Skip to main content

آدم‌برفی و بهار

معرفی کتاب
داستان کتاب در باره آمدن فصل بهار و تابیدن خورشید و گرم شدن هوا و آب شدن یخ ها و برف هاست که آدم برفی چون در حال آب شدن است خیلی ناراحت می شود. تصمیم می گیرد به جایی برود که هوایش سرد است. از کنار رودخانه به راه می افتد و بعد از کمی راه رفتن به منطقه ای می رسد که زمستان است و در حال باریدن برف. خوشحال می شود از برف ها می خورد و چاق می شود به بالای کوه که محل زندگی اش است می رود.

آدم‌برفی و سبزک

معرفی کتاب
آدم برفی در حال بازی و شادی با دیگران است که چشمش به جوانه کوچک گیاهی در میان برف‌ها می‌افتد. دلش به حال گیاه می‌سوزد و برای او دیواری از برف درست می‌کند تا آسیب نبیند و از قطراب آب دستش به آن آب می‌دهد و مراقبتش می‌کند. تا اینکه بعد از مدتی جوانه بزرگ و بزرگتر می‌شود و تبدیل به نهال می‌گردد...

سلیمان‌علیه‌السلام

معرفی کتاب
این داستان مصور درباره به‌پیامبری رسیدن حضرت سلیمان(ع)، پسر حضرت داوود(ع)، است. حضرت سلیمان(ع) کوچک‌ترین پسر حضرت داوود(ع) بود و به پیامبری‌رسیدن او باعث عصبانیت برادرانش شد. این چالش و معجزه‌های حضرت سلیمان(ع) مثل: صحبت‌کردن با پرندگان، پرواز با قالیچه و... موضوعات این داستان هستند.

نوح علیه‌السلام

معرفی کتاب
حضرت نوح(ع) سن و سال زیادی داشت که به پیامبری برگزیده شد. او موظف بود تا مردم را به یکتاپرستی و دست‌کشیدن از بت‌پرستی هدایت کند اما بسیاری از افراد حرف‌های او را باور نمی‌کردند و به بت‌پرستی ادامه می‌دادند. حضرت نوح(ع) نیز برای آن‌ها از خدا عذاب خواست. خداوند توفانی سهمگین نازل کرد اما به نوح(ع)گفت کشتی‌ای برای پیروانش بسازد. در آن توفان جمع بسیاری از مردم، جز کسانی که به نوح(ع) ایمان داشتند و سوار کشتی شدند، غرق شدند.

آنی‌شرلی در گرین گیبلز

معرفی کتاب
آنی شرلی دختر 11 ساله و یتیم با موهایی قرمز رنگ بود که کسی را نداشت و در یتیم‌خانه زندگی می‌کرد. آنی اشتباهاً به جای یک پسر، به منزل خانم و آقای کاتبرت فرستاده شد تا در کارهای منزل به آن‌ها کمک کند. خانواده کاتبرت می‌خواستند او را به خانه دیگری بفرستند اما کسی آنی را قبول نکرد و راهی نداشتند جز اینکه او را نگه دارند. ماندن آنی در آن خانه سرآغاز تغییرات زیادی برای خانواده کاتبرت و آینده آنی شرلی شد که سرنوشت آنی را عوض کرد.
این کتاب اقتباسی از داستان معروف آن‌شرلی است که به صورت داستان مصور (کمیک استریپ) ارائه شده است.
در کتاب حاضر، توصیفات نوشتاری جای خود را به تصویرها داده‌اند و مخاطب در عین اینکه داستان می‌خواند، تصویرهای متوالی را مثل یک فیلم مشاهده می‌کند.

در جستجوی اژدها

معرفی کتاب
شاه شجاع می‌ترسید بخوابد؛ چون کابوس اژدها دیده بود. او چند نفر از شوالیه‌هایش را مأمور کرد تا اژدها را از بین ببرند. اما شوالیه‌هایش هیچ وقت اژدها ندیده بودند و آن‌ها با توصیفی که شاه از اژدها گفته بود همه جا را به دنبال اژدها گشتند. اما...

مسافر دریا

معرفی کتاب
سوفیا عروسک خرسی‌اش را خیلی دوست داشت. عروسکی که اول برای پدربزرگش بود، بعد برای مادرش و حالا برای او بود. آن‌ها با هم همه جا می‌رفتند. یک روز قرار شد همراه بابا و عروسک خرسی به ساحل بروند. آن‌ها باهم خیلی بازی کردند و خیلی هم خوش گذراندند. اما ناگهان طوفان از را رسید؛ با عجله همه چیز را جمع کردند و برگشتند به خانه. آن‌ها آن‌قدر عجله داشتند که متوجه باز بودن در کیف سوفیا نشدند و خرسی پرت شد بیرون.... سوفیا و پدرش همه جا را گشتند و از همه پرس و جو کردند؛ تا این‌که سال‌ها بعد...

بابایی و اولین روز مدرسه

معرفی کتاب
بسیاری از کودکان روزی که می‌خواهند به مدرسه بروند مضطرب و برای والدینشان دلتنگ می‌شوند. این داستان تلاش کرده است تا شرایط روز اول مدرسه و احساساتی را که در آن روز به سراغ کودک می‌آیند، توصیف کند. ممکن است کودکان تصور کنند زمانی که به مدرسه می‌روند پدر و مادرشان برای آن‌ها دلتنگ نمی‌شوند، اما در این کتاب احساسات پدر اولیور که برای فرزندش نگران و مضطرب است توضیح داده شده‌ است...

عروسکم گم‌شده

معرفی کتاب
بسیاری از کودکان و حتی بزرگترها خیلی اوقات فراموش می‌کنند وسیله‌شان را کجا گذاشته‌اند و آن‌ها را گم می‌کنند. در این داستان، خرکوش کوچولو، بینگ، با دوستانش به پارک رفته و عروسکش را گم کرده است. او برای اینکه یادش بیاید عروسکش را کجا گذاشته است به تمام لحظاتی که عروسک را روی نیمکت گذاشت و بعد از آن دیگر او را ندید خوب فکر می‌کند. سرانجام عروسک خرگوش کوچولو پیدا می‌شود.
این داستان قصد دارد به کودکان کمک کند تا راحت‌تر وسایل گم‌شده را بیابند.

مال خودم باشه

معرفی کتاب
این داستان درباره دو دوست به نام سولا و بینگ است. بینگ برای سولا یک چوب جادویی خریده بود و می‌خواست آن را به دوستش هدیه بدهد، اما خودش از آن چوب جادویی خیلی خوشش آمده بود و دوست نداشت آن را به دوستش ببخشد. بینگ سرانجام آن را به دوستش هدیه می‌کند و آن‌ها در کنار همدیگر با چوب جادویی بازی می‌کنند.