد به پسر پرشروشور خانواده یک درس مهم بدهد. این پسرک شیطان و بازیگوش به حرف پدرومادرش گوش نمی‌دهد؛ اما مادربزرگ سخت‌گیرش روی او تسلط دارد. مادربزرگ در بیرمنگام زندگی می‌کند، پس خانواده واتسون راهی بیرمنگام می‌شوند تا پسر را به دست مادربزرگش بسپارند؛ اما اتفاقاتی که در جریان این سفر می‌افتد، همه‌چیز را تغییر می‌دهد.

دردسرساز

معرفی کتاب
«کُل ماتیوز» پسری پانزده ساله است که به جرم کتک زدن همکلاسی‌اش، به جزیره‌ای در آلاسکای آمریکا تبعید شده است. او به گونه‌ای همکلاسی‌اش را کتک زده و سرش را به زمین کوبیده که او دیگر هرگز نمی‌تواند راه برود و مثل یک انسان عادی زندگی کند. کٌل برای آزادی یک فرصت بزرگ به نام دایرۀ دادرسی دارد که به مجرم این امکان را می‌دهد تا در خلوت، رفتارش را اصلاح کند و اگر موفق شود روح خود و کسی را که به او آسیب زده است، التیام بخشد، آزاد می‌شود. پسرک در دوران تبعیدش مرتب سعی می‌کند بر خشمش چیره شود؛ اما موفق نمی‌شود و... .

به زبان کبوترها

معرفی کتاب
«کوو» دختری‌ است که از نوزادی روی پشت بامی میان دسته‌ کبوترها بزرگ شده و با آن‌ها زندگی کرده است. به زبان آن‌ها حرف می‌زند، آن‌ها را خانواده‌اش می‌داند و تقریباً مثل آن‌ها زندگی می‌کند؛ اما مدتی ا‌ست که متوجه تفاوتش با آن‌ها شده است. آن‌هم وقتی که موجوداتی شبیه به خودش را از بالای پشت‌بام می‌بیند. زمستان سخت و سردی که از راه رسیده، باعث شده که کبوترها نتوانند برای کوو غذا بیاورند. ‌کوو با اینکه از انسان‌ها می‌ترسد، مجبور می‌شود برای پیدا کردن غذا از محل امن و آشنای خودش بیرون بزند و... .

قصه‌های ادواردو: قصه مردی ایتالیایی که عاشق امام‌زمان شد

معرفی کتاب
«ادواردو» خودش را خوشبخت‌ترین مرد ایتالیا می‌دانست؛ چراکه تمام پول‌های پدرش به او رسیده و در سن جوانی یکی از ثروتمندترین آدم‌های جهان شده بود. آن روز ادواردو مثل بقیۀ روزها به کتابخانه دانشگاهشان رفته بود که ناگهان چشمش به کتابی خورد که در میان بقیۀ کتاب‌ها فرو رفته بود و مقداری هم خاک رویش نشسته بود. جلدش را نگاه کرد و دید با خط انگلیسی نوشته: «ترجمه انگلیسی قرآن کریم». دیدن این کتاب سرنوشت او را عوض کرد.

برادرم تختی

معرفی کتاب
این داستان در قالبی کلاسیک و در فضایی واقعگرایانه نوشته شده‌ است و بیشتر حالتی نوستالژیک و بازگشت به گذشته دارد. نویسنده بیشتر از هرچیز سعی دارد فرهنگ، شرایط جفرافیایی و جنس زندگی مردم قصر شیرین را به مخاطب معرفی کند. قهرمان داستان، «مصطفی» با «عبدالله» دوستان صمیمی هستند. مثل دو برادر که هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را از هم جدا کند؛ حتی اگر قلدر محل، «چنگیز‌شکمی» باشد که وقت و بی‌وقت سروکله‌اش پیدا می‌شود و دردسر درست می‌کند.

داعشی و عاشقی

معرفی کتاب
دختری عرب به نام «زینا» و پسری اروپایی به نام «جوزف» که هردو داعشی هستند، برای عملیاتی انتحاری به مسیر پیاده‌روی اربعین آورده می‌شوند. آن‌ها طبق آموزه‌های دینی داعش، یاد گرفته‌اند که خشن و تندخو باشند و با هیچ‌کس مدارا نکنند و محبتی نشان ندهند. آن‌ها معتقدند برای گسترش عقاید خود، می‌توانند به هرکار ناجوانمردانه‌ای دست بزنند؛ اما در مسیر پیاده‌روی چیزهایی می‌بینند که برخلاف عقایدشان است و... .