ایلیاد
معرفی کتاب
«پاریس» پسرِ شاه «تروا»، «هلن»، همسر زیباروی «منلائوس» را میدزدد. پادشاه «آگاممنون»، برادر منلائوس، جنگی را علیه تروا آغاز میکند تا انتقام برادرش را بگیرد و ترواییها را تنبیه کند. شجاعترین فرماندهان آگاممنون او را در این جنگ همراهی میکنند. این ارتش بزرگ که «آخایوس» نام دارد، حدود نُه سال با ارتش تروا میجنگد؛ ولی نمیتواند تروا را شکست دهد تا اینکه... .
تام سایر
معرفی کتاب
این رمان شرح زندگی نوجوانی به نام «تام سایر» است که کنارِ رود «میسیسیپی» به دنیا آمده و بزرگ شده است. تام یتیم است و با عمهاش زندگی میکند و از مدرسه و کار متنفر است. او در حسرت زندگی پسری ولگرد و همسن و سالش به نام «هاکلبریفین» است. او و دوست جدیدش، هاکلبری، تصمیم میگیرند دزد دریایی شوند. در این مسیر آنها به رازهای وحشتناکی پی میبرند و درگیر اتفاقات تازهای میشوند.
گوژپشت نتردام
معرفی کتاب
«کلودفرولو»، معاون اسقف، عاشق دختری کولی به نام «اسمرالدا» شده است. او سعی میکند به کمک «کازیمودو»، ناقوسزن کلیسا که قوزی بزرگ روی پشتش دارد و بسیار بدشکل است، اسمرالدا را بدزدد. این دزدی با دخالت کاپیتان «فوبوس» ناکام میماند و کازیمودو دستگیر میشود. هنگامی که در میدان اصلی شهر کازیمودو را شلاق میزنند، اسمرالدا که قلبی مهربان دارد، به او آب میدهد. این کار او باعث میشود که کازیمودو عاشق او شود. درحالیکه اسمرالدا به فوبوس دل بسته است و... .
هاکلبریفین
معرفی کتاب
داستان این کتاب درباره پسری بیسرپرست، به نام «هاک» است که با دوستش، «تام»، پولهایی را که دزدان پنهان کردهاند، پیدا میکنند و ثروتمند میشوند. قاضی شهر، پولها را برای بچهها در بانک میگذارد و زنی تنها، هاک را به عنوان پسرخوانده میپذیرد. حالا هاک اتاقی مخصوص به خودش دارد و به مدرسه میرود؛ ولی سر و کله پدر هاک پیدا میشود. او پولهای هاک را میخواهد. او هاک را میدزدد و به کلبهای در اعماق جنگل میبرد. چه سرنوشتی در انتظار هاک است؟
الف از ایران
معرفی کتاب
پدر «سهیل» عکاس است و برای مجلههای مختلف عکس میگیرد. پدر و پسر شهر به شهر میگردند و از همهچیز عکس میگیرند. از یوزپلنگی که در قلب کوهستان، خرگوشی را شکار کرده است تا رُتیلی که وسط کویر خشک و سوزان سرگردان است. همهچیز خوب است به غیر چشمهای سهیل که گاه و بیگاه تار میشوند و او نمیتواند جایی را ببیند. دکتر به پدر سهیل میگوید چشمهای پسرش باید تخلیه شوند و آنها باید برای سهیل چشم بخرند! ولی مگر چشم هم خریدنی است؟
یک تکّه زمین کوچک
معرفی کتاب
این قصه درباره پسری فلسطینی به نام کریم است که دوست دارد فوتبالیست شود. او و دوستانش زمین بازی بزرگی را در نزدیکی مدرسه پیدا میکنند تا در آنجا فوتبال تمرین کنند، اما آن زمین رازی عجیب و مخفوف را در دل خود دارد. نیروهای محور مقاومت فلسطین در آن زمین، مواد منفجره ذخیره کرده بودند تا در هنگام لزوم بتوانند با نیروهای صهیونیستی بجنگند. همین شرایط باعث شد تا کریم و دوستانش زیرنظر نیروهای اسرائیل قرار بگیرند و مجبور شوند که مبارزه کنند.
این قصه مخاطبان را با سختیهایی که نوجوانان فلسطینی تجربه میکنند آشنا میسازد.
این قصه مخاطبان را با سختیهایی که نوجوانان فلسطینی تجربه میکنند آشنا میسازد.
مومو
معرفی کتاب
دخترکی به نام "مومو"در حاشیه شهری بزرگ در خرابه های یک آمفی تئاتر زندگی می کند. او فقط با چیزهایی که در گوشه و کنار شهر پیدا می کند روزگار می گذراند، اما استعدادی عجیب و غریب در شنیدن درددل های آدمها دارد.
روزی سر و کله عالیجنابان خاکستری پیدا می شود. آنها می خواهند وقت ارزشمند آدم ها را بدزدند و برای همین هر روز که می گذرد زندگی آدمها یکنواخت تر و بی روح تر می شود . در این میان مومو تنها کسی است که حاضر شده جلوی عالیجنابان سینه سپر کند....
روزی سر و کله عالیجنابان خاکستری پیدا می شود. آنها می خواهند وقت ارزشمند آدم ها را بدزدند و برای همین هر روز که می گذرد زندگی آدمها یکنواخت تر و بی روح تر می شود . در این میان مومو تنها کسی است که حاضر شده جلوی عالیجنابان سینه سپر کند....
سفر به مرکز زمین
معرفی کتاب
رمان درباره پروفسوری آلمانی به نام "اوتو لیدانبراک" است که باور دارد برخی از دالانهای آتشفشانی، به مرکز زمین راه دارند. به این ترتیب پروفسور با همراهی برادرزاده اش "اکسل" و مردی به نام "هانس" که راهنمای راه آن هاست، به سمت مرکز زمین میرود. این گروه سه نفره از دهانه آتشفشانی در ایسلند پایین میروند و با حوادث و اتفاقات زیادی روبه رو میشوند؛ از جمله مواجهه با حیوانات ماقبل تاریخ و.... راوی اتفاقات رمان، اکسل برادرزاده پروفسور لیدانبراک است.
لانه کاغذی
معرفی کتاب
«استیو» همیشه خوابهای جالبی میبیند. شبی که زنبور نیشش میزند، دوباره خواب عجیبی میبیند. خوابی که باعث میشود حالش بهتر شود. او در خواب ملکه زنبورها را میبیند که درباره برادر تازه متولدشدهاش صحبت میکند، برادری که با مرگ دست و پنجه نرم میکند. ملکه زنبورها به استیو میگوید که میتواند به نوزاد کمک کرده و مشکل ژنتیکی او را برطرف کند. استیو خوشحال و امیدوار است؛ اما نمیداند کی قرار است این کار انجام شود.