کشتی گلوریا
معرفی کتاب
در این داستان هلمز، داستان یکی از پروندههایش را برای دوستش دکتر واتسون تعریف میکند. هلمز میگوید روزی به دیدن پدر یکی از دوستانش، بهنام ویکتور میرود. پدر ویکتور از هلمز میخواهد که درباره او حدسهایی بزند. هلمز شروع به صحبت میکند و آن قدر پیش میرود که حال پدر ویکتور بد میشود. بعد از مدتی پدر ویکتور با دریافت نامهای سکته کرده و میمیرد. ویکتور از شرلوک هلمز کمک میخواهد، ولی پدرش در نامهای همه چیز را توضیح داده است.
مرد زشت
معرفی کتاب
سرهنگ برکلی به دنبال جر و بحثی که با همسرش نانسی دارد، کشته میشود. پشت سر جسد زخمی دیده میشود و چماقی روی زمین افتاده است. شرلوک هلمز ردپای حیوانی را پیدا میکند که تا به حال ندیده و نمیداند چه حیوانی است. قبل از جر و بحث، نانسی با مرد زشتی در خیابان روبهرو شده که باعث عصبانیتش میشود. با جستوجو و پیگیری شرلوک هلمز ، هویت مرد زشت آشکار میشود.
زنی با صورت پنهان
معرفی کتاب
خانم مریلو هفت سال است که در خانهاش اتاقی را به خانم روندر اجاره داده است. خانم روندر همیشه صورتش را میپوشاند، ولی اجارهاش را مرتب پرداخت میکند. چند روز است که او بیمار شده و میخواهد شرلوک هلمز به دیدنش برود. خانم روندر در ملاقات با شرلوک هلمز پرده از رازی بر میدارد که هیچکس از آن خبر ندارد. او همسرش را کشته تا از دستش نجات پیدا کند، ولی... .
رمان واقعی
معرفی کتاب
پسر خانم میبلی که نویسنده موفقی بوده، بهتازگی فوت شده است. بنگاه معاملات املاک میخواهد خانه و تمام وسایلش را با قیمت بسیار بالایی از او بخرد. خانم میبلی که مشکوک شده، از شرلوک هلمز تقاضای کمک میکند. چند روز بعد دزدها همه وسایل خانه را میبرند، ولی صفحهای از کتاب جدید پسر خانم میبلی سرنخی برای کشف حقیقیت میشود.
زن خون آشام
معرفی کتاب
آقای فرگوسن که از ازداوج اولش پسری ۱۵ ساله دارد، با زن جوانی ازدواج میکند و صاحب فرزندی میشود. پرستار بچه مادر را در حالی که خون بچه را میمکد، میبیند و به آقای فرگوسن خبر میدهد. مادر جوان در اتاقی زندانی میشود و مراقبت از کودک را پرستار بهعهده میگیرد. آقای فرگوسن که در حال دیوانگی است از شرلوک هلمز تقاضای کمک میکند. شرلوک هلمز به خانه آنها میرود و... .
الماس سلطنتی
معرفی کتاب
الماس تاج سلطنتی گم شده و شرلوک هلمز برای پیدا کردن این الماس به هر راهی متوسل شده است. او خود را به شکل پیرزن درآورده، لباس گارگری پوشیده و حتی درست غذا نمیخورد چون معتقد است که با شکم خالی فکرش بهتر کار میکند. شرلوک هلمز مجسمهای از خودش ساخته و پشت پنجره گذاشته تا دزدان را غافلگیر کند. بالاخره با هوش و ذکاوت خود دزد را شناسایی میکند، ولی.. . .