Skip to main content

هیتی عروسک یکصد‌ساله

معرفی کتاب
کتاب حاضر روایت زندگی عروسکی است به نام "هیتی" که بیش از یک‌صد سال عمر دارد. او از آرامش فروشگاه عتیقه‌فروشی استفاده می‌کند تا ماجراهای زندگی‌اش را روایت کند. او در این داستان برای ما از سفرهای دریایی‌اش، از شکار نهنگ، غرق‌شدن و نجات‌یافتن، برخورد با قبایل وحشی، سفر به هند و اروپا، از خانواده‌ها و فرهنگ‌های گوناگون و از خردسالان و بزرگ‌سالان و سال‌خردگان حرف می‌زند.

مسلسل‌چی‌ها

معرفی کتاب
ماجراهای داستان در جنگ جهانی دوم و در شمال شرق انگلستان رخ می‌دهد. در نبرد بین نیروهای انگلیس و آلمان، کودکانِ منطقه در رقابت برای جمع‌آوری قطعات جنگی‌اند. «چاس مک‌گیل» پسر نوجوانی است که در شهر «گرموسِ» «انگلیس» زندگی می‌کند. او کلکسیون یادگاری‌های جنگی دارد. روزی چاس به‌طور اتفاقی یک بمب‌افکن ساقط شده آلمانی‌ را در جنگلی نزدیک شهر پیدا می‌کند. مسلسل سیاه و براق هواپیما سالم است. چاس موضوع را با دوستانش در میان می‌گذارد و آن‌ها پنهان از چشم بزرگ‌ترها برای خودشان سنگری می‌سازند، غنایم جنگی خود را درون آن جای می‌دهند و یک مسلسل‌چی آلمانی را به اسارت می‌گیرند... .

وقتی من بچه بودم

معرفی کتاب
این کتاب زندگی‎نامه نویسنده است؛ اما پیش از آنکه وقایع زندگی خود را بازگو کند، پیشینه‌ای از خانواده‌اش و محیط زندگی آنان، یعنی «آلمانِ» قرن نوزدهم به تصویر می‎کشد. او در بیست و سوم فوریه ۱۸۹۹ به دنیا می‎آید و کودکی‎اش را در خانه‎های مختلفی سپری می‎کند. اریش که قصد دارد معلم شود با تمام وجود خود را وقف درس و مدرسه می‌کند؛ اما سرانجام درمی‌یابد برای این کار ساخته نشده و باید به تحصیل ادامه دهد. با وجود کودکی نسبتاً شاد و پرهیاهو، نوجوانی وی با شروع جنگ جهانی اول مصادف می‌شود و همین بر بی‌خیالی‌های آیندۀ او برای همیشه خط بطلان می‌کشد.

کشتی سیراف

معرفی کتاب
این داستان درباره کشتی‌ای به نام «سیراف» است و مرد ناشناسی که هر چه می‎گوید به حقیقت می‎پیوندد. کشتی به طرف شعله‌های آتش کشیده می‌شود. ملوانان به ناخدا خبر می‎دهند که دیگر نمی‎توانند کشتی را مهار کنند و از او می‎خواهند کشتی را غرق کند؛ چراکه غرق شدن در آب را به سوختن در آتش ترجیح می‎دهند. حرف‌های ناخدا و امید دادن او بی‌نتیجه است. ناخدا نمی‎داند چه کند. ناگهان مرد ناشناس جلو می‎آید و می‎گوید مطمئن باشید که هیچ اتفاقی برای کشتی نمی‎افتد! در ادامه داستان، همان‌طور که مرد ناشناس گفته بود، کشتی و ساکنانش جان سالم به در می‎برند؛ اما چطور؟ این مرد ناشناس کیست؟

سرود کریسمس

معرفی کتاب
«اسکروچ» مردی بسیار خسیس است. روز قبل از کریسمس تنها خواهرزاده او به دفتر کارش می‎آید و او را برای مهمانی شب کریسمس دعوت می‎کند. اسکروچ که هیچ‌گونه احساس و عاطفه‌ای ندارد، دعوت او را رد می‌کند و این کار را مزخرف و بیهوده می‎داند. اسکروچ تنها کارمند خود را مجبور می‎کند تا در روز کریسمس به دفتر بیاید و کار کند. اسکروچ بعد به منزل می‌رود و در آنجا حضور کسی را حس می‎کند. روح شریک و دوستش به سراغش می‎آید و پیامی به او می‎دهد. پیغام این است، امشب ۳ روح به ملاقات اسکروچ می‎آیند و هرکدام پیامی برای او دارند.

مرد بهاری

معرفی کتاب
روستای «آق‌کند»، در برف محاصره شده است و روزهاست که هیچ‌کس نمی‌تواند به شهر یا روستاهای دیگر برود. «فرج» و «جمشید قصاب»، با کمک تفنگدارهای «سرخای» به جان مردم افتاده‎‌اند و هرکاری دلشان بخواهد، می‏‌کنند. دهدار مرده است و مردم منتظر دهدار جدیدند. یک روز غریبه‌ای با پای پیاده از کوهستان‌های برف‌گیر از راه می‌رسد و زمام امور روستا را برعهده می‌گیرد. او با قیه فرق دارد و تصمیم دارد همه کسانی را که به مردم ستم ‌کرده‌اند، تنبیه کند.

راهنمای تربیت تک‌شاخ

معرفی کتاب
«پیپ» می‎تواند حرف‌های حیوانات جادویی را بفهمد؛ گرچه هیچ‌کس باور نمی‎کند. او آرزو دارد در برنامه سه‌گانه «تریدنت» شرکت کند؛ اما نمی‎خواهد به پدر و مادرش اصرار کند تا او را به این برنامه ببرند؛ چون می‎داند آن‌ها علاقه‌ای به حیوانات ندارند. حالا پیپ می‎تواند با خاله «اِما» که مثل خودش عاشق حیوانات است، تابستان را در درمانگاه موجودات جادویی «کلاورتن» بگذراند و این فوق‎العاده است. پیپ در قفس راسوی بزرگ رنگین‌کمان است و مشغول سر و کله زدن با او که صدایی می‌شنود. وقتی بیرون می‎رود، خاله اِما را می‎بیند که بسیار دستپاچه است. چه اتفاقی افتاده است؟

راهنمای موجودات جادویی

معرفی کتاب
امروز روز معرفی مشاغل است و همه پدر و مادرها می‎خواهند شغلشان را معرفی کنند. برنامه در پارکینگ مدرسه اجرا می‎شود. پدر و مادر «پیپ» زمین‌شناس هستند؛ ولی پیپ عاشق اسب‌های تک‌شاخ است. خانواده «بارِرا» هشت اسب تک‌شاخ دارند. گوشه‌ای از پارکینگ مدرسه، عتیقه‌فروشی، ماشین قدیمی و عجیب و غربیش را گذاشته است، در گوشه دیگری، پدری گل‌فروش، یک عالمه گل چیده و در طرف دیگر، یکی از پدرها که آشپز است، بند و بساطش را پهن کرده است و... . پیپ اول از همه، به سراغ اسب‌های تک‌شاخ می‌رود. او می‎تواند با موجودات جادویی حرف بزند؛ ولی هیچ‌کس باور نمی‎کند. صبحت کردن با تک‌شاخ‌ها پیپ را به دردسر بزرگی می‎اندازد.

مشترک مورد نظر در دسترس نمی‌باشد، لطفاً مجدداً شماره‌گیری بفرمایید

معرفی کتاب
داستان این کتاب، داستانی تخیلی است درباره آلودگی محیط زیست و کره زمین. آلودگی آن‌قدر زیاد شده است که در تهران، هوا پر از موجودات ناشناخته شده است و پر از دانه‌های سیاه پرنده! مگس‌ها هجوم آورده‌اند! قهرمان داستان، دختر نوجوانی به نام «مریم» است. وقتی مریم شیر آب را باز می‎کند، منفجر می‌شود و به جای آب، حباب‌های آتش فواره می‎زند. تلویزیون اعلام می‎کند که متخصصین علت جرقه‌های آتش در آب را، نفوذ گاز «متانِ» حاصل از زباله‌های شهری می‎دانند و... . مریم به مرکز تحقیقاتی خود، یعنی کافی‌نت می‎رود! تا در این باره تحقیق کند و... .

سیمرغ پدر بزرگ من بود

معرفی کتاب
«سارک»، دخترخاله «پرستو»، تلفنی به او خبر می‎دهد که مرغ عشقش مرده است. پرستو در کمال ناباوری متوجه می‌شود که مرغ عشق او نیز مرده است! پدربزرگ همه ‎پرنده‌هایش را آزاد می‎کند؛ ولی این دو مرغ عشق را به سارک و پرستو می‎دهد و حالا هر دو در یک زمان مرده‌‏اند! آن‎ها می‎خواهند مرغ‎عشق‌ها را در باغچه دفن کنند؛ اما همین که هر دو را با هم در چاله می‎گذارند، مرغ‎عشق‌ها پرواز می‎کنند و می‎روند! مثل پدربزرگ که چند روز است رفته است و هیچ‎کس نمی‌داند کجا! آیا بچه‌ها می‎توانند پرنده‌هایشان را پیدا کنند؟ پدربزرگ کجا رفته است؟